Imagine!

Imagine!

𝑁𝑎𝑟𝑐𝑖𝑠 ࿐

کازینو برعکس شب‌های قبل امشب میزبان مهمان‌های کمتری بود. قابل حدس بود. دوشنبه‌ها کازینو همیشه خلوت بود و اوه سهون می‌تونست دلیلش رو خسته بودن مهمان‌هاش از شب قبل بدونه. شاید هم می‌خواستن امور مالیشوون بررسی کنن و ببینن چقدر از اموالششون رو شب‌های قبل باختن. هرچند اهمیتی هم نمی‌داد.

انگشت‌هاش رو دورر گلس سرد مارتینی لغزوند و نگاهی به بارتندر پشت کانتر کرد که بی حوصله سرش رو به یکی از قفسه‌های پشت سرش تکیه داده بود.

کازینو متعلق به پدر خوندش بود. درسته که زمین، ساختمون و تمام متعلقات کازینو به نام خودش بود اما نمی‌تونست این‌ها رو از دست‌ آوردهای خودش بدونه. اما چیزی که مال خودش بود درآمد ماهیانه کازینو بود که تمامش بخاطر زحمت‌های خودش بود. سهون هر روز تمام وقتش رو اینجا می‌گذروند و برای رشد این کازینو و تبدیل کردنش به بهترین تو نیویورک تلاش‌های زیادی کرده بود.

جرعه‌ای از مارتینی نوشید و درحالیکه زبونش رو روی لب‌های خیسش می‌کشید به اطرافش خیره شد. فقط کارکنان تو دیدرسش بودن و چندتا مهمون همیشگی.

اوه سهون که خوشبختانه اجازه داشت از نام خانوادگی کره‌ای توی آمریکا استفاده کنه به سنت همیشگی دوشنبه‌ها، کت و شلوار کاربنی به تن کرده بود. کروات مشکی رنگش رو مرتب بسته بود و دکمه‌های پیراهن سفید رنگش برای کنار هم بودن روی قفسه سینش تلاش زیادی می‌کردن.

موهای مشکیش چندان بلند نبودن اما سهون می‌تونست به راحتی انگشت‌هاش رو بینشون فرو ببره بدون اینکه ذره‌ای حالتشون رو بهم بریزه. کفش‌های مشکیش برق می‌زدن و پوشت سفید توی جیب کتش مرتب‌تر از همیشه بود.

نگاهی به ساعت روی مچ دستش کرد. تازه ساعت دوازده شب بود. فکر نمی‌کرد امشب دیگه نیازی به حضور صاحب کازینو باشه پس بدون تموم کردن مارتینی‌اش رو از روی صندلی پشت کانتر بلند شد‌ و به طرف دیگه چرخید.

حینی که به سمت آسانسور می‌رفت که بالاخره بتونه توی اتاقش استراحت کنه دستی روی شونش نشست و مجبور شد برگرده تا صاحب دست رو ببینه.

-رئیس.

مرد پشت سرش به آرومی زمزمه کرد و نگاه سهون برق زد. عاشق این مردک لعنتی بود. اون بهترین زمان‌ها رو انتخاب می‌کرد و در بهترین شرایط ممکن پیشش میومد. برای همین از تمام افراد قبلی که به اتاق خوابش اومده بودن بیشتر دوستش داشت.

نگاهش سر تاپای مرد رو برانداز کرد. مثل همیشه فرم سورمه‌ای نگهبانیش رو پوشیده بود و اسلحه کوچیکی

نزدیکی کمربندش قرار داشت. بیسیمش روی سینه‌اش جا گرفته بود.

البته دقیق نمی‌تونست بگه چرا انقدر این مرد رو می‌پسنده. بخاطر تایم‌بندی خوبش، بدن تحریک‌ کنندش یا کره‌ای بودنش؟ اینکه یکی رو داشته باشی که بدونی از یجا اومدین و هردوتون به یک‌جا تعلق دارین برای سهونی که ۲۵ سال از عمرش رو تو کشور غریب گذرونده بود‌.

-همراهیتون کنم؟

مرد جوان با منظور پرسید و یکی از ابروهاش رو بالا داد.

سهون لبخندی زد و قبل از اینکه برگرده به سمت آسانسور بره سر تکون داد.

