ایراندل | IranDel
IranDel_Channel
🔴 چرا این روزها روح پیشهوری شاد میشود؟
✍️ جواد رنجبر درخشیلر؛ دانشآموختهٔ علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
هشتاد سال پیش در آخرین روزهای پاییز ۱۳۲۴ پیشهوریِ خائن حتماً تصوری از موفقیت خود با کمک شوروی داشت. این تصور بیش از چند ماه دوام نیاورد. در آخرین روزهای پاییز ۱۳۲۵ تصور پیشهوری خائن از موفقیت خود غبارآلود شده بود، فرار کرد و ایدهٔ تجزیهٔ ایران را به گور برد. او هرگز تصور نمیکرد که هشتاد سال بعد روحش شاد شود و برنامههایش با کمترین حساسیت به تدریج پیاده شود.
ایران کهنترین دولت جهان است. پایداری ایران در طول تاریخ نتیجهٔ انسجام نظری و فرهنگی بین اکثریت ایرانیان بوده است. پس از مشروطه، انسجام ملی ایرانی با هجوم نظریههای جدید غربی و شرقی در سایهٔ تحولهای اندیشه، خدشهدار شد. تقسیم قومی ایرانیان که ریشهای در تاریخ و فرهنگ ایران نداشت، بَدنِشانترین و عمیقترین خدشه به ملیّت ایرانی و انسجام ملّی بود. تجزیهٔ یکسالهٔ ایران مهمترین نتیجهٔ وحدتِ ملّیِ خدشهدار شده بود. تجزیهٔ ایران بیش از یک سال دوام نیاورد، چون هشت عامل در برابر آن بود.
نخست؛ کهنبودگی ایران و قوام وحدت ملی که چهار دهه پس از مشروطه هنوز آنقدر تضعیف نشده بود که به تجزیهٔ ایران راه دهد.
دوم؛ نبودن یا کم بودن عاملهای تشدیدکننده و توجیهکنندهٔ اقدامهای تجزیهگران از جمله مشکلات اقتصادی و اجتماعی.
سوم؛ وجود مردان بزرگ سیاستمدار و نظامی که ارادهٔ نگهداری ایران در آنان از ارادهٔ تجزیهٔ ایران در بین خائنان، قویتر بود.
چهارم؛ بی مقدمه بودن تجزیهٔ ایران و نبودن بسترهای فکری برای آن.
پنجم؛ کم بودن عدهٔ تجزیهطلبان و گسترش نیافتن ایدهٔ تجزیه در منطقههای دیگر ایران.
ششم؛ نظام دو قطبی بینالمللی و دیپلماسی حساب شده و هوشمندانهٔ ایران که حداکثر منافع را به ایران آورد.
هفتم؛ مبنای کمونیستی تجزیه و وابستگی خائنان به شوروی که نزد ایرانیان پسندیده نبود.
هشتم؛ ضعف و سستی و خجالت خائنان از خود و خانوادههایشان و همشهریهایشان. خائنان با تمام توجیهها و تبلیغات هرگز ننگ وابستگی به شوروی و خیانت به ایران را از خود نتوانستند بزدایند. فرار آنها از تبریز و کمترین خشونت برای پاکسازی خائنان و آزاد کردن تبریز و سایر منطقههای پیرامونی نشانهٔ فروپاشی فرقهٔ خائنان از درون بود.
امروز چه کارهایی روح پیشهوری را شاد می کند؟
حدود صد و بیست سال از مشروطه میگذرد. تحولهای جدی داخلی و خارجی فکری و سیاسی اعم از پیدایش روشنفکری و امتگرایی و جهانوطنی و پستمُدرنیسم، پیچیدهتر شدن نظام بینالمللی و گسترش شبکههای اجتماعی و رواج غربستایی پس از غربستیزیِ دهههای چهل تا شصت، عمدتاً به زیان وحدت ملی بوده است. روح پیشهوری شاید زمانهٔ ما را برای هدفهای خود مناسبتر از زمانهٔ خود ببیند. روح ایرانی، زنده است و در موقعیتهای خطیر همچون حملهٔ دشمن، هویدا میشود، اما ضروری است از آن بیشتر مراقبت شود.
دومین شاد کنندهٔ روح پیشهوری، انبوه مشکلهای اقتصادی و اجتماعی است. باید تأکید کنم که روح ایرانی، زنده است، اما وقتی مشکلات اقتصادی همه را گرفتار کرده است، روح ایرانی ضعیف و خسته میشود.
