Metanoia

Metanoia

SKZFiction

"متانویا"


همه‌چیز جمع شده بود توی یه رستوران قدیمی که مشتری‌های ثابت خودش رو داشت و بیشتر اوقات خلوت بود. یه رستوران که به وسیله افراد عجیبی گردونده می‌شد که فقط به ظاهر می‌تونستن کنار هم دووم بیارن، چون در باطن هیچ‌کدوم از رازهایی که تو سینه‌هاشون پنهان کرده بودن، حرفی نمی‌زدن.

شرایط برای آشپز و گارسونی که حتی از شنیدن بوی هم‌دیگه نفرت داشتن و با وجود رئیسشون که از قضا یه آلفا بود به سختی کنار هم دووم می‌آوردن، وحشتناک‌تر بود. جیسونگ سال‌ها بود که به زندگی بی‌دردسر انسان‌ها عادت کرده بود، اما هرگز به بتای رستوران محبوب و ساکتش که حالا تبدیل به جاذب دردسر شده بود عادت نداشت.

به‌خاطر نفرتی که از سرنوشت شومش داشت، خودش رو وارد یه بازی خطرناک کرده بود و حالا هم داشت جون می‌کند تا از یک خطر بزرگ بغل گوشش جون سالم به در ببره. کی فکرش رو می‌کرد توی رستورانش یه حابل خفته داشته باشه؟!

Writer: Respina

{SKZFICTION}

Report Page