ایراندل | IranDel
IranDel
🔴 داستانِ تنهایی استراتژیکِ ایران
✍ رشتهتوییتی از آرش رئیسینژاد، دکترای روابطِ بینالملل
تدوینِ هر سیاست مؤثری بدون درک ویژگیهای بنیادین یک کشور امکانناپذیر است. تنهایی استراتژیک، مهمترین ویژگی ژئوپلیتیکی ایران است؛ مشخصهای تاریخی ورای نظام سیاسی، ایدئولوژی مسلط یا شخصیتِ حاکمانش. حتی [محمدرضا] شاه هم این ویژگی بنیادین ایران را دریافته بود.
تنهایی استراتژیک که نخستین بار از سوی پروفسور محیالدین مصباحی بیان شده، بدین معناست که «ایران، چه آگاهانه و خودخواسته و چه ناخواسته و از روی ناچاری، از اتحادهای معنادار با قدرتهای بزرگ، محروم است و به گونهای استراتژیک تنهاست.»
این ویژگی بنیادین ژئوپلیتیک ایران نشاندهندهی [این است که]:
یکم: تنهایی با انزوا متفاوت است. كشوری همچو ایران که در پیوندگاهِ سه قارهی آسیا، اروپا و آفریقا بوده، نمیتواند به لحاظِ ژئوپلیتیکی منزوی باشد؛ حتی اگر خود آرزوی انزوا داشته باشد. برعکس، جایگاه ژئواستراتژیک ایران باعث شده که کشور در طولِ تاریخ خود زیر ضربِ فشارهای ژئوپلیتیکی باشد.
دوم: ایران همواره در بزنگاههای تاریخی تنها بوده و متحدی نداشته [است]. ایرانِ انقلابی ۸ سال در برابر عراق ایستاد، ولی دو ابرقدرت از بغداد حمایت کردند. [محمدرضا] شاه [پهلوی] نیز در بحرانِ اروند، ضرب شستی به عراق نشان داد، ولی آمریکا از ایرانِ [دورانِ] پهلوی حمایتی نکرد و تهران را در برابر محورِ بغداد - مسکو تنها گذاشت.
فرمانروایان قاجار نیز نومیدانه کوشیدند تا متحدی استراتژیک بیابند: گاه چشم به راه فرانسه و بریتانیا در برابر روسیه داشتند؛ زمانی چشمانتظار روسیه در برابر بریتانیا بودند؛ و زمانی دیگر در آرزوی یاری آمریکا و آلمان در برابر روسیه و بریتانیا بودند. رضاشاه نیز قربانی چنین امیدی واهی شد.
![](/file/c50917febdd7d66b78aa3.jpg)
ریشههای این ویژگی را در تاریخِ ایران بیابید:
ایرانِ [دورانِ]صفوی در برابر اتحادِ امپراتوری عثمانی - ازبکان، متحدی نداشت، گرچه میکوشید حمایتِ تاکتیکی اروپاییان را جلب کند. ایرانِ [دورانِ] ساسانی نیز در برابر اتحادِ امپراتوری بیزانس و گوکترکان، متحدی نداشت، گرچه میکوشید حمایتِ تاکتیکی آوارها را بدست آورد.
![](/file/ab0699b8b146baf9c9fb1.jpg)
![](/file/b927dcc6df377155becab.jpg)
سوم: تنهایی استراتژیک ناظر به عدم امکان اتحادِ ایران با قدرتهای بزرگ است تا کشورهای کوچک منطقه. خوب یا بد، درست یا غلط، ایرانِ [دورانِ] پهلوی حامی تمامیتِ ارضی [کشورِ همسایهی] عمان شد و سلطان قابوس، وامدارِ ارتشِ ایران گشت. ایرانِ انقلابی نیز متحدِ سوریه بعث شد و بشار اسد، ظاهراً، مدیون نیروی نظامی ایران است.
![](/file/a8091cb9427e796a63f6c.jpg)
![](/file/bc28f398313638953fc2a.jpg)
چهارم: اتحاد، یک نوع رابطه میان کشورهاست، ولی هر رابطهی دوستانهای لزوماً اتحادِ استراتژیک نیست. تاریخنگاری چهار دهه اخیر ایران، پهلوی را متحد استراتژیک آمریکا میبیند: یکی آن را نوکری مینامد و دیگری، اتحادِ باشکوه میخواند. تاریخِ واقعی اما نشانگر درکِ روزافزونِ [محمدرضا] شاه از تنهایی ایران است!
پنجم: ایران در طراحی، تدوین، عملیاتیکردن و پیشبرد استراتژیهای خود "تنها" بوده است. این تنهایی را در دوران شاه در بحرانِ اروند و سالهای شورش کُردهای عراق ببینید. آن را امروز در محور خلیجفارس - مدیترانه و افغانستان دنبال کنید. شکستهایش نیز از دلِ وابستهکردن به دیگر قدرتها برآمده [است]!
