خودشیفتهای با اوهام استالینی
کانال نقدآگینروانکاوی ولادیمیر پوتین
✍🏻 دکتر #محمدرضا_ابراهیمی
ولادیمیر پوتین متولد هفت اکتبر ۱۹۵۲ در لنینگراد تنها فرزند ماریا و ولادیمیر بود که دو برادر بزرگتر خود را به دلیل مشکلات پس از جنگ از دست داده بود. پدر، معلول جنگی بود و مادر نیز از مشکلات ناشی از محاصره لنینگراد، در طول جنگ و بعد از آن، بینصیبب نمانده بود.
دوران مصیبت بار پس از جنگ جهانی دوم و کشوری که از عوارض هولناک آن رنج میبرد، تمامی سالهای کودکی ولادیمیر را در بر گرفته بود. گرسنگی و فقر و نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی و فلاکت غیر قابل تحمل آن دوران بیگمان در سببشناسی شخصیتی ولادیمیر پوتین نقش بسیار مهمی را ایفا نمودهاست و باعث ایجاد ساختاری وهمی و تاثیر گذار گردیده که در ادامه به آن اشاره خواهیم نمود.
۲۰ سال تجربه رواندرمانی و روانکاوی و بنیانگذاری فن تحلیل اوهام، این فرصت ارزشمند را برای من فراهم ساختهاست که از منظری نو و عالی، به پدیدهها و انسانها نگریسته و اسرار وجودی آنان را به دایرۀ علم و آگاهی وارد نمایم.
از دوران کودکی پوتین اطلاعات زیادی در دسترس نیست. حساسیت زیاد پوتین به مخفی ساختن ماجراهای دوران کودکی و ممانعت از انتشار واقعیات، به این حدسها دامن میزند که رویدادهای ناخوشایند گذشته، در حد تحمل وی نیست و تلاش دارد با سرپوش گذاشتن بر آنها، احساس دردناک تکرار آن وقایع را در خود زنده ننماید.
ریشۀ بسیاری از رفتارهای کنونی وی را میتوان در راستای همین تلاش دائمی و وهمی وی دانست که با «مکانیسم دفاعی جبران» (که با سرپوشی بر احساس حقارت ناخودآگاهی که از آن رنج میبرد) همراه شدهاست.
در این شرایط بیخبری، از کودکی وی، جسته و گریخته اطلاعاتی کلیدی منتشر شدهاست که میتواند بسیار مفید واقع گردد. دو روایت اصلی وجود دارد که مکمل یکدیگر به حساب میآیند.
روایت اول، از جدایی پدر و مادر و همراه شدن با مادر در گرجستان و آنگاه بهدلیل ازدواج مادر و طرد وی توسط پدرخوانده و فرستاده شدن به لنینگراد، نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ، میگوید.
روایت مهم دیگر، ادعای پیرزنی ۸۲ ساله بهنام " ورا پوتینا " است که مدعیست، ولادیمیر را در ۱۰ سالگی و بهدلیل شرایط مالی نامناسب و فقر، از لنینگراد به نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ وی فرستادهاند تا زندگی راحتتری داشته باشد. سایر ساکنان روستا، به زندگی ولادیمیر پوتین در این روستا، صحه گذاشتهاند.
اگر چه ولادیمیر پوتین بشدت این اظهارات را رد کردهاست، اما آنچه که او از زبان خود در خصوص دوران کودکیاش مطرح میسازد نیز، با افسانهسازی همراه شدهاست که چنین اقدامی تلاش بیشتر وی را برای سرپوش گذاشتن بر دوران کودکیاش نمایانگر میسازد.
وی در کتابچۀ کوچکی در خلال سال ۲۰۰۰ و برای جلب توجه بیشتر در انتخابات ریاست جمهوری، اقدام به انتشار زندگینامۀ خود نمود که بر اساس آن، جد پدریاش " اسپیریدون پوتین "، آشپز اختصاصی لنین و سپس استالین بودهاست و پدر و مادرش در سالهای ۹۸ و ۹۹، بهدلیل ابتلا به سرطان از دنیا رفتهاند.
اما اطلاعاتی که خانم " ورا پوتینا " بیان نمودهاست، پدر ولادیمیر را یک مکانیک روس بهنام " پلاتون پریوالف " معرفی مینماید که علاوه بر او، زن دیگری نیز داشتهاست و ۳ سال بعد، " پوتینا " از شوهر اول خود جدا شده و با ولادیمیر و شوهر جدیدش، به گرجستان میرود و در دسامبر ۱۹۶۰، شوهر دوم، وی را مجبور میسازد که ولادیمیر را به نزد والدین شوهر اول در لنینگراد بفرستد.
معلم مدرسه پوتین به نام " شورا گابینا شویلی " که در سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۰ به تدریس زبان اشتغال داشتهاست، حضور پوتین را در این سالها در این مدرسه تایید نموده و بابت این تایید، بارها تهدید به مرگ شدهاست. دو روزنامهنگار روسی و ایتالیایی که بهدنبال کشف حقیقت بودهاند نیز به قتل رسیدهاند.
