ایراندل | IranDel
IranDel
🔴 ۲۱ آذر و صورتبندی گفتمان پانترکیسم در ایران
✍️ جواد رنجبر درخشیلر، دانشآموختهی علوم سیاسی و شاهنامهپژوه
صورتبندی گفتمان پانتُرکیسم در ایران را جعفر باقراوف، دبیر حزب کمونیست باکو، انجام داد و آنچنان که در آثار معتبر آمده است هدف اصلی آن گسترش سرزمینی شوروی با الحاق آذربایجان ایران به آن کشور جعلی بود. آرزویی که او و مزدورانش به گور بردند.
منظور از صورتبندی گفتمانی پانترکیسم مجموعه مفروضات و فرضیات و اهداف باقراوف است که در قالب زبانی حقطلب و انسانی شکافِ قومیتی و فرهنگی و سیاسی آذربایجان ایران از سایر ولایات و شهرهای ایران را پیگیری میکرد.
هدف اصلی و نهایی تجزیه ایران و الحاق آذربایجان به اران و باکو و در نهایت شوروی بود و برنامههای فرهنگی از جمله نوشتن و توزیع کتابهایی به زبان ترکی، آموزش زبان ترکی در مدارس آذربایجان و آموزش به زبان ترکی در این مدارس و زبان ترکی را زبان رسمی آذربایجان کردن مقدمات آن به حساب میآمد.
این میراث شوم که به نظر من تنها میراث شوم قدرتهای بزرگ در ایران است هنوز در برخی افراد و جریانهای سیاسی تجزیهطلب که وارثان فکری باقراوف به حساب میآیند به حیات خود ادامه میدهد.
انتساب گفتمانِ پانترکیسم در ایران به باقراوف بر این اصل اساسی استوار است که پیش از آن تقابل زبانی و هویتی بین ساکنان آذربایجان و ساکنان دیگر مناطق ایران روی نداده بود.
شاهد این مدعا این که در طول یک دهه آشوبهای سهمگین در ایران پس از جنبش مشروطه و با این که آذربایجانیها به رهبری ستارخان بزرگ پیشرو جنبش بودند هیچ نشانهای از جداییخواهی دیده نشد. بنابراین اگر جاهطلبیهای بیریشهی باقراوف در میان نبود، هیچگاه پانتُرکیسم به عنوان گفتمانی هویتی در ایران شکل نمیگرفت. جاهطلبیهای باقراوف را حمایتهای استالین، زور ارتش سرخ و مزدوران ایرانی او تکمیل میکردند.
اندیشههای فرهنگی و سیاسی باقراوف چنان بیریشه بود که با از دست دادن یکی از پایههای شکلگیریاش، یعنی خروج ارتش سرخ از ایران با ابتکار زنده یاد قوام، از هم پاشید و مزدوران او پا درهوا ماندند و مجبور به مهاجرت به باکو شدند.
سرنوشت آنان در شوروی یکی از مهمترین درسهای عبرت اتکا به قدرت خارجی است. هموطنان فریب خورده ما در شوروی چنان سرنوشت دردناکی یافتند که حتی ترحمِ بزرگترین مخالفان آنها را نیز برمیانگیزد.
کاملاً روشن است که گفتمان پانترکیسم صورتبندی شده توسط باقراوف، هیچ ارتباطی با زندگی و فرهنگ مردم آذربایجان در آن دوره و هیچ دوره دیگری نداشت.
آذربایجانیها در آن دوره به زبان ترکی سخن میگفتند، شعر میسرودند، آواز میخواندند ولی در مراودات خود با دیگر ساکنان شهرهای ایران تمایز و تفاوتی نمیدیدند.
پانترکیسم مصنوعی باقراوف و مزدورانش تلاش میکرد وضعیت طبیعی مردم شهرهای آذربایجان را به یک وضعیت غیرطبیعی تبدیل کند. همانطور که کل ساختار سیاسی و فرهنگی و اقتصادی لنینسم و استالینسم مصنوعی و پوشالی بود و در نهایت فروپاشید.
یکی از مهمترین نشانههای تصنع پانترکیسم باقراوفی این بود که تلاش میکرد که آذربایجانیهای ایران را به جنبش جهانی پانترکیسم متصل کند.
پان.ترکیسم از دل منازعات سیاسی و فرهنگی در درون امپراتوری عثمانی به وجود آمد. شاید بتوان مهمترین نقطه عطف آن را انتشار روزنامهی ترک در قاهره دانست.
