بانی «روز مادر» که بود و چرا خودش مخالف سرسخت این روز شد؟
حبیب حسینیفرددومین یکشنبه ماه مه، مثل هر سال در بسیاری از کشورهای غربی و غیرغربی روز مادر است؛ روزی مناقشهانگیز و دارای موافقان و مخالفان بسیار، با داستانی عجیب.

اصل و اساس توجه به مادر با گسترش صنعت و شکلگیری جامعه سرمایهداری و کوچکشدن خانوادهها رونق و رواج پیدا کرد. زن حالا صرفا وظیفه تولید مثل در خانوادههای اغلب پراولاد را نداشت، بلکه با شکلگیری ساختارهای جدید تشویق میشد که به انجام وظایف مختلف (خانهداری و اشتغال و در عین حال تولید بچه به اندازه کافی و نیز نقل و انتقال سنت و فرهنگها به نسلهای بعدی) بپرازد.
بحث روز مادر را جولیا وارد هوی، شاعر و نویسنده آمریکایی، در قرن نوزدهم به جریان انداخت. او که سراینده شعر معروف "سرود نبرد جمهوری" و هدیه آن به جنگجویان شمال در جنگ داخلی آمریکا بود، بعدتر با دیدن فجایع جنگ به فعالی ضدجنگ و هوادار حقوق زنان بدل شد و تجمعهایی به عنوان روز مادران صلح سازمان میداد. او فراخوانی هم در باره ضرورت اختصاص روزی به عنوان "روز مادر" صادر کرد که بیانیهای در مضمون خود ضدجنگ و در دفاع از صلح است.
همزمان با وارد هوی خانم آن ماریا جارویس هم که کشیش مدافع حقوق زنان بهخصوص برای خانوادههای کارگری بود و گردهمایی زنان و مادران را سازمان میداد و درصدد بهبود سلامت زنان و تحصیل دختران بود، روزی به نام روز دوستی مادران هم به جریان انداخت و از اختصاص روزی به نام روز مادر حمایت میکرد.
بعد از مرگ جارویس در سال ۱۹۰۷ دختر او آنا پی کار را گرفت و با فراخوانهای متعدد نهایتا کنگره آمریکا را به این سو سوق داد که سال ۱۹۱۴ یکشنبهی دوم ماه مه را به عنوان روز مادر به رسمیت بشناسد و تعطیل ملی اعلام کند.
اولین روز مادر در ۱۳ مه ۱۹۱۴ عملا به افزایش ۵۰۰ درصدی درآمد گلفروشان آمریکا منجر شد و کل ارباب تولید و تجارت در این روز مناسبتی برای سوداگری و دامن زدن به مصرف یافتند و بیش از پیش آن را از ایده و مبنای اصلیاش دور کردند، چنان که حالا کریسمس و والنتاین هم در بخش عمده چنین شدهاند.
و این آن چیزی نبود که آنا ماریا جارویس برای قدردانی از فعالیت مادرش و سایر فعالان حقوق زنان و مادران به دنبالش بودند. این گونه بود که خودش ۱۰ سال بعد خواهان لغو روز مادر از تقویم رسمی و حذف روز تعطیل به این مناسبت شد. سال ۱۹۲۳ حتی به خاطر "اخلال در مراسم روز مادر" به زندان افتاد.
بعدتر رسما از دولت آمریکا تقاضا کرد که این روز را حذف کند چون به ضد ایده و آرمان اولیه آن بدل شده، نه ربطی به دفاع حقوق زنان دارد و نه صلحخواهی و ...
سال ۱۹۴۸ در فقر و ناداری درگذشت. او و خواهرش کل دارایی خانواده را خرج وکیل و دادگاه و شکایت کردند تا روز مادر را که خلاف ایده خود و مادرشان میدیدند لغو کنند که البته ناکام ماندند.
از گلفروشها تا حکومت هیتلر
"روز مادر" البته به آمریکا محدود نماند و سر از اروپا و جاهای دیگر هم درآورد. در آلمان از سال ۱۹۲۳، یعنی دقیقا اژ صد سال پیش روز مادر را جشن میگیرند. این که در آلمان این روز جا باز کرد و تثبیت شد بیش از همه به تلاش و تبلیغ اتحادیه گلفروشان برمیگشت که در همان سال ۱۹۲۳ سنگ تمام گذاشتند و در و دیوار از مردم میخواستند که یالله گل بخرید و از مادرتان تشکر کنید و ...
