Marriage
چشماشو مالید و باز کرد اطرافشو نگا کرد با ندیدن لویی دستاشو روی سینش گذاشت و چشماشو فشار داد،حتمن .بازم خواب دیده بود
سرشو برگردوند وا با دیدن ی گوشی که ماله خودش نبود و پستونک صورتی از جا پرید،سمت تخت دارسی رفت دستشو گذاشت رو لبه تخت خالی ب در نگا کرد
لویی ی قنداق صورتی تو بغلش بود و با عشق به موجود کوچولوی توی پتوی صورتی چشم دوخته بود
+لو...تو اینجایی
نگاهشو از دارسی گرفت
-جانم بیبی...کجا باید میبودم؟
هری سمتشون رفت بعد از بوسه ای روی لبای دوس پسرش دخترشو گرفت تا شیر بهش بده
-آ..آره...ب..برو دی..گه
پسر سمت در رفت از چشمی درو نگاه کرد اما پشت در بود.نفس عمیقی کشید و درو باز کرد
-اما.خوش اومدی.چیزی جا گذاشتی؟
+اومدم دخترمو ببینم
-عاام..فک کنم اشتبا اومدی مادمازل دختر شما اینجا نیست
+هری صداش داره میاد
-اها صدای دختر منو میگی..ما دیگه با تو نسبتی نداریم اما زودتر برو پی کارت
اما شوهر سابقشو هل داد و از زیر دستش سمت اتاقی ک قبلا اتاق مشترکشون بود پاتند کرد
لویی که با شنیدن حرفای اما احساس کسی ک زندگی رو خراب کرده بهش دست داده بود با شنیدن حرف مقتدر هری اشکاشو پاک کرد با ارامش پتوی صورتی و از تخت بلند کرد و سمت هری و اما رفت.بچه رو دست هری داد
×من دیگه مزاحمتون نمیشم
هری سریع یکی از دستاشو از زیر پتو کشید بیرون و صورت لویی رو قاب گرفت وعمیق عاشقانه لباشو بوسید
اما با ابروی بالا پریده داد زد
-عوضی فگو*ت..از اولم میدونستم..نمیذارم بچم زیر دست شما دوتا احمق بزرگ شه
اما درحالی ک دستشو روی صورتش گذاشته بود با گریه گفت
-هری..من..چیزه..هری من معذرت میخام نمیخاستم اینجوری شه..من رو اون کلمه لعنتی کنترل ندارم..
+نننن..عزیزم..مشکل من اون نیست...لویی بنظرت..اون میتونه دخترمونو بگیره؟
لویی طوری ک ب بچه توی بغل هری فشاری واد نشه هری رو بغل کرد..سر هری رو ب شونه خودش چسبوند چشماشو بست و تلاش کرد حرفی بزنه ک هری آروم بشه
-تا وقتی من پیشتم از هیچی نترس بیبی
میخاست بازم چیزی بگه با احساس رطوبت روی سرشونش ساکت شد سر پسرو از روی شونش برداشت و ب چشمای اشکیش نگاه کرد.شست شو به ارومی روی صورت هری کشید.دوس پسرش از اون چیزی ک فکر میکرد شکننده تر بود
گوشیشو از جیبش دراورد و از هری کمی فاصله گرفت شماره لیامو پیدا کرد و زنگ زد و گوشیشو بغل گوشش بود..دونه دونه بوقارو تو دلش میشمرد
بعد از ۵ بوق ناامید گوشی رو از خودش جدا کرد همون لحظه لیام برداشت
×سلام لوعه..کجایی؟
-خونه هری
×عع پس گفتی بهش..کار خوبی
-لیام باید همو ببینیم کار خیلی مهمی دارم
×باشه شب با هری بیایین اینجا
سکوت خونه باعث شده بود صدای پشت تلفن ب وضوح توی خونه بپیچه بنابراین هری شنید و با تکون های زیاد دستش سعی کرد ب لویی بفهمونه امشب ن
-لی ی لحظه صبر کن...جااانم هری دارم تلفن صحبت میکنم
+بهشون بگو امشب اونو بیان اینجا میخام بار اول تو خونه خودمون بیان
-باشه بیبی..لی هری میگه امشب شما بیاین اینجا
×اوکی پس شب حرف میزنیم
-فعلا
گوشیو گذاشت کنار و سمت هری برگشت داشت با یکی حرف میزد لویی حدس زد جما باشه ولی نمیدونست چرا این موقع باید ب جما زنگ بزنه
-تلفنت تموم شد..کی بود
+جما..گفتم بیاد بچه رو ببره کلی کار داریم
-چیکارداریم
+لوعه شب کلی مهمون داریم
-هری فقط زین و لیامن
+ن من ب نایل مسیج دادم ب جمام زنگ زدم ک اونام باشن
لویی ب مهربونی و شوق هری خندید
...........................
+خوب همچی امادس ۱۳ دیقه دیگه لازانیا رو در میارم دسرم ک خریدیم..دیپ سبزیجاتم ک ردیفه..کاش وقت داشتیم بهتر میز میچیدم
آه درد مندی کشید و حرفشو تموم کرد
لویی پوزخند زد
-هری میخای منم بذار تو فر بپز چه خبره ۶ نفر آدم دوتا دیگه مهمونی بگیری ورشکست میشی
+کسی اینو میگه ک خودش ۴ مدل درینک نخریده باشه
هری رو پاشنه چرخید خاست ادامه جوابشو بده ک زنگ در ب صدا دراومد و ب ی چشم غره بسنده کرد
+سلام ..سلام...سلام دخترممم
دخترشو از جما گرفت برد تو اتاق تا لباسی ک براش اماده کرده بود تنش کنه
لویی مهمونارو از سمت پذیرایی برد و کوکتلی ک خودش اماده کرده بود براشون اورد
مثل همیشه نوشیدنی لویی مورد پسند همه واقع شد
هری با دخترش ک حالا لباس آبی رنگی ک دور بازو و کمرش تور دوزی شده بود اومد پیش مهمونا نشست..دارسی و داد دست جما و کنار لویی وایساد
+میدونم همتون تا الان فهمیدید ک رابطه منو لو دوستانه نیست سرتونو درد نمیارم بریم شام
............................
لویی با ی سینی ک توش شیشه شامپاین و چنتا لیوان بود وارد حیاط شد ...سینی رو داد دست زین تا براشون شامپاین بریزه و لویی بتونه ب صحبتش با لیام ادامه بده
×داشتم میگفتم...اگر ازدواجتون رسمی بشه ب احتمال ۹۰ درصد امکانش نیست بچه رو بگیره
هری دستشو روی دست لویی گذاشت و گفت
+لی ما الان امادگی ازدواج نداریم..من مشکلی ندارما اما فقط یبار مراسم میگیریم نمیخام بدون برنامه باشه بد اون ۱۰ درصد چیه؟؟
×اون ده درصد اهمیت زیادی نداره ..من احتمالو در نظر گرفتم