بلافاصله بعد از بسته شدن در آسانسور سهون سمت مردی که چند سانتی ازش کوتاه بود برگشت و لب‌هاشون رو بهم وصل کرد. مرد رئیسش رو به عقب هل داد و بوسیدن بی‌پروای لب‌های باریکش رو قطع کرد. پایین‌تر رفت تا لب‌هاش زیر گلوی مرد بلغزونه و اجازه بده دست‌های استخونی رئیسش توی موهاش فرو برن و بهشون چنگ بزنن. کشیده شدن موهاش درد داشت ولی چرا باعث می‌شد شلوارش براش تنگ بشه؟

فشار زانوی کیم جونگین، یکی از نگهبان‌های کازینو که صرفا یک ماه می‌شد کارش رو شروع کرده بود و از همین یک ماه، دو هفته‌اش رو توی تخت رئیس گذرونده بود، بین پاهای سهون باعث شد مرد سرش رو عقب ببره و ناله آرومی بکنه.

با باز شدنش در آسانسور در طبقه بیستم که طبقه‌ای خصوصی برای اوه سهون بود، جونگین بدون جدا شدن از مرد بزرگ‌تر سرش رو برگردوند و رمز رو وارد کرد تا در آسانسور باز بشه.

جونگین تنها شخص غریبه‌ای بود که این رمز رو می‌دونست و سهون نمی‌فهمید چرا رمز رو بهش داده. البته تقصیر خودش هم نبود و بعد از سکشون انقدر خمار و خسته بود که حوصله فکر کردن نداشت و فقط جواب سوال جونگین رو داده بود. درسته فردا صبحش مغزش ازش پرسیده بود چرا؟ و اون فقط گفته بود بهرحال که چیز مهمی تو اتاقش نداره. و مهم‌تر از اون، جونگین جزو نگهبانا بود و اگه مورد اطمینان نبود اصلا استخدام نمی‌شد.

با باز شدن در دو مرد درحالیکه همچنان غرق بوسه بودن وارد اتاق بزرگ سهون شدن. دور تا دور آخرین طبقه کازینو شیشه‌ پوش بود. گوشه اتاق تخت بزرگی قرار داشت که سهون جونگین رو مستقیم به سمتش هل داد و با گرفتن کمر مرد روی تخت نرم، سهون خودش رو روش کشید و این بار اون کسی بود که خط فک و گردن مرد رو می‌بوسید. با احتیاط دکمه‌های فرمش رو باز کرد. آستین‌های کوتاه لباس دورتا دور بازوش رو می‌فشردن و باعث می‌شدن سهون بی‌تاب‌تر از قبل به کارش سرعت بده و بالاخره با نمایان شدن سینه برنزه مرد به سمتش هجوم برد. دست‌های جونگین دو طرف کمرش رو گرفتن و با بستن پلک‌هاش اجازه داد رئیسش هرکاری دوست داره بکنه.

چندی بعد فرم سورمه‌ای رنگ کنار تخت افتاده بود و اوه زیپ شلوار مرد رو پایین می‌کشید. شلوارش رو که بخاطر وجود اسلحه‌اش سنگین‌تر شده بود با عقب رفتن از پاهای مرد کوچیک‌تر بیرون کشید. الان تنها چیزی که تنش بود باکسرش بود که اون هم پایین کشیده شد و لب‌های باریک و کمرنگ سهون با اشتیاق مقابل چشم‌های کیم جونگین رو خط سکسش نشستن. زبونش هرچند لحظه یبار روی پوست حساسش کشیده می‌شد و باعث میشد نگهبان جوون به کمرش قوس بده.

انگشت‌های باریک مرد بزرگ‌تر دور عضو نگهبان حلقه شده بودن و بدون هیچ عجله‌ای طولش رو طی می‌کردن. گاهی اندک فشاری بهش وارد می‌کرد و گاهی لمس کوتاهی روش به جا می‌ذاشت و عضوش رو سخت‌تر از قبل می‌کرد.

-ااه...

صدای ناله مرد جوون باعث شد سهون تکخندی بزنه و با عقب کشیدن دستش، دو طرف لگن جونگین رو بگیره و سرش رو پایین ببره.

خیسی زبونش دور عضو جونگین باعث شد ناله بلندی بکنه و به موهای رئیسش چنگ بزنه. لعنتی اون خوب بلد بود چیکار کنه.

هر از چند گاهی باسنش رو لمس می‌کرد و با آرامش زیادی عضو مرد رو می‌مکید. راستش بازی کردن باهاش رو دوست داشت. اینکه آروم آروم بزرگ‌ شدنش رو تو دهنش حس کنه باعث می‌شد پریکام سر عضو تحت فشار خودش جمع بشه و سهون لذت بیشتری رو تجربه کنه.