سومین عامل در اقلیت بودن مردان و زنان بزرگی است که صریح و آشکار و جدی پای بر هویت ایرانی بفشارند. زمانهٔ ما زمانهٔ ریا و تبصره و پشت هماندازی و ژستهای روشنفکری است. سیاستمداران و روشنفکران و نظریهپردازان و چهرههای رسانهای منافع خود را برتر از منافع ملّی میدانند و گاه با خوشبینی و سادهلوحی جهان امروز را جهان گفتگوی تمدنها و مراودات فرهنگی و دوستی میدانند.
چهارمین عامل، مقدمهچینیهای طولانیمدت فکری و سیاسی برای هدف شوم تجزیهٔ ایران است. در هشتاد سال گذشته، روشنفکران و برخی استادان دانشگاهها و برخی رسانهها با سست کردنِ پایههای وحدت ملی بستری آماده فراهم کردهاند که پیشهوری از آن بیبهره بود. به عنوان مثال سینمای ایران در هشت دههٔ گذشته با جعل لهجهها و برجسته کردن تفاوتهای ایرانیان وحدت ملی را تضعیف کرده است.
در هشت دههٔ گذشته با وجود زنده بودن روح ایرانی، مفاهیم و روابط پیچیدهتر شده است. ایدههای جدایی در اصناف و طبقات فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و اداری پدیدار شده است، از ادعای برتریِ زبان مادری تا مطالبهٔ خودمختاری اداری تا تجزیهطلبی آشکار و علنی، پیچیدهتر از دورهٔ پیشهوری است. ارتباطهای پیشرفتهٔ اینترنتی امروزی همگرایی قومگرایان و تجزیهطلبان را آسانتر کرده است. برخی افراد ناشایست و نالایق با بهرهگیری از امکانهای بازاریابی رسانهای به چهرههای مرجع تبدیل شدهاند و نازلترین گزارهها را به نام علم و اندیشه به جامعه تحویل میدهند.
ششمین عامل، نگرانی فروپاشی نظام دوقطبی بینالمللی و ضعفهای دیپلماسی است. نظام موازنهٔ قدرت تأثیری قاطع بر کشورها داشت. اکنون نظام بینالمللی پیچیدهتر است و ایران همپیمانی ندارد.
در پیرامون ایران پانترکیسم و پانعربیسم و صهیونیسم و سلفیگری چهار تهدید امنیتی جدی است که با افول اروپا و ظهور آمریکای جدید به رهبری ترامپ، تهدیدها علیه تمامیت ارضی ایران را افزایش میدهد.
هفتمین عاملِ شادی روح پیشهوری این است که تجزیهطلبی امروز برخلاف زمانهٔ او مبنای عوامفریبانهٔ محکمی دارد. مبنای کمونیستی تجزیه برای ملت دیندار ایران، پذیرفتنی نبود. امروز چنان رنگ و لعابی از فکرهای جدید و حقوقبشر و دموکراسی به تجزیهطلبی فرهنگی و سیاسی زدهاند و چنان ایراندوستی را عقبماندگی و فاشیسم جلوه دادهاند که پذیرش تجزیه و واگرایی آسانتر و مدروزتر از ایراندوستی شده است.
هشتمین عامل، وقاحت فزایندهٔ ایرانستیزان در دهههای گذشته است. پیشتر ایرانستیزی در لفافه بیان و صورتبندی می شد. اکنون عدهای بدون کوچکترین لکنت بر علیه شاهنامه، زبان پارسی، نمادهای ملی و شخصیتهای مقدس شیعه سخن میگویند. به صراحت ایران را مدیونِ "قوم خود" میدانند. منابع اقتصادی ملی را چون ارث پدری تلقی میکنند و در کافهها و مجالس به اصطلاح فرهنگیشان، نام ایران و زبان پارسی به طور کامل حذف شده است. به عبارت عامیانه: قبحِ ایرانستیزی ریخته است. در مقابل، نمادهای قومی، عمدتاً بیربط و بیریشه، برجستهتر می شود. این تقابل که چند دهه پیشتر با هزار تبصره و خجالت و توجیه بیان میشد امروزه علنی و آشکار گفته میشود.
این یادداشت هشداری است بر آنچه در واقعیت جامعهٔ ایران میگذرد. روح ایرانی در اکثریت ایرانیان زنده است و ایرانیان همواره نگهدار ایران بودهاند. بزرگترین امید به روح زندهٔ ملّی ایرانیان است. با وجود این روح زنده، نمیتوان نگران توطئهها و احتمالهای خطرناک نبود. اگر امروز با تمام وجود و کمی بدبینانه، نگران و مراقب وحدت ملّی باشیم، بهتر از آن است که در آینده افسوس ایران از دست رفته را بخوریم.
💢