Fanarts NSFW 1
Choke / @Taekook_FamilyJune
تهیونگ پیشنهاد پوزیشن دیگهای برای سکس به جونگکوک داد و اون هم با کشیدن زبون خیسش روی لبهاش با کمال میل قبول کرد! تهیونگ روی زانوهاش ایستاد و عضو خودش رو با دستهاش لمس کرد، پسر کوچیکتر روی کاناپهای که تهیونگ روش نشسته بود قرار گرفت و باسنش رو به دیوار چسبوند و دستهاش رو روی شونههای دوست پسرش قرار داد و با دیدن دهن نیمهباز چشمهای خمار و صورت عرق کردهش پرسید:
— براش آمادهای بیبی؟
با چشمهاش به پایین تنهش اشاره داد و تهیونگ با نیشخند بازی چشمک زد و زبونش رو بیرون آورد. جونگکوک با دیدن این حالت سکسی پسر «فاک» زیر لب گفت و وزنش رو روی شونهی تهیونگ و دیوار قرار داد و عضو تحریک شدهش رو بیمعطلی و با اشتیاق وارد دهن باز پسر زیرش کرد و عمیق نالید. پوزیشن سختی بود اما به لذتش میارزید! پس شروع به تلمبه زدن توی دهن پسر سکسیش کرد و تو همون حال نیپلهاش رو بین انگشتهاش گرفت، کشید و فشرد. صدای نالههایی بمی که با وجود اون چیز سفت و داغ توی دهنش از دهن و گلوش خارج میشد جونگکوک رو دیوونه کرده بود. این بین شاهد لمس شدن عضو تهیونگ توسط دستهای کشیدهی خودش هم بود دستهاش رو روی شونههای پهنش فشرد و عضوش رو تا ته حلق پسر فرو کرد و کمی بیرون کشید. از شدت لذت میلرزید، نالهی عمیقی از بین لبهاش فرار کرد و بین نفسنفسزدنهاش نالید:
_ آه... آه... ته... این عالیه... دهنت... داغه... دوستش داری؟ به فاک رفتن دهنت رو دوست داری بیبی؟
و جواب تهیونگ نالهی عمیق و گریهمانندش بود. به عضو سفت تو دهنش مک زد و فشار لبهاش رو دورش بیشتر کرد که باعث شد جونگکوک پر لذت فریاد بزنه!
تهیونگ داشت دیوونه میشد. حلقهی دستش رو دور عضو خودش تندتر کرد و وقتی درد بدی زیر دلش و تو قسمت پایینی کمرش پیچید متوجه شد که چیزی تا ارضا شدنش باقی نمونده پس با حالت حشریای سرش رو تند بالا و پایین کرد که باعث شد جونگکوک عقلش رو از دست بده و وحشیانه توی دهنش ضربه بزنه.
و بالاخره با چند ضربهی دیگه توی دهنش به کام رسید و عضوش رو از دهن پسر بیرون کشید و بقیهی کامش رو روی صورت جذاب و سرخ شدهش پاشید و چندبار دیگه عضوش رو بین دستهاش پمپ کرد و تهیونگ هم بت دیدن این صحنه با نالهی عمیقی ارضا شد جونگکوک خندید و روی کاناپه قرار گرفت و شروع به بوسیدن لبهای دوست پسرش کرد و این بین گفت:
_ عالی بودی بیبی!
#Lena
______________________________
Hot Night / @Taekook_family
نمیدونست کی روی پاهای جونگکوک نشست و کی عشقبازیشون شروع شد فقط وقتی به خودش اومد دید که قراره خیلی زود توسط جونگکوک به فاک بره!