-من... من نزدیکم... رئیس...

بعد از چند دقیقه کوتاه صدای ناله وار جونگین باعث شد سهون عقب بکشه و انگشتش رو سر عضو مرد بنشونه.

+به این زودی نه. فهمیدی؟

جونگین چشم بسته سر تکون داد و سهون لبخند زد.

+آفرین پسر خوب.

چند لحظه بعدی که جونگین تن خودش رو روی تخت بالا کشید و عضو دردناکش داشت تک تک سلول‌های بدنش رو برای لمس شدن تقاضا می‌کرد سهون با همون آرامشی که از اول داشت بدون هیچ عجله‌ای کت خوش رنگش رو در آورد. دکمه های پیراهنش رو قبل از بازکردن کرواتش باز کرد‌. تن سفید و روشنش باعث شد بدن داغ کردا مرد روی تخت به خودش بپیچه و یه تکخند دیگه دریافت کنه.

باکسرش آخرین چیزی بود که به زمین کنار تخت اضافه شد.

چند ثانیه بعد مرد بزرگ‌تر با بسته کاندوم و لوب برگشت و پاهاش رو دو طرف کمر مرد برنزه روی تخت گذاشت. رنگ پوست‌هاشون حتی بهم نزدیک هم نبود. پوست جونگین داغ شده بود اما سهون همچنان سرد و یخ بود.

-رئیس...

سهون از عمد همزمان با خم شدنش روی صورت جونگین عضوهاشون رو بهم مالید و ناله جونگین دوباره بلند شد.

-میشه... همین یه بار؟

ملتماسانه پرسید و سهون همزمان که بوسه‌هاش رو روی ترقوه و سینه مرد کوچیک‌تر یادگاری می‌ذاشت کاندوم رو روی عضوش کشید و به لوب آغشته‌اش کرد.

جوابی به جونگین نداد و فقط عضو سخت شده مرد رو روی حفره نبض دار باسنش تنظیم کرد و آروم آروم روش نشست تا بالاخره صدای برخورد رون‌هاش بهم توی اتاق پیچید و سهون با دهان باز دم گرفت. جونگین چشم‌هاش خمار و بی تاب بود و سهون سعی می‌کرد دردی رو که تو پایین‌تنه‌اش پیچیده فراموش کنه و به حرکتش ادامه بده.

مدت زیادی نگذشته بود که حرکت‌های بدن لرزون سهون باعث شدن نفس کشیدن برای جونگین سخت بشه و مثل بچه‌ای که منتظر اجازه والدینشه به رئیسش نگاه کنه.

-می‌...می‌تونم...؟

فقط پلک زدن سهون کافی بود که جونگین توی کاندوم ارضا بشه و سهون ناله آرومی بکنه‌.

از روی عضو جونگین بلند شد و قبل از اینکه فرصتی به مرد جوان بده خودش کاندوم رو برداشت و توی سطل زباله کنار تخت پرت کرد.

روی صورت جونگین خم شد و با نوک انگشت‌هاش ضربه آرومی به گونه مرد زد.

+پسر بد!

نگاهی به چشم‌های خمار جونگین کرد و ادامه داد:

-دیگه کاندوم نداریم.

-می‌تونم... ساکش بزنم.

جونگین با اشاره به عضو همچنان سخت سهون گفت و مرد سرش به چپ و راست تکون داد.

-بیا روم.

کنار جونگین روی تخت به پشت دراز کشید و جونگین بلافاشله بدن خسته‌اش رو بلند کرد و بین پاهای سفید رئیسش جا گرفت.

چند لمس کوتاه کافی بود و عضوش رو روی ورودی مرد ثابت کرد. فقط عضوش رو روی حفره‌اش می‌کشید و به بالا و پایین شدن سینه سهون خیره شده بود.

-مطمئنین؟ می‌تونیم صبر کنیم و به جیانگ بگیم کاندوم بفرسته بالا...

مردد پرسید و سهون زیر رون‌ پاهای خودش رو گرفت.

+بکنش تو.

عضو نیمه سخت نگهبان جوان به سرعت و کامل فرو رفت. ضربه‌هایی که می‌زد عمیق و سریع بودن و باعث چکه کردن پریکام از عضو رئیسش شدن.

