قدرتِ فرهیخته

قدرتِ فرهیخته

خوابگرد

ایران را بدون جمهوری اسلامی تخیل کرده‌اید؟ در ایرانِ رها از جمهوری اسلامی چه می‌کنید؟

زن زندگی آزادی


به‌عنوان یک داستان‌نویس و مدرس، سال‌هاست به این نتیجه رسیده‌ام که درست‌ترین تعریف از داستان در این جمله خلاصه می‌شود: «داستان ترسیم جهانی‌ است که می‌تواند باشد، اما نیست.» این تعریف، علاوه‌بر‌ آن‌که آن‌چه را داستان رقم می‌زند در تمام ژانرهایش زیر چتر خود می‌گیرد، دریچه‌ای‌ است برای یافتن پاسخِ این‌که چرا حکومت‌های توتالیتری چون جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن گستره‌ی مخاطبِ نسبتاً محدود ادبیاتِ داستانی، شمشیر را همیشه برای آن از رو می‌بندند.

خلق جهانی که می‌تواند باشد اما نیست، چه به‌سوی «خیر» و چه به‌سوی «شر» مخاطب را علیه وضعیت کنونی و دنیایی که در آن «هست» دچار تردید می‌کند. در سویه‌ی خلقِ «خیر/ زندگی بهتر» او را وسوسه می‌کند که علیه وضع موجود بلند شود، و در سویه‌ی «شر/ زندگی بدتر» او را حساس می‌کند که موازینِ درستِ زندگی‌اش را دودستی بچسبد و مقابل هر جریانی که خیریتش را به خطر بیندازد، برآشوبد.

در هر دو صورت، نویسنده با خلقش و خواننده با ورودش به دنیای خلق‌شده، بدل به فردیت‌هایی می‌شوند که پذیرای وضع موجود نخواهند بود و این کنش در بلندمدت آن‌ها را به برخاستن علیه وضع موجود تشویق می‌کند.

با این‌ همه، داستان همه‌ی این کارها را با عنصری انجام می‌دهد که در تمام انسان‌ها نهفته است، عنصری طلایی که تمامی پیشرفت‌های بشر را، چه فردی و چه اجتماعی و چه جهان‌شمول، رقم می‌زند: «تخیل».

تخیل همان عنصری‌ است که ما را به‌سمت روابط فردی، رشته‌ی تحصیلی، محل سکونت، شغل و… سوق می‌دهد. در مثالی ساده، ما خودمان را در رابطه با معشوق تخیل می‌کنیم و بدیهی ا‌ست هرچه‌قدر این تخیل شیرین‌تر باشد، ما در گام برداشتن مصمم‌تر خواهیم بود.

برای درکِ اهمیتِ این موضوع، فقط تصور کنید، روزی انسانی نبود که پرواز را تخیل کند، حالا جهان ما بی هواپیماها چه‌شکلی بود؟ این را به تمام دستاوردهای امروزی که کیفیت زندگی‌مان را بالا برده تعمیم دهید تا جهانی را ببینید که در آن انسان‌ها عاری از تخیل بودند.

می‌شود گفت تمام آن‌چه تخیلی‌ است که ما را به‌سمت «جهانی که می‌تواند باشد، اما نیست» سوق می‌دهد، تخیل فرهیخته است. تخیلی که پرواز را نه با شکستن جاذبه توسط بدنِ انسان، که با وسیله‌هایی که به او اضافه می‌شوند، تصویر می‌کند، مثال بارزِ یک تخیل فرهیخته در مقابل تخیلی آغشته به توهم است.

حالا ما در آغاز راه یک انقلابیم؛ انقلابی که شگفت‌انگیزترین داستانِ درحال خلقِ خاورمیانه‌ی معاصر است؛ انقلابی که قطعاً تخیل در آن نقش پررنگی دارد. 

ما، در این سال‌ها به‌واسطه‌ی شجاعت‌های فردی آدم‌ها در جامعه‌ی حقیقی و مجازی، توانستیم شیوه‌ای از زندگی را ببینیم که می‌تواند باشد اما نیست، و حالا همان چیزی که حاکمان از آن می‌ترسیدند، رخ داده است.

انگار ما اکثریت‌مان داستانی را خوانده‌ایم که در آن ایرانی متحد، شاد، پیشرفته و در یک کلام «بدونِ جمهوری اسلامی» برایمان ترسیم شده است.

در تمام این یک ماه سعی کرده‌ام ارتباطم را با شاگردان و دوستانم حفظ کنم و با آن‌ها از امید بگویم؛ امیدی که واهی نیست، چرا که از «تخیلی فرهیخته» نشئت گرفته. ما ایران را بدون جمهوری اسلامی تخیل کرده‌ایم. 

به یکی از شاگردانِ دبیرستانی‌ام توصیه کردم با دوستانش درباره‌ی ایرانِ پس از جمهوری اسلامی حرف بزنند و به یکدیگر بگویند فردای آزادی چه خواهند کرد؟

پاسخ‌های آن بیست دختر دبیرستانی را هربار که مرور می‌کنم، جز گریه‌ی خوشحالی کاری از دستم برنمی‌آید. 

«من می‌رم باشگاه با دوست‌پسرم.»

«آخرهفته‌ها می‌ریم‌ وسط میدون می‌رقصیم.»

«همه‌ی لباس‌هایی که سیو کردم برای خیابون و قبلا نمی‌شد‌ بپوشیم رو می‌خرم.»

«برف اومد تو‌ میدون اصلی برف‌بازی می‌کنیم.»

«یه گروه تشکیل می‌دم، مدام بریم به خانواده‌هایی که بچه‌هاشون تو این مدت کشته شدن، سر بزنیم. بشیم بچه‌هاشون.»

«تو مدرسه جشن فارغ‌التحصیلی می‌گیریم آخر سال.»

و…

جدای از آن‌که تمام آن‌چه گفتند سرشار از زندگی و آزادی بود، یک نکته‌ی دیگر شگفت‌زده‌ام کرد: پاسخ هیچ‌کدام‌شان تکراری نبود.

این قدرت غریبِ تخیل است؛ همان که تاریخ داستان‌نویسی را سرپا نگه ‌داشته؛ این‌که هر نویسنده‌ای ماجرا را از زاویه‌دید خودش می‌بیند.

حال، می‌خواهم همان پرسش را در گستره‌ای وسیع‌تر از شاگردانم تکرار کنم: «برنامه‌تان برای فردای آزادی چیست؟»

با هم از این حرف بزنید، از فردا، در جمع‌های دوستانه، در خلوت‌های رابطه، در صفحات مجازی‌تان، در هرکجا که می‌توانید. باور کنید تخیلِ ایرانِ آزاد، دیگر توهم نیست، ما حتا اگر در صفحات آغاز این داستان باشیم، دیگر متوهم نیستیم.

تاریخ گواهی داده که هیچ حاکمیتی ماندگار نیست، و حالا ما به‌عینه در آستانه‌ی آن گواهی تاریخی ایستاده‌ایم.

قدرتِ تخیل ما قدرتِ ویرانگری دارد. باور کنید اگر برادران رایت قدرت تخیل‌شان را باور نمی‌کردند، ما هنوز باید روی زمین تردد می‌کردیم، اگر سیاهان برده‌نبودن را تخیل نمی‌کردند، هنوز برده‌داری قانونی بود، یا چرا راه دور برویم؛ اگر ما نبودِ جمهوری اسلامی را تخیل نکرده بودیم، هنوز جای مشت‌های گره‌کرده برای مهسا و نیکا و سارینا و… دست‌هایی قفلشده بر زانوی غم داشتیم.

بیایید با تخیلِ فرهیخته‌مان از آینده‌ی ایران حرف بزنیم، با صدای بلند. و حالا که همچون رزا پارکس صندلی‌مان را به یک سفیدپوست نداده‌ایم، مانندِ برادران رایت، از زمین خوردن مدام هم نترسیم؛ چرا که آزادی و پروا، تخیلی فرهیخته‌اند.

از خودم شروع می‌کنم. من در ایرانِ آزادِ فردا می‌خواهم در دانشگاه‌های کشورم یکی از اساتید داستان‌نویسی خلاقه باشم و با تمام وجودم به شاگردانم عشق بورزم.

شما در ایرانِ آزادِ فردا می‌خواهید چه‌کار کنید؟


آزاده گشایش

یکم آبان ١۴٠١

@KhabGard

Report Page