باسنش رو روی عضو تحریک شدهی پسر زیرش به حرکت درآورد و به شونههای پهنِ پسر چنگ زد. جونگکوک آهی کشید و وحشیانه لباس گشاد تهیونگ رو از شونههاش پایین کشید و زبونش رو دور نیپلش چرخوند و اون رو بین دندونهاش گرفت و کمی فشرد. وقتی پسر رو پاهاش به موهاش چنگ زد و با لذت نالید فهمید که داره خوب پیش میره! تهیونگ رو با کمک دستهاش بیشتر به خودش چسبوند و لبهای نرمش رو شکار کرد، همونطور که اون دو گوشت خوشطعم رو میمکید دستش رو از روی کمرش پایین سر داد و به باسن درشتش چنگ زد و اون رو اسپنک کرد. تهیونگ زبونش رو روی لبهای خیس و ورم کردهی جونگکوک کشید، دستش آروم پایین رفت و تو شلوارک مشکی جونگکوک فرو رفت. وقتی عضوش رو پیدا کرد اون رو محکم بین انگشتهای باریکش گرفت و شروع به مالیدن کرد، از این که جونگکوک باکسر نپوشیده بود راضی بود، چون خودش هم به جز لباس بلند و گشادش چیزی به تن نداشت! پس سر عضو پسر رو با کمک دستش به ورودیش مالید، سوراخ نبضدارش مدام باز و بسته میشد و انتظار دیک پسر جذاب رو میکشید اما تهیونگ دلش میخواست جونگکوک رو دیوونه کنه، پس سر عضو کوک رو آروم وارد سوراخ خودش کرد و لبهاش رو از لبهای پسر فاصله داد و نالهای شهوتانگیزی از بین لبهاش فرار کرد...
به احتمال اون دو توی اون تراس، شب هاتی رو با هم تجربه میکردن!
#Lena
______________________________
با تمام توانش توی سوراخ پسری که محکم کمرش رو چسبیده بود میکوبید.
وقتی کلاهک عضوش به نقطهی حساس پسر زیرش برخورد کرد، صدای نالهی عجیب و بلندش رو شنید و لیسی به کمرش زد، کمرش رو با شدت بیشتری عقب و جلو حرکت داد، صدای برخورد رونهاش با رونهای پر پسری که وحشیانه داشت توسطش به فاک میرفت تو اتاق تقریباً خالی، اکو میشد و این حرارت بدن هر دوشون رو بیشتر از ثانیههای قبل بالا میبرد!
عضوش رو کمی از سوراخش بیرون کشید که باعث شد پسر لاغراندام به ملحفهی زیر دستش چنگ بزنه و سرش عقب پرت شه و عمیق ناله کنه: فا... فاک... نه متوقف نشو بیبی!
جونگکوک درست مثل یک گرگ گرسنه نیپلهاش رو بین انگشتهاش گرفت و فشرد. دوباره محکم تا دسته عضوش رو واردش کرد و با لذت بیش از حدی به صدای نالههای تحریککنندهی پسر گوش سپرد. تا جایی بیتوجه به ضربههاش ادامه داد که تهیونگ روی تخت پهن شد و با نالهی بلندی به کام رسید، برای این کارش تنبیه میشد! پس عضوش رو ازش بیرون کشید و با نیشخند گفت: خودت رو آماده کن، قراره پاره شی... بیبی بوی!
#Lena
______________________________
Keep moaning
امروز هم مثل روز های دیگه، همه چیز روند عادی خودش رو طی میکرد.. البته به جز اون سه نفر.
سه نفری که سرنوشت اون ها رو بهمدیگه گره زده بود.
دو برادر جئون و گوک، دلشون رو به پسر پوست گندمیِ ساده و در عین حال خیره کننده ای باخته بودن و برای بدست آوردنش حاضر به انجام دیوانه ترین کار ها بودن.
از وقتی که تهیونگ تصمیم گرفت به دانشگاه بره و گوک با دونستن اینکه استاد واحد دیفرانسیلشون برادرش، جئونه آتیش گرفت.
گوک که شخصیت کاملا مجزا از برادرش داشت، برای اینکه تهیونگ هیونگش رو از جئون حریص دور یا حداقل فاصله ای بینشون باشه تصمیم گرفت آزمون ورودی دانشگاه رو با هر مصیبتی که شده قبول شه و یک لحظه ام دامن تهیونگ رو رها نکنه؛
کی فکرش رو میکرد؟
پسری که همه از اون حساب میبردن و تتو های روی بدنش هرروز بهش اضافه میشد و قیافه ای محصور کننده داشت و در باطن، شیطان ترین بود یک روزی حاضر شه پا به دانشگاه بزاره؟
جایی که قبل تر، اون رو " شکنجه گاه " خطاب میکرد!
