ایراندل | IranDel
IranDel
🔴 مایکل روبین:
به تجزیه ایران، دل نبندید.
✍️ مایکل روبین
مترجم: مصیّب قرهبیگی
گروهی از تحلیلگران، از جمله مُردخای کیدار، استاد دانشگاه در تلآویو، با سادهاندیشی معتقد است که «هر زمان که ناآرامیها در کُردستان ایران آغاز میشود، تهران به آذریها مأموریت میدهد تا آنها را به همان شکلی که ولادیمیر پوتین به چچنهای وفادار تکیه میکند، سرکوب کنند». این تحلیل که اساس وفاداری به حکومت در ایران را مبتنی بر قومیت میانگارد، سادهاندیشی خام است.
کیدار، همچنین خاطر نشان می.سازد که «پس از "کشته شدن مهسا امینی"، اقوامِ ایرانی در جستجوی خودمختاری و آزادی بیشتر هستند». این تحلیلِ کیدار نیز، نادرست است؛ چرا که کیدار یک رخداد سیاسی - اجتماعی را به جای تعصب قومیتی، قالب کرده است.
در ارتباط با محیطزیست هم کیدار، نظریات مشابهی دارد. حال آنکه برخلاف دیدگاه وی، باید گفت که اعتراض به دریاچۀ ارومیه که آذریها و کُردها را آزار میدهد، واکنشی علیه مدیریتِ ضعیف است و نه یک جنگِ قومی. در همین راستا، زمانی که زایندهرود اصفهان خُشکید، عده بسیاری در اعتراض به سدسازیهای غیرضروری که فجایعِ زیستمحیطی را پدید آورده است، به خیابان آمدند. از این رو باید به تحلیلگرانی مانند کیدار، یادآور شد که اگر نشانهها به اشتباه تشخیص داده شوند، درمان پیشنهادی میتواند نتیجه معکوس داشته باشد.
از سوی دیگر، تحلیلهای مشابه کیدار، این پیام را به ایرانیان میرساند که هدف نهایی غرب، از هم پاشاندن کشورشان است. شمار بسیار کمی از ایرانیان - به جز مریم رجوی و مجاهدین خلق - از ایدۀ تجزیۀ ایران و خیانت به کشورشان، استقبال خواهند کرد. فراموش نکنیم که زمانی که صدام در سال ۱۹۸۰ میلادی به ایران حمله کرد، ایرانیان بدون توجه به گرایشبندیهای سیاسی و قومیتی، برای پاسداری از کشورشان به میدان آمدند.
مردخای کیدار، که یک دانشگاهی اسرائیلی است، در مقالۀ دیگری که در اورشلیمپُست منشر کرده است، اظهار داشته که «طرفداران تغییر رژیم در ایران باید از جداییطلبی قومیتها حمایت کنند». کیدار در این مقاله، مدعی است که «پس از فروپاشی "کشورِ چندقومیتی ایران" و بیرون آمدن پنج تا شش کشور از درون آن (درست مانند آنچه در اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی و چکسلواکی رخ داد)، جهان به مکانی بهتر و امنتر تبدیل خواهد شد». این تحلیل کیدار هم، سطحی و دمدستی است. بر اساس دیدگاه کیدار، تجزیهطلبی ایران، اگر به چیزی مانند جنگ میان کشورهای شوروی سابق و پاکسازی قومی مرتبط با فروپاشی یوگسلاوی نیز منتهی شد، استراتژی مناسبی است!
کیدار نیز مانند شماری دیگر از تحلیلگران، تنوع قومیتی در ایران را کانونِ تجزیهطلبی قرار داده است. شماری از تحلیلگران با استناد به آمارهای خود، مدعیاند که "نیمی از جمعیت ایران، متشکل از "فارسها" است و عربها، آذریها، بلوچها، گیلکیها، کُردها، لرها، تالشها و دیگران نیز نیم دیگر را تشکیل میدهند." برندا شفر، دیگر اسرائیلیِ متخصصِ آذربایجان، اظهار کرده که چنین ارقامی، دیگر دقیق نیستند. با باور شفر، «حکومتِ ایران دربارۀ "جمعیت فارس" اغراق میکند و اندازه واقعی دیگر قومیتها را کم اهمیت جلوه میدهد». صادقانه بگویم، دستیابی به آمارهای قابل اعتماد درباره قومیتها در ایران، دشوار است و از اینرو، تحلیلهای مبتنی بر این آمارها، مخدوش مینماید.
به این نکته نیز باید توجه داشت *که "قومیت"، بنیاد اصلی هویت در ایران نیست. چرا که دولت در ایران، پیشینه ای هزاران ساله دارد.* این پیشینه، برخلاف کشورهایی است که در خلال سدۀ نوزدهم و بیستم شکل گرفتند و اغلب حول محور «ناسیونالیسم قومی» سازماندهی شدند. در سال ۱۵۰۱ میلادی، شاه اسماعیل صفوی، تشیع را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کرد. هدف شاه اسماعیل، هم سیاسی بود و هم مذهبی؛ وی با تکیه بر هویت مذهبی (و نه قومیتی)، تفاوتی میان جمعیتهای دو طرف مرز عثمانی و ایران پدید آورد. این هویت، با گذشت زمان، خود را بر هویت از پیش موجود پیشااسلامی استوار ساخت. به عبارت دیگر، امروزه، تخت جمشید، پایتخت امپراتوری هخامنشی (۵۵۹ تا ۳۳۰ پیش از میلاد)، نه تنها نشانگر میراث ملّی، بلکه میراثِ قومی آذریها نیز محسوب میشود. در همین راستا، بسیاری از کُردها، به کتاب حماسه ملی شاهنامه، اثر فردوسی، شاعر ایرانی سدۀ دهم، تعلق خاطر دارند.
در سال ۱۹۸۰ میلادی، صدام حسین، با این باور که "عربهای ایرانی" از حملۀ وی به ایران و پیوستن به عراق، استقبال خواهند کرد، با هدف ضمیمه کردن خوزستان نفتخیز (یا به قول صدام، عربستان)، به ایران یورش بُرد. اما "عربهای ایران" به یاری صدام برنخاستند. ایرانیان (به استثنای مجاهدین خلق) از هر قومیتی که بودند، با مهاجمان عراقی جنگیدند. بسیاری از "عربهای ایرانی" نیز به مقامات عالی در جمهوری اسلامی رسیدند؛ از جمله علی شمخانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی ایران از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۳ میلادی.
اغراق دربارۀ خواست جداییطلبی در آذربایجانِ ایران نیز یک اشتباه مبتدیانه است. قفقاز جنوبی (از جمله جمهوری آذربایجان فعلی) سرزمینهایی متعلق به ایران بود که به واسطه عهدنامه ترکمنچای در سال ۱۸۲۸ میلادی از ایران جدا شد. بیش از یک سده بعد که نیروهای شوروی در پی ایجاد یک کشور نیابتی در آذربایجانِ ایران بودند، آذریهای ایران با خشم و خون به این تجاوز پاسخ دادند.
🔴 منبع: آذریها
💢