وقتی کالبد شهر علیه زنان برمی خیزد
ایمان واقفی| پژوهشگر شهری و مترجمخشونت فضایی اعمال شده علیه ساکنان در حاشیه شهرها و سکونتگاههای غیررسمی را از یک زاویه میتوان در سه سطح تعریف کرد. میان این سه سطح رابطهای سلسله مراتبی برقرار است به این شکل که هر سطح نسبت به سطح پیشین خشونت را در مقیاسی عمیقتر تعریف میکند و به زوایای نهفتهتر و زیرینتری از مساله راه میبرد. درست به همین دلیل لایههای عمیقتر مساله خشونت کمتر مورد توجه قرار گرفته مغفول ماندهاند.
خشونت سطح اول را «خشونت رسمی» مینامیم. خشونت لخت و برهنهای که بر تن و بدن افراد وارد میشود. نمود این خشونت را در همان تصاویر حمله به سکونتگاهها و آلونکهای حاشیه شهر و تخریب خانههای فرودستان میبینیم. خشونت رسمی با بولدوزر و کلنگ و چماق همراه است و خود را در باتوم و گازهای اشکآور برای متفرقکردن ساکنان این خانهها بازتاب میدهد. بنابراین خشونت رسمی خشونت عریانی است که با اتکا به ابزارهای کنترلی به بدن زنان و تن ساکنان به حاشیه رانده شده اعمال میشود.
خشونت سطح دوم را «خشونت کالبدی» میتوان نامید. این خشونت، به اندازه خشونت سطح اول عریان نیست که رد خود را بر تن آدمی بر جای بگذارد. خشونت کالبدی نرمتر اما ویرانکنندهتر است و در شکلی از محروم کردن ساکنان شهر از امکانات و تسهیلات شهری ظهور و بروز مییابد. در این خشونت بخشی از ساکنان شهر از امکانات و تسهیلاتی که قرار بود به همه شهروندان تخصیص یابد، محروم میشوند. محرومشدن از امکانات آموزشی، خدمات بهداشتی و درمانی، تاسیسات زیربنایی و مساکن آبرومند به خودی خود رویهای فاجعهآمیز و ناامیدکننده است. بدتر اما آنکه محرومیت از زیرساختهای شهری اجتماعی در واقع شرایط امکان تحرک اجتماعی و به طریق اولی شکوفایی فردی را ممتنع میکند. چرا که این امکانات و تسهیلات تنها نردبان تحرک اجتماعی و مفر فرد از بستر فقر است که حالا از او گرفته شده است. فرودستان تنها به اتکای امکانات آموزشی، خدمات درمانی و... میتوانند زمینه شکوفایی خود را فراهم و خودشان را از آن محرومیتهای تاریخی که گرفتارش بودند، خارج کنند. این سطح از خشونت علیه ساکنان حاشیههای شهر یا سکونتگاههای غیررسمی بیشتر دیده میشود. آنها از امکانات شهری مثل آموزش با کیفیت، خدمات درمانی و بهداشتی موثر، شبکه حملونقل پرسرعت و ارزان قیمت و مانند آن محروم میشوند. خشونت سطح دوم با محرومکردن فرودستان از زیرساختهای شهری، آنها را در «تلههای فضایی» گرفتار میکند، تلهای که معنایی جز چرخه بیپایان فقر و بیپولی نیست.
خشونت سوم که به باور من از دو سطح دیگر عمیقتر و پنهانتر است، «خشونت شهری» است. برای توضیح این مفهوم نیازمند دو مقدمه هستیم. در مقدمه اول وامدار ایده لوئی ورث، یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی شهری، هستم. به باور ورث ویژگی اصلی شهر «دگربودگی» یا ناهمگونی است. دگربودگی همان تنوع و تکثر شهری است. این کثرت در واقع شرط برسازنده شهریت و به یک معنا کیفیت وجودی شهر است. زندگی شهری معنا پیدا نمیکند مگر در پرتو تنوع و تکثری از انسانها، زبانها، رسوم، سبکهای زندگی و باورها و ارزشهای متنوع.
مقدمه دوم از نقد دو رویکرد انسانمحور و کالبدمحور به شهر و فراروی این دو منشاء میگیرد. رویکرد انسانمحور شهر را چیزی نمیداند جز انسانهای درون شهر. از این زاویه انسان اشرف مخلوقات است و ابر و باد و مه خورشید و فلک همه در خدمت اوست. رویکرد کالبدمحور شهر را چیزی نمیداند جز کالبد فیزیکی و پیکره جغرافیایی. از این منظر شهر همان خیابانها و ساختمانها و تأسیسات زیربنایی و امکانات شهری است.
برای نقد و فرارفتن از این دوگانه باید شهر را با درهم تنیدگی این دو بعد یعنی انسان و کالبد فیزیکی تعریف کنیم. در واقع شهر چیزی نیست جز پیوند این دو. شهر چیزی نیست جز تنیدن تار انسانی در پود شهری؛ زیستن در و به روی پیکرههای فیزیکی و بنیانهای مادی شهر. از این منظر شیوه زندگی شهری تنها در پیوند با این بنیانهای زیرساختی معنا پیدا میکند. اما این بنیانهای مادی زندگی یک ویژگی اساسی دارد و آن قسمی «فضای اشتراکی» است که برای ساکنان مهیا میکند. این فضای اشتراکی، مجموعهای از روابط اجتماعی را پیریزی میکند که درون آن زندگی معنا میشود. هر خیابان، بنا، مجسمه، سنگ فرش، تابلو و ساختمانی بخشی از تاریخ جمعی و حافظه مشترک ساکنان شهر است. ما از خلال این بنیانهای مادی مشترک راه خود را در شهر پیدا میکنیم، خاطره جمعی میسازیم و هویت مشترک از زندگی در این محدوده جغرافیایی مییابیم. در سطح سوم خشونت یعنی خشونت شهری، این فضاهای مشترک زیر ضرب و بمباران قرار میگیرند. کسانی که به دلایلی به حاشیه شهرها یا سکونتگاه های غیررسمی پرتاب می شوند از چنین فضای مشترکی که شهر را معنا میکنند، اخراج میشوند.