اگه شخصیت جئون، برادرش رو بیشتر بخوایم باز کنیم و توضیح بدیم.. اصلا کار آسونی نیست.
برخلاف گوک که کاملا برونگراست، تایپش مرموز و ساکته.
به تعریف دیگه، جایی نمیخوابید که زیرش آب بره.
تمام کار هاش با برنامه ریزی دقیق و آینده نگری چیده میشد و عاشق دود تنباکو توی دهانش بود.
شراب مارتینی مورد علاقه اش بود و آخر هفته ها همیشه مینوشید، البته همراه با معشوقهی زیباش که این روز ها حریص ترش میکرد.. تهیونگ؛
هالهی آفتابی که به طرز درخشندهای میتابید، روی بدن هر سه اون ها سایه انداخته بود و اون روز کائنات دست به دست هم داده بودند که امروز اون اتفاقی که پسر پوست گندمی خیلی وقت پیش انتظارش رو میکشید رخ بده.
پشت در های بسته کلاس، استادی بود که مشغول درآوردن شلوار و نوازش پاهای زیبای کیم تهیونگ شده بود و پشت سرش، پسر مو بنفش جای جای بدنش رو بیشتر از قبل کشف میکرد.
تهیونگ با لذت، مشغول خوردن و مکیدن لب های استادش شد و این در حالی بود که گوک، دوست صمیمیاش که تازگیا فهمیده بود برادر دو قلوی جئونه روی گردنش هیکی های ریز و درشتی میزاشت و به این زودیا قرار نبود پاک بشن.
جئون دستش رو سمت عضو پسر کوچیکتر سُر داد و مشغول هندجاب دادن به اون تیکه گوشت بزرگ و سفتی شد که به راحتی توی دستش جا گرفته بود.
ناله های تهیونگ بخاطر بوسه در نطفه خفه میشد و از لذت زیاد پاهاش رو بیشتر باز کرد، کراوات پسر بیست و شیش ساله رو بیشتر سمت خودش کشید و لب هاش رو به اسارت خودش درآورد.
جئون از حرکت تازه ای که بیبی بوی هورنی روبه روش زده بود، نیشخندی زد؛
پریکام تهیونگ کمی بیرون ریخته بود و مایع لزج سفید، باعث روون تر شدن حرکت دستش رو دیک بزرگ پسر میشد.
طولی نکشید که کشیده شدن عضو گوک رو روی سوراخش حس کرد..
_با اینکه متنفرم این عوضی لمست کنه اما با این حال، بدجوری سفت شدم هیونگ، متاسفم بخاطر اینکه تا یک ماه قرار نیست بتونی درست راه بری!بعد بدون هیچ هشدار قبلیای، عضوش رو درون پسر کوچیکتر سُر داد.
تهیونگ بالاخره بوسه رو شکست و گذاشت ناله های شهوتناکش تمام فضای بزرگ کلاس رو در بر بگیره و در و دیوار های اونجا، سکس سه نفرشون رو به خاطر بسپرن..
_عاه.. آاه گوک ممم خیلی خ-خوبه.. بیشتر میخوام، بیشتر.
دست پسر مو بنفش زیر گلوی تهیونگ قرار گرفت و به کمر زدنش داخل حفره تنگ پسر سرعت بخشید.
جئون زیپ شلوارش رو باز کرد و در حد نیاز شرتش رو پایین کشید.
عضوش رو تو دستش مالش داد و در حالی که گوک توی حفرهاش در حال ضربه زدن بود، سعی کرد عضو خودش رو درون حفره تنگ تهیونگ که کم کم گشاد تر از قبل میشد جا بده..
پسر مو بنفش اخمی روی پیشونیش نشست و در حالی که روی سر شونه های عریان پسر مورد علاقش بوسه میزد، با غیض به برادرش خیره شد؛
_عوضی اون نمیتونه تحملش ک-...
_استاد میخوام دیک بزرگ و سفتتو کنار گوک حس کنم.. واردم شو و عین یه هرزه به فاکم بدید، بیشتر از قبل!
پسر پوست گندمی جمله آخر رو با نیاز بیشتر گفت و از شهوتی که به اوج خودش رسیده بود، دیک کلفتش سفت شده بود و رگ هاش بیرون زده بودن و همین صحنه میتونست دو پسر دیگه رو به ارگاسم برسونه.
_هرزهی خوب، جز ناله هات چیز دیگهای نمیشنوم فهمیدی؟
جئون با صدای بمش زمزمه کرد و هرچند سخت، اما دیکش رو به حفرهی تنگش اضافه کرد و نالهی تهیونگ که رو به گریه میرفت برای بار هزارم توی فضای کلاس اکو شد.
بفاک رفتنش توسط اون دو برادر جذاب قرار نبود به این زودیا تموم شه؛
#Vanilla
______________________________
پشت در های بسته زندگیِ جئون جونگ کوک معروف، معشوقه ای وجود داشت که از فرط لذت و علاقه ناله های بلندی سر میداد.
جئون جونگ کوکی که حتی بخاطر شهرتش حاضر نشد معشوق چندین سالش رو کنار بزاره..
_جو-..جونگوکاا آروم.. آروم تر...عا عا عااه
اشک و عرق، تنها چیز هایی بودن که صورت و بدن پسر بزرگتر رو نقاشی کرده بودند؛
اما نمیدونست التماس هاش هرچقدر بیشتر از قبل میشه، جونگ کوک برای کوبیدن تو حفره داغ و خیسش بیشتر از قبل ترغیب میشه!
پسر مو بنفش دستش رو کنار لگن پسر قرار داد و بدنش رو بیشتر بالا کشید تا ضربه هاش رو عمیق تر کنه.
سرش رو به آرومی کنار گوشِ تهیونگش برد و در حالی که هرم نفس هاشون در هم آمیخته میشد لب زد:
_تا آخرش مال منی تهیونگ.. مال من!
#Vanilla
______________________________
Graphics Exam / @Taekook_Family
بعد از یکماه تعطیلی برای فُرجهی امتحانات، هر کدوم از زادگاه و محل زندگیشون برگشته و دلتنگ بودن. روز بعد، اولین امتحانشون برگزار میشد و اون دو پسرِ هماتاقی که فقط چند ماه بعد از ترم اول به هم علاقه پیدا کردن، حالا پنج ترم از رابطهشون میگذشت.
جونگوک طبق عادتش موقع خوندن درسهاش، با بالاتنهی برهنه به شکم دراز کشیده بود و به استاد مبانی رنگ وگرافیکشون بد و بیراه میگفت. انگشت وسطش رو بالا برد تا به جملهای که مفهومش رومتوجه نشده بود نشون بده اما سنگینی وزن دوستپسرش که اون هم مثل خودش فقط پایینتنهاش پوشش داشت رو روی کمر خودش حس کرد.
"دوستت دارم هانی بان!"
منظور تهیونگ رو متوجه شد و خودش هم دستکمی از اون نداشت! همیشه برهنه گشتنشون توی اتاق، به سکس، بلوجاب یا هندجاب ختم میشد و اون شب، برهنه گشتن اصلا ایدهی خوبی نبود!
"بیبی! منم یه سکس طولانی میخوام! میخوام سفتیِ کمرت رو جوری بهم نشون بدی که بعدش شَک کنم هیچ وقت میتونستم راه برم یا نه؟! اما اگه امتحان رو پاس نشیم، استاد چویی این بلا رو سر هر دو نفرمون میاره!"
پسر مو بلوند، بیاهمیت به حرفی که شنید، انگشت میانهی جونگوک که هنوز هم بالا بود رو توی دهنش برد و زبونش رو دورش چرخوند. لبش رو با صدای ' ملچ ' مانند و تحریککنندهای از انگشتِ پسر کوچیک تر، جدا و بعد از گرفتن موهای بلندش زمزمه کرد،
"هی! فکر نمیکنی این هوا، فقط به درد سکس بخوره؛ نه درس؟!"
این رو درحالی گفت که جونگوک، برجستگی عضو تحریکشدهی اون رو پشت خودش حس میکرد و طولی نکشید که شلوار ورزشی سفیدش پایین کشیده شد.
"احمق شدی کیم؟! معلومه که ترجیح میدم به جای اینکه باتمِ این جزوههای لعنتی باشم، زیرِ—"
حرفش ناتمام موند برای اینکه دست تهیونگ توی باکسر پسر مو بنفش فرو رفت و بعد از حس کردن داغیِ عضوش بین انگشتهای کشیدهی خودش، هیسی از لذت کشید.
جونگوک از حس گرمای دست پسر بزرگتر روی عضوش، نالهای سر داد و حرکت اون دست، به قدری تندتر شد که از شدت بیحالی، دیگه حتی نمیتونست چشمهاش رو باز نگه داره.
"اونقدر دلم برات تنگ شده که شدتش رو فقط تهیونگ کوچولو به پروستاتت میتونه نشون بده!"
حالا صدای سُر خوردن انگشتهای تهیونگ روی عضوِ خیس شده از پریکامش، توی اتاق پیچیده بود و وقتی انگشتهاش به اندازهی کافی، با عضو بیش از حد تحریکشدهی پسر مو بنفش خیس شدن، دستش رو بالا آورد و با خیسیش، ورودی دوست پسرش رومرطوب کرد؛ هرچند که رطوبت عضو خودش هم اونقدری بود که جونگوک رو اذیت نکنه. بعد از حرکتهای دَوَرانی و تند انگشتهاش روی ورودی پسر مو بنفش، با یک دستش، دست جونگوک رو گرفت و بعد از پایین کشیدن شلوار خودش، بدون آماده کردنش با انگشتهاش، عضوش رو داخلش فرو کرد. پسر کوچیکتر از حس داغی و پُری توی خودش، آه عمیقی کشید و باسنش رو کمی بالاتر داد تا ضربههای عمیقتری حس کنه. بعد از چند لحظه، تهیونگ حرکت کرد و اونقدر بدن معشوقش رو میشناخت که پیدا کردن پروستات گردوییشکلش، برای کلاهک عضوش سخت نباشه! حالا اتاق به جای زمزمههای درس، پُر بود از صدای ناله.
"ت- تند- تندتر ته! الآن برای- برای سَرکشی شبانه میان!"
پایان جملهاش همزمان شد با ضربههای محکمتری که به پروستاتش میخوردن و صدای خوردن بدنهاشون به هم که خیسی عضو تهیونگ هم اون صدا رو تشدید میکرد. با یک دستش به موهای جونگوک چنگمیزد و با دست دیگهاش، مچ اون رو نگه داشته بود. نالههای پسر مو بنفش هر بار شدت ضربه رو بیشتر میکردن و چشمهاش از اشک، لبریز شده بودن. بزاقش داشت روی کتاب مقابلش میریخت و آه عمیقی کشید، به جزوهی توی دستش چنگ زد و همون لحظه، اون قدر تحریک شده بود که بدون زحمت، به ارگاسم رسید. راه افتادنِ مایع شیریرنگ و داغ خودش رو زیر شکم برهنهی خودش حس کرد و تن داغ و عرقکردهی تهیونگ، با سرعت روی تنش میلغزید. پسر بزرگتر، زنجیر توی گردن جونگوک رو بین انگشتهاش گرفت تا با فشار آوردن به گردنش، سرش رو عقب بکشه و همزمان با آخرین ضربههاش، ببوسدش و طولی نکشید که مایع شیریرنگی با فشار، توی پسر کوچیکتر خالی شد و اونقدر زیاد بود که مقداریش هم از ورودیش بیرون ریخت. بدون اینکه عضوش رو بیرون بیاره، روی بدن جونگوک دراز کشید و با بیحالی زمزمه کرد،
"هی! سکس قابل قبولی بود."
"اما مطمئنا امتحانِ فردا، قابل قبول نیست! این جزوهها دیگه قابل خوندن نیستن بیب!"
هر دو شون خندیدن، به جزوهها انگشت وسطشون رو نشون دادن و همون لحظه صدای کوبیده شدن در اتاق، خبر از اومدن آقای چویی برای سَرکِشی شبانه داد!
______________________________