این نشریه در بین تاتارهای روسیه و در قفقاز و کریمه، خواننده داشت و به نظر میرسد تلاشی حق برای گریز از بحرانهای سیاسی و هویتی عثمانیگرایانه بود. هر چند مبنایی جز حکومتهای چنگیز و تیمور نداشت.
پانترکیسم مراوده ای خصمانه و گاه دوستانه با پاناسلامیسم داشت و در نهایت توانست ترکیه را با وجود تعداد کم ترکهای آن از یک امپراتوری اسلامگرا با چندین ملیت متفاوت به یک کشور ترک تبدیل کند. پانترکیستها ایدهای بزرگ و شورانگیز در سر داشتند و آن تأسیس امپراتوری بزرگ تُرک از چین تا دانوب بود.
واقعاً با در نظر گرفتن شرایط آن روزگار نمیتوان با این ایده که گفتمان بدیل آن پاناسلامیسم رو به افول بود، مخالفت کرد.
پانترکیستها ایدههای مادی و غربگرایانه داشتند و پاناسلامیسم را که عموما به دست عربها و ایرانیها صورتبندی میشد نمیپذیرفتند.
پان ترکیسم اما هیچ ارتباطی با ایران نداشت و اگر جاهطلبی سرزمینی باقراوف در قالب استالینیسم نبود شاید هیچگاه به ایران نمیرسید.
ایران، فرهنگی کهن و چندین هزار ساله داشت و مبانی اندیشه ایرانشهری حتی اعرابِ مسلمانِ جاهطلب و مهاجم را به پذیرش و احترام به آن مجبور میکرد. تمدن اسلامی در ایران ساخته و پرداخته شده بود و بزرگان تمدن اسلامی خاستگاهی ایرانی داشتند. منادی بزرگ پاناسلامیسم نیز یک ایرانی بود؛ سید جمالالدین اسد آبادی.
تُرکها با رسیدن به ایران، زبان فارسی را آموخته و ترویج کرده بودند و بنابراین قرنها پیش، در زمان سلجوقیان وغزنویان مناسبات ایرانیان و تُرکها به نقطهی تعادل رسیده بود. مسألهای در میان نبود که پانترکیسم کمکی به حل آن بتواند بکند.
ایران جزو امپراتوری عثمانی نبود. مسأله تُرک و عرب در آن امپراتوری رو به افول جریان داشت و در واقع آن چه در بین بود دیالکتیک عرب - تُرک بود و ایرانیان در آن جایی نداشتند.
ایرانیان بارها با عثمانی جنگیده بودند. ملیت ایران، خود را در جنگها هم متجلی کرده بود. مرز ایران و عثمانی مرزی سیاسی و فرهنگی بود. هر چند اندیشههای جدید از این مرز عبور میکرد و تبادل فرهنگی به طور طبیعی در جریان بود، اما تُرکهای آن سوی مرز در شمالغرب "دیگری" بودند همان طور که عربهای آن سوی مرز در غرب.
در ایران همزمان با تحولات عثمانی و تقابل تُرک و عرب روندهای دیگری در جریان بود. قانون و اساس کشور و مشروطه در قالب هویت ملیِ قرنها پایدار ایرانی، مسائلِ ایرانیان بودند و قرنها از کشور - ملت شدن ایران میگذشت.
به هر روی حملهی متفقین به ایران، ستمهای ارتشِ شوروی به ملت ایران و نرفتن آنها پس از پایان جنگ [جهانی دوم] و تلاش برای ایجاد جای پایی در ایران، پانتُرکیسم را به ایران آورد. پس از پایان فتنه و فرار رهبرانِ فرقهی مماشات با وارثان آن اندیشه در دورههای مختلف این فکر را دوباره در قالبهای مختلف به جریان انداخته است. تحلیل تحولات و دگرگونیهای آنچه باقراوف در ذهن داشت به مسأله حق تعیین سرنوشت و دموکراسی از مهمترین بررسیهایی است که در این زمینه باید انجام گیرد.
مشاهیر تُرکزبانانِ ایران، مانند زندهیاد استاد شهریار همواره در دل اندیشهی ایرانشهر درخشیدهاند؛ همانگونه که شاهان تُرک زبان و تُرک نژاد ایران، آنگاه درخشیدهاند که شجاعت و سلحشوری تُرکی را با زبان فارسی و ساختار دیوانی ایرانشهری درهم آمیختهاند.
پاینده ایران
🔴 پینوشت:
بازنشر یک یادداشت به معنای تأیید کل محتوای آن و تأییدِ تمام مواضع نویسنده یادداشت نیست.
💢