عصري کردنِ فهمِ دين «عَصْرَنـَه‌»

عصري کردنِ فهمِ دين «عَصْرَنـَه‌»

دکتر صادق آئینه‌وند


 

جهان اسلام در عصري کردنِ فهم دين ناموفق بوده است.
در اديان ابراهيمي از حيث تاريخي، منعي براي رئيس جمهور شدن زن نيست.
نگاه هر نسل نسبت به نسل گذشته خود فرق دارد و اين امر اتفّاقِ مکرّر تاريخي است.
نسل سوم از دين فاصله نگرفته است، بلکه نگرشش، يا ديدگاهش برحسبِ اقتضاي عصر ومناسباتِ زماني، تفاوت پيدا کرده است اين تفاوت را آن‌ها که منطق تحول صورت‌ها را نمي‌شناسند به تحولِ در فهم پديده‌ها ارجاع مي‌دهند و اين امر اگر در زبانِ سياست سودمند باشد، در زبانِ علم بي‌مبنا است.

تحولاتِ جديدي که تکنولوژي به دنبال آورده و برخي عرصه‌ها را که حوزه‌هاي نفوذ‌ناپذير و قلمرو حراست شده ناميده مي‌شدند، درنورديده، پاره‌اي از کسان را که بين ادبيات ديني که از بستر عُرف و قُدس مايه مي‌گيرد و جوهرِ دين که بر بنياد وحي و عقل استوار است، فرق نمي‌نهند، نگران کرده و اينان چون در شبکه‌ي فهم مناسبات عرف و دين غالباً خلط مي‌کنند، بعضي از کارکردهاي حاصل از اين حوزه را به گونه‌اي تفسير مي‌کنند که مثلاً نسلِ جوان از دين رويگردان است.

   رسول خدا(ص) درباره‌ي کسي که به گناه آلوده بود، مي‌فرمود: نقطه‌ي مشترکي که بين او و ديگر مسلمان است دو حالت 1- دوستي خدا؛ 2- دوستي رسول خدا (ص) به بيانِ نبوي مباني جوهري ديني اگر سست نشوند، ولو کارکردهاي عرفي از حدود اخلاق هم پا فراتر نهند، باز دليل بر ضعفِ ديني جامعه نيست، چون جامعه‌ي ديني جوهري غير از جامعه‌ي ديني با کردِ اخلاقي است. پس ما مي‌توانيم بگوييم، ما جامعه‌اي داريم که جوهراً ديني است و ممکن است کارکرد خوب داشته باشد و ممکن است نداشته باشد. پس، ممکن است جامعه‌اي ديني غير جوهري داشته باشيم که کارکرد ظاهري داشته باشد، يعني جامعه‌اي مُلحد يا مُشرک حالا من مي‌خواهم بگويم ملاک ديني بودن جامعه‌ي ما کارکردهايي است که با مفهوم جوهري ديني آن هماهