Hale Experience

Hale Experience

🆔 @My_Simorgh


🔷قسمت اول : تجربه گذرایی از مرگ در کودکی .

حدودا 10 یا 11 ساله بودم که همراه با پدر و مادرم و یک خانواده دیگر به سفر رفتیم . در یکی از شبها نزدیک سحر از خواب بیدار شدم به آشپزخانه رفتم که آب بخورم در همان جرعه اول آب راه گلویم را بست و تنفسم بند آمد و هر چه تقلا کردم که سرفه کنم و نفس بکشم هیچ اتفاقی نیافتاد حتی کوچکترین حرکتی نمیتوانستم بکنم، لحظات به سرعت میگذشت و ترس و نگرانی من بیشتر و بیشتر میشد، و فقط میتوانستم ترسها و افکارم را ببینم اینکه همه خواب هستند و هیچ کس متوجه مرگ من نخواهد شد و علتش را نخواهد فهمید و چقدر ناراحت میشوند و نیز حرفها و اتفاقات روزهای قبل به سرعت از ذهنم میگذشتند. سپس در یک لحظه حسی از آرامش و راحتی فوق العاده زیاد و خوشی خارج از وصف مرا در برگرفت و تمام ترسها و افکارم ناپدید شد و در یک لحظه دیگر سرفه کردم و تمام آب از گلویم خارج شد و دوباره به حالت عادی با حیرت و خسته از تقلا زیاد برگشتم. نمیدونم چه مدت طول کشید شاید یک دقیقه یا کمتر و بیشتر هیچ ایده ای ندارم. ولی زمان برایم بصورت آهسته و کشدار تجربه شد. و متوجه شدم که مرگ در هر هیبتی بسیار باشکوه و به راحتی است . آرام و لطیف است و نه تنها ترسناک نیست بلکه زیباست .

به کرات در روابط خود با دیگران دچار چالش و درگیری و کدورت میشویم . با بستگان با همسایه با همکار و با افرادی که اصلا نمیشناسیم بعنوان مثال با یک راننده بی ملاحظه در ترافیک و ...... وقتی صحبت از بخشش م عشق بلا شرط میشود حقیقتا کار بسیار دشواری
هر چقدر که انسان ظرفیت بالایی داشته باشد ، زدودن کدورت ازدرون خود کاریست دشوار و در بسیاری از موارد بدون محبتهای خداوند ناممکن .



🔷قسمت دوم : طلب قدرت عفوو بخشش دیگران از خداوند

در یک شب زمستانی قبل از خواب با تمام وجود از خدا خواستم که انقباض و گرفتگی و رنجشی که از شخص خاصی داشتم را از من بگیرد و کار را بر من آسان کند چون حس میکردم توانم برای بخشش آن شخص خارج از ظرفیتم است و بیش از این قادر نیستم. خسته و ناتوان و تنها در اتاقم به خواب رفتم نزدیک صبح احساس کردم قلبم از سینه بیرون میزند با ترس زیاد دستم را روی قلبم گذاشتم تا مانع از ضربان شدید و حرکتهای دیوانه وارش شوم سپس جریان و موجی از عشق بینهایت غیر قابل وصفی در وجودم جاری گشت و متوجه شدم یکبار برای همیشه بخشش نسبت به شخص مورد نظر در وجودم مستقر گشته و این راه غیر قابل بازگشت است . 

کینه ، نفرت ، خشم ،زنجیریست که ما را به اسارت خود در می آورد

من پیچیده در این احساس قدرتمند (عشق) که از ابتدا تا انتهای آن روز با همان شدت و حیرت با من بود و جوابی برای آن نداشتم به کارهام میرسیدم و از بقیه ماجرای آن روز بیشتر حیرت زده میشدم.

از روز قبل با یکی از دوستانم که ماههای آخر بارداری را میگذراند قرار گذاشتم که فردا صبح به دنبالش بروم و اول بچه هایم را به مدرسه برده سپس او رابه بیمارستان ببرم. ولی صبح بعد از این اتفاق تصمیمم عوض شد و کارها را از آخر و برعکس انجام دادم و قبل از رسیدن به دوستم در یک خیابان عریض و خلوت در حال رانندگی با سرعت بالا در خط سبقت بودم و همچنین نزدیک به یک دوربرگردان، ناگهان متوجه شدم یک ماشین با همان سرعت و در سمت راست من و همراستا با ماشین من، به یکباره تصمیم گرفت که دور بزند و سر ماشین را بطرف من کج کرد.

در همین لحظه زمان برایم متوقف شد و صدا ها را با فاصله دور و پراکنده میشندیم و تمام وقایع را بصورت دیگری تجربه کردم. البته بطور همزمان دو تجربه را با هم میدیدم . دیدم که ماشین من به جدول خورد و چند بار معلق زد و روی سقف در سمت دیگر بلوار افتاده و من نیز روی چمن وسط بلوار به پشت افتاده ام و تمام ماجرا را از پشت رول تماشا میکردم.