چند دقیقه بعد سهون با یه ناله بلند روی شکم خودش به ارگاسم رسید ولی با حلقه کردن پاهاش دور کمر جونگین بهش اجازه نداد که عقب بکشه. مرد کوچیک‌تر هم درحالیکه روی تن سفید و عرق کرده رئیسش خیمه زده بود برای بار دوم توی حفره گرم سهون به کام رسید.

سهون بخاطر فشاری که توی پایین تنه‌اش احساس می‌کرد آروم اما عمیق می‌نالید و تنش همچنان لرزون و سرد و بود. از درون می‌سوخت ولی پوستش دست کمی از یخ نداشت.

جونگین کنار سهون روی تخت دراز کشید و بدنش رو از پشت توی اغوش خودش کشید. سهون خارج شدن مایعی رو از بدنش احساس می‌کرد ولی انقدر حس خوب پشت پلک‌های بسته‌اش بود که حتی نمی‌خواست از جاش تکون بخوره. این مرد لعنتی خوب بود. زیادی خوب بود. از تمام پارتنر‌ها و دوست پسرهای آمریکایی قبلیش... لعنتی خیلی بهتر بود! حتی این ناوارد بودنش و مطیع بودنش... تمامشون رو دوست داشت و باب میلش بودن.

جونگین دست‌هاش رو دور تنش تنگ‌تر کرد. صدای نفس‌هاش رو پشت گوشش می‌شنید و بینیش بین‌موهای خودش فرو رفته بود.

دستش رو روی ساعد دست جونگین‌ گذاشت و نفس عمیقی کشید.

-میشه اینجا بخوابم؟

زمزمه آروم مرد جوون‌تر باعث شد سرش رو یکم بچرخونه تا بتونه به چشم‌هاش خیره شه ولی خب نمی‌تونست.

+آره.

-حموم چی؟

+من که فعلا خستم. تو می‌خوای می‌تونی بری.

جونگین بزاق گلوش رو قورت داد.

-منظورم اینه که... من می‌تونم ببرمتون؟ امشب خیلی خسته شدین.‌

سهون همونجور که چشم‌هاش بسته بود خندید.

+راجع من چی فکر کردی بچه؟

جونگین لب‌هاش رو غنچه کرد و چونه‌اش رو روی شونه مرد بزرگ‌تر گذاشت و چیزی نگفت.

+یکم بخوابیم. بعد به بقیش فکر می‌کنم.‌

چند دقیقه بیشتر در سکوت نگذشته بود که صدای آروم نفس‌های منظم اوه سهون باعث شد جونگین ازش فاصله بگیره و روی تخت بشینه. موهای عرق کرده مرد رو از روی پیشونیش کنار زد.

دستمال کاغذی کنار تخت رو برداشت و آروم‌تر از چیزی که از خودش توقع داشت مشغول تمیز کردن شکم و پاهای مرد شد. تن خودش میزبان بوسه‌ها و مارک‌های رئیسش بود ولی تن سفید سهون همچنان انگار دست نخورده بود. اون بهش اجازه نمی‌داد حتی ذره‌ای فشار ببشتری بیاره که یه رد سرخ محو هم به جا بزاره. درسته فقط پارتنر سکسش بود ولی اون بیشتر می‌خواست. اره از مرد ۳۵ ساله‌ای که اینجا روی تخت خوابیده بود بیشتر می‌خواست. از نزدیک‌ترین دوستش... چیز بیشتری از فقط سکس پارتنر بودن می‌خواست. جونگین فقط پنج سالش بود. فقط پنج سالش بود وقتی سهون برای همیشه از پیشش رفت. ولی چطور ممکن بود که جونگین تک تک خاطراتشون رو به یاد داشته باشه ولی سهون... هیچی. اون هیچی یادش نبود. سهون ده ساله‌ای که کره رفت انگار خاطراتش رو هم توی کره جا گذاشته بود.

نفس عمیقی کشید و به صورت زیبای مرد توی خواب خیره شد. فکر نمی‌کرد هیچوقت جرعت کنه بهش بگه که چقدر تلاش کرده که پیداش کنه و چقدر سعی کرده خودش رو تغییر بده که بتونه اینجا... کنارش باشه. حاضر بود فقط یه سکس پارتنر احمق باشه ولی دوباره ازش دورش نکنن.

فقط باید هرچی که می‌شد، نقشش رو حفظ می‌کرد. 


Report Page