این پنج توضیح از تنهایی استراتژیک نشان میدهد که ایران در بزنگاههای تاریخی، متحدی در میان قدرتهای بزرگ نداشته است. تنهایی، انزوای خودخواسته نیست؛ برعکس، تنهایی، یعنی بییار و یاور بودن در شرایط بحرانی. جای شگفتی نیست که بسیاری از ایرانیان میپرسند: «کیست که ایران را یاری کند؟!»
درکِ تنهایی استراتژیکِ ایران اما یگانه راهی است که دوگانهی دروغین «یا امنیت یا توسعه» را به کناری زده و توسعه و امنیتِ پایدار برای کشور فراهم میکند. کشوری که در میانه بزنگاهها تنهاست و متحدی استراتژیک ندارد، باید با همه قدرتهای بزرگ رابطه داشته و کار کند. همکاری آری، اتحاد هرگز!
( - استقلال، تنها به معنی "کمینه کردنِ تأثیرپذیری از دیگران" نیست؛ بل و مهمتر، به معنای "بیشینه کردنِ تأثیرگذاری بر دیگران" است.#
از این رو، تلاش برای وابستهسازی دیگران، کنش و اقدامی استقلالطلبانه است.
روحِ زمانه را دریابید! -)
نخبگانِ کشوری که بارها از خاکسترِ مرگ برخاسته، ولی اکثراً از توزیعِ قدرت در سیستمِ بینالمللی آسیب دیده، باید از ورود به ائتلافهای موقتی و تاکتیکی با همه قدرتهای بزرگ استقبال کنند، ولی چشمداشتی به یاری آنان در سختی نداشته باشند.در عوض باید یک ذهنیت را دنبال کنند: «هم شرقی، هم غربی!
چنین ذهنیتی بدین معناست که در برخی حوزهها میتوان با قدرتهای بزرگ (آمریکا، چین، روسیه، اروپا و تا حدودی هند) همکاری و شراکت کرد، در برخی از حوزهها در برابر آنان ایستاد و از منافعِ ملی ایران دفاع کرد و در برخی از حوزهها نیز روی برگرداند چرا که به ایران و ایرانی ارتباطی ندارد.
پیامد درکِ تنهایی استراتژیک، دستیابی به زندگی در شکاف است: «در میانه قدرتهای بزرگ ایستادن و کار کردن با همه آنان!» شناختِ روندهای ژئوپلیتیکی - اقتصادی و تکیه بر دیپلماسیِ غیرامنیتیسازی این هدف را فراهم میکند. درک کنیم که زندگی در شکاف برای ایرانِ کنونی هم ضرورت است و هم سرنوشت!
![](/file/a66f0c6dc20e0d84eaab3.jpg)
جمهوری اسلامی اما با تاکید بر آمریکاستیزی و تکیه روزافزون به سیاستِ نگاه به شرق در ورطهی فرایندِ امنیتیسازیِ غرب افتاده و به اشتباه میکوشد که متحدی در مسکو و پکن بیابد. بدتر آنکه از روندهای اقتصادی، نه ژئوپلیتیکی، منزوی شده است. غافل از آنکه، کشوری که تنهاست، نباید منزوی شود!
همانگونه که افراد را با جسمانیت، گذشته و ویژگیهایشان میشناسیم، کشورها را نیز با جغرافیا، تاریخ و فرهنگِ آن درک کنیم. فهم این سهگانه نشان میدهد که فرمانروایی بر کشوری با جایگاه ژئواستراتژیک، تاریخی پُر فراز و نشیب، و فرهنگِ کهن بدون شناختِ تنهایی استراتژیکِ ایران به بیراهه میرود.
![](/file/558287ce58c1341ae94f9.jpg)
تنهایی استراتژیک برای فرمانروای ایران، اندرزی داده [است]:
«هیچگاه متحدِ استراتژیک نداشتی و در بزنگاههای تاریخی تنها بودی؛ پس از دنبالهروی از قدرتهای بزرگ بپرهیز، ولی با همه کار کن، زندگی در شکاف را بیاموز و درونی بودنِ عمق استراتژیک ایران را درک کن؛ چرا که ملتِ ایران یگانه متحد توست!»
( - عمق استراتژيك ايران، نه در عراق و سوريه است و نه در افغانستان و تاجيكستان. آن را درون كشور بجوييد! نقطهی ثقلِ امنيتِ ايران بر رابطهی حكومت و ملت استوار است و به "وحدت در بالا، كثرت در پايين" اشاره دارد: انسجام ميان سياستگذاران، احترام به شيوههای زندگی مردم. توازن ميان امنيت و آزادی - )
💢