البته گرایشهای روبهرشد جنبش زنان هم در ۱۴ سال حاکمیت جمهوری وایمار و تا استقرار رژیم نازی قسما نگاهی منتفدانه به این روز داشتند، از جمله به این خاطر که زنانی که حال شاغل شده بودند و حق شرکت در انتخابات پیدا کرده بودند و به جای کلیسا، اجازه رفتن به سینما و کلوب و تئاتر هم یافته بودند بیمشان این بود که روز مادر تقلیل موقعیت زن به مادربودن و خانهدار بودن را تحکیم وتداوم بخشد.
در دوره حکومت نازیها روز مادر بیش از هر زمان دیگر بزرگ داشته شد. مادران تشویق میشدند که برای گسترش"نژاد آریایی" تا میتوانند بچه بیاورند. نشان عالی کشوری هم به زنانی که به ماشین جوجهکشی تبدیل میشدند اعطا میشد. مدال طلا، یعنی بالاترین نشان کشوری، را هر سال به مادرانی میدادند که ۸ بچه و بیشتر داشته باشند.
وظیفه مادران همچنین این بود که در کنار کار در خانه و بچهداری و کمک به اشتغال و پرکردن جای مردان که به جبهه رفتهاند در تربیت و انتقال فرهنگ ناب آریایی و آلمانی به بچهها و نسلهای بعدی هم سنگ تمام بگذارند. البته برای زنان غیرآریایی حتی اعمال زور و اجبار برای این که سقط جنین کنند هم در دستور کار بود تا "خلوص" نسل آلمانی به هم نخورد...

القصه جنگ دوم جهانی که سال ۱۹۴۵ تمام شد، پنج سال بعد در آلمان غربی دوباره از جمله به "همت" اتحادیه گلفروشان روز مادر به جریان افتاد و بیش از پیش اهمیت تجاری و مالی به خود گرفت. در بخش شرقی آلمان و در بلوک شرق ماجرای دیگری داشتند.
حرف آنها این بود که روز زن همان روز ۸ مارس است و قسما هم این روز را با نگاهی سنتی به روز خانواده بدل کرده بودند. گرچه خود دولتها در اعطای آمرانه حقوق به زنان نسبت به غرب پیشرفتهتر بودند، اما برآمد جنبش مستقل زنان و ... در آن کشورها تقریبا مجوز و امکان نداشت.
مخالفتها بر چه اساسی است؟
القصه در غرب هم به تدریج با رشد جنبش فمیستی و دفاع قویتر از مطالبات و حقوق زنان نگاه انتقادی به روز مادر شدت و روای بیشتری یافت. در دهههای هفتاد و هشتاد قرن پیش مدافعان حقوق زنان با تبلیغات و روشنگریهای متفاوت در این روز مبانی نگاه سنتی به زن و نقش او در خانواده را به نقد و چالش میگرفتند و یکی از شعارهایشان این شد که "ممنون برای گلها ولی حق و حقوق برای من مهمترند".
حالا هم بیش از پیش روز مادر به عنوان روزی ناساز با تغییر و تحولات اجتماعی مورد نقد است و "بزرگداشت" آن کمتر و کمتر میشود. زنان ایستاده بر شانه جنبش حقوق زنان حرفشان این است که "روز مادر" خواهی نخواهی فروکاستن نقش زن به مادربودن است، در حالی که او هم زن است، هم خواهر است، هم شاغل است، هم همسر است و هم ... و چرا باید صرفا به یکی از هویتهای برآمده از فرهنگ و گفتمان سنتی تقلیل داده شود.
استدلال همچنین این است که در زمانهای که یکی از شاخصهای ارزشی برای زنان در جامعه شاغلبودن آنها شده تمرکز بر نقش مادریاشان نقیض ماجراست و اگر قرار است که بزرگداشتی در کار باشد میتواند مثلا تحت عنوان روز والدین برگزار شود، تا بیش از پیش به سهم و مسئولیت زن و شوهر در امور مربوط به خانه و بچهها اشاره دهد.
هر چه که هست، هنوز هم در شرق و غرب همچنان بار اصلی یا بیشتر امور خانه و بچهداری بر دوش زنان است و روز مادر هم چه به این اعتبار و چه برخاسته از نیروی سنت و عادت همچنان از سوی بخشهایی از جامعه "بزرگ" داشته میشود، ولی مسیر، هرچند با افت و خیز، در راستای برابری شرایط و همسانی حقوق زن و مرد در خانه و در امور مربوط به بچهها هم هست، ولو که در نقاط مختلف دنیا با شتاب و اولویتهای متفاوت. و پا به پای این تغییرات در مهد اصلی "روز مادر" یعنی در غرب (و نه تنها آنجا) و به خصوص در اروپا روز مادر در حال عقبنشینی و کمرواجشدن است. روندی مثبت؟