و از طرفی دیگر شاهد تصادف بودم که ماشین کناری به در سمت شاگرد من برخورد کرد و من فقط آهسته گفتم ای خدا در همین موقع پایم را روی ترمز گذاشتم و ماشین من خیلی آهسته قبل از برخود با جدول متوقف شد و آن ماشینی که با من برخورد کرد دور خود میچرخید و خیلی دورتر از من به جدول سمت راست برخورد کرد و ایستاد. ولی تمام این مشاهدات را انگار از فاصله خیلی دور دیده و صداها را از دور میشنیدم و هنوز غرق در آرامش و عشقی که صبح زود مرا در خود گرفته بود بودم. و این تصادف و صدای ناشی از آن کوچکترین ترس و تشویشی در آن لحظه برایم ایجاد نکرد بلکه هنوز آرام بودم و نگاه میکردم . شاهدان تصادف که آتشنشانانی بودند که در ساختمان کنار خیابان بود، با سرعت همگی به طرفم آمدند و همه فکر میکردند من در شوک ناشی از تصادف هستم که از ماشین پیاده نشدم .در حالی که درست حدس زده بودند شوک بود ولی شوک شور و عشق بود ، و میگفتند ما همگی مطمئن بودیم تو زنده نخواهی ماند و این یک معجزه است. من نگران آن راننده بودم که دیدم با عصبانیت به طرف من آمد و گفت خدا بهت رحم کرد که من طوریم نشد وگرنه ... خط و نشان میکشید.

 آن روز با تمام کوتاهی و بلندی هایش به پایان رسید و یکبار دیگر با تمام قدرت یادآور این بود که خداوند همیشه در کنار همه ماست.


🔷قسمت سوم : مکاشفه ای در حال بیماری و دیدن یکر از بستگان درگذشته در وضعیتی اسفناک

در محل کارم مشکل حادی پیش آمد که باعث فشار روحی و استرس بیش از حد و تحملم شد و باعث شد یک هفته در بستر بیماری ناشناخته ای که هیچ دکتری جوابی برایش نداشت باشم و روز به روز حالم بدتر میشد و تقریبا سه روز مدام در خواب بودم و بعدا متوجه شدم که هیچ خاطره و یادی از آن چند روز نداشتم بجز یکبار که آبمیوه خورده بودم . در یک لحظه که بیدار شدم و هوشیار بودم ولی ضعف و بیحالی شدیدی داشتم. گوی های نورانی در اطراف و حوزه دیدم نمایان شد و هر چه نزدیکتر می شدند متوجه شدم که گوی ها دارای شعور و ادراک میباشند و وقتی بیشتر تمرکز کردم چهره هایی را در گویها دیدم و می توانستم به انتخاب خودم به یکی از آنها وارد شوم .

یکی از این چهره ها عمو درگذشته ام بود که به خاطر ترک اعتیاد به مواد مخدر و استفاده مجدد دچار ایست قلبی شده بود و فوت کرده بود. با این وجود او یک فرد همیشه کمک کننده و بسیار مهربان و استثنایی در زندگی زمینی خود بود و من خاطره های تلخ و شیرینی از او بیاد دارم.

در یک لحظه تصمیم گرفتم و انتخابم عمویم بود. گوی در جلو من حرکت میکرد و مرا فرامیخواند که از پی اش بروم من هیچ بدنی نداشتم و فقط نظاره گر بودم ، به جایی رسیدیم که هیچ توضیح منطقی برایش ندارم. پر از سیاه چاله هایی در یک فضای وسیع که با چشم نمیدیدم ولی بطور کامل احساس و ادراک میکردم که در هر سیاه چال انسانی در حال زجر کشیدن است و فضا پر از حس تنفر و ترس و رعب وحشتناکی بود. دوباره با چشم دیدم که عمویم در یکی از این سیاه چالها کنار یک دستشویی کثیف افتاده و ناله میکند و کمک میخواهد .

من برای چند لحظه ایستادم و به این صحنه نگاه کردم و داشتم فکر میکردم که چطور میتوانم کمک کنم تا اینکه متوجه شدم ارواح دیگری که در این سرزمین بودند قصد آزار و اذیت مرا دارند و اگر بیشتر صبر کنم آنها بر من چیره میشوند و همین که این فکر لز سرم گذشت به عقب نگاه کرده و با سرعت بیش از تصور به بدنم برگشتم و تمام این مدت با چشمان باز به سقف خیره بودم ، سپس با تعجب و ناراحتی زیاد به خواب رفتم.


منبع : مصاحبه مستقیم با خود تجربه کننده مرداد ۹۸

🆔 @My_Simorgh

کانال تلگرامی سیمرغ


Report Page