آنچه که از خصوصیات رفتاری و شخصیتی وی در دوران کودکی میدانیم، بر این نکته تاکید دارد که رفتارهای ناسازگارانه وی در آن دوران، وجه غالب سیستم روانی و رفتاری وی را شامل میشدهاست.
به دلیل جثۀ کوچک، همیشه با افراد قویهیکل و قدرتمند همراهی داشتهاست تا از نیرو و توان آنها برای پیروزی خود استفاده نماید. رابطۀ وی با یلتسین و اطاعت بی چون و چرا از وی، باعث شده که راه ورود وی به دنیای قدرت، بهسرعت باز شود.
این تاکتیکی بود که در همۀ عمر، برای کسب قدرت از آن استفاده کردهاست. اگر در آن دوران، کسی به وی توهینی میکرد، علیرغم بدن کوچک و قد کوتاه، با وی گلاویز میشد و تا مغلوب کردن وی، دست از حمله بر نمیداشت. خشونت فراوانی از خود نشان میداد و با بیرحمی با رقبا برخورد میکرد.
اشتیاق بیش از حدی به مبارزه و جنگیدن داشت و برای کسب قدرت بیشتر، بهسراغ سامبو sambo رفت (که نوعی ورزش رزمی روسی است که به معنای دفاع شخصی بدون سلاح بود و ترکیببی از جودو و کاراته و کشتی محسوب می شد).
این شواهد، نشانگر تلاش بیش از اندازۀ ولادیمیر پوتین خردسال برای جبران احساس حقارت و ناتوانیایست که بشدت وی را عذاب میدادهاست. تمایلات جنگجویانۀ وی، در اصل تلاشی بوده برای سرپوش گذاشتن بر احساس حقارت بیش از حدی که محصول ناتوانی در برابر افراد قدرتمند و قویهیکلی بودهاست که وی را مورد آزار و اذیت قرار میدادهاند.
رفتارهای کنونی وی که بصورت نمایشی خود را واجد توانایی بیش از حد نشان میدهد نیز، تلاش وهمی و ناخودآگاه وی، برای غلبه بر احساس ناخودآگاه حقارت دردناک و آزاردهندهایست که هر لحظه، روان وی را میخراشد و طاقت وی را به آخر میرساند.
انتشار عکسها و فیلمهای گوناگون و بیشمار در رسانههای جهانی از وی که بیگمان حسابشده و برنامهریزیشده است، بخشی از این احساس حقارت را بازگو میسازد. ادعای قهرمانی با دان هفت جودو و سوارکاری و شنا و موقعیتهای تحریککننده برای سایرین و بلوفهای بزرگ و جسارتآمیز، مثل تصمیمات وی در المپیک زمستانی سوچی و نمایش بدن خود در موقعیتهای پایانناپذیر که بهگونهای اغراقآمیز و بزرگمنشانه، به تصویر کشیده میشود، همگی دلالت بر رنج ناخودآگاهی وی و زخمیست که بر روان وی وارد شده و راه فرار را بر وی بستهاست.
آیا پوتین در کودکی مورد سو استفاده جنسی واقع شدهاست ؟
این سوالی است که شاید هیچگاه نتوان پاسخ آن را پیدا نمود، اما رفتارهای وی با این درجه از کیفیت وهمی خودشیفتهوار، برای هر روانکاوی میتواند به خلق این سوال منجر گردد.
تجربۀ ۲۰ سال رواندرمانی و مشاهدۀ وضعیت افرادی که مورد تجاوز جنسی واقع شدهاند، از قرابت و شباهت بسیار زیاد ساختار روانی و شخصیتی ولادیمیر پوتین، با این افراد دلالت دارد. پنهان ساختن کودکی توسط پوتین نیز میتواند ما را به این احتمال، بسیار نزدیکتر سازد.
آیا پوتین یک همجنسگرا محسوب میگردد؟
در جریان المپیک زمستانی سوچی، بخشی از ساختار وهمی پوتین، در قالب «مکانیسم انکار» خود را نمایان ساخت. از منظر روانکاوی، هر واکنش افراطی به هر موقعیتی، در درون خود بار هیجانی و عاطفی قوی و توانمندی را پنهان ساختهاست که بهصورت چند لایه و به اشکال گوناگون وهمی، آشکار میگردد.
اظهار نظر وی در بارۀ حضور همجنسگرایان و مجزا ساختن آنها از بقیۀ مردم در شهر سوچی، غیرمنتظره و عجیب بود. معمولا در یک رویداد ورزشی، چنین تحرکات و اظهار نظرهایی، چندان مرسوم و معمول نمیباشد، اما تاکید ناخودآگاه پوتین بر این موضوع، هشیاری روانکاوان را بسوی خود جلب نمود.
تنها پاسخی که میتوان به این اقدام وی ارائه نمود، استفادۀ او از «مکانیسم انکار» برای سرپوش گذاشتن بر واقعیتیست که تمایلی به انتشار و نمایش آن ندارد. مکانیسم انکار در موقعیتی مورد استفاده قرار میگیرد که بار هیجانی ناشی از یک موضوع دردناک ناخودآگاه و با محتوای وهمی، باید کنترل شود تا تعارض ناشی از عدم ابراز آن حل گردد. با انکار اصل ماجرا بصورت موقت، تسکین وهمی در فرد ایجاد میگردد تا کنترل بر سایر اوهام و تعارضات ممکن گردد.
تا قبل از سال ۱۹۹۶، ولادیمیر پوتین مشاغل سادهای از مامور کا گ ب تا مشاور و معاونت شهرداری داشت. شواهد حاکی از آن است که در بیشتر مشاغلی که بکرات عوض کردهاست، از کارایی لازم برخوردار نبودهاست. اوضاع مالی وی نیز چندان مطلوب نبودهاست، اما از سال ۱۹۹۶، به یکباره با نزدیک شدن وی به یلتسین، همه چیز تغییر میکند. بصورتی که در عرض سه سال، به مقام نخستوزیری روسیه میرسد.
رابطۀ وی با یلتسین، بگونهای بود که وی را بشدت مجذوب خود میسازد و پس از استعفا، بوریس یلتسین وی را بعنوان رئیس جمهور موقت معرفی مینماید که راه برای انتخاب او بعنوان رییس جمهور در سال ۲۰۰۰ باز میگردد.
سوالی که در اینجا مطرح میشود، این است که ریشۀ این اعتماد بیش از حد یلتسین به وی چه بودهاست ؟ یلتسین مِیخواره و افسرده بود و آخرین سالهای کاری خود را میگذراند. بین این دو چه گذشتهاست که اینچنین، به یکدیگر نزدیک شدهاند تا آنجا که یلتسین، بعنوان پدر معنوی وی معرفی شدهاست ؟
شباهتهای زیادی بین پدر واقعی ولادیمیر پوتین و یلتسین پیدا مینماییم؛ هر دو مِیخواره و الکلیک بودهاند و هر دو سابقۀ کار در سازمانهای مخفی و جاسوسی را داشتهاند. آیا نزدیک شدن به یلتسین، رسیدن مجدد به پدر از دست رفته و گمشده است ؟ آیا پوتین، پدر ایدهآل خود را در قالب یلتسین دیدهاست؟ شراکت وی در قدرت با یلتسین، میتواند آرزوی وهمی و ناخودآگاه پوتین در سرپوش گذاشتن بر احساس حقارتی باشد که از کودکی، وی را آزار میدادهاست. یلتسین میتوانست بعنوان منبع قدرت، وی را در برابر این احساس تلخ و دردناک حفاظت نماید.
نکته بسیار مهم در کالبدشکافی سازمان ناخودآگاهی وهمی ولادیمیر پوتین، روابط دوران کودکی وی با مادر بودهاست. مادری کارگر و آسیبدیده که تمامِ وقت خود را در بیرون از خانه، به کارگری میگذراندهاست و با طلاق و ازدواج مجدد و طرد فرزند و رفتار ناپدری خشمگین، هیچگاه مظهر مادری ایده آل و مناسب نمیتوانسته باشد.
رفتارهای پرخاشگرانه و ناسازگارانه پوتین در خردسالی، تا حدی می تواند ناشی از خشمی باشد که از مادر برخاستهاست؛ خشمی طوفانی و غیر قابل کنترل که زمینههای ضداجتماعی را در وی پروراندهاست.
بیرحمی پوتین در سر کوب قیام چچن و کشتار مسلمانان و برخورد متکبرانه و خودخواهانۀ وی در سیاست خارجی روسیه و سوجویی شخصی و انباشتن ثروتی با بیش از ۵۰ میلیارد دلار، میتواند انعکاسی از خشم ناخودآگاه وهمی دوران کودکی وی باشد؛ خشم از مادری که وی را بیرحمانه از خود طرد نمود و سرنوشت نامعلومی را برای وی رقم زد. این خشم، در وجود پوتین زبانه میکشد و با قدرتی افسانهای که سیاست به وی بخشیده، میتواند به فاجعهای برای تمام جهانیان ختم گردد.
اشغال شبه جزیرۀ کریمه، شروع دوران جدیدی در تاریخ روسیه و اروپا و جهان میباشد. پوتین به این لقمۀ کوچک قناعت نخواهد کرد. ساختار روانی و ذهنی و وهمی وی، هیچگاه تا به این حد، آماده برای هجوم نبودهاست. سرپوش گذاشتن بر احساس حقارت و واکنشهای خودشیفتهوارِ آسیبزننده، با نشان دادن چنگ و دندان، از همسایهها شروع و به سایر نقاط جهان خواهد کشید.
به نظر من، ایران برای پوتین لقمۀ بسیار چرب و پر ارزشیست که برای بلعیدن آن، در اولین فرصت اقدام خواهد نمود. اوهام قدرتمند و چند لایه و سازمانیافتۀ ولادیمیر پوتین، اکنون در بهترین شرایط ارضا و تسکین قرار دارند. دنیا اگر حسابشده با این اوهام وی کنار نیاید، سرنوشت شومی در پیش رو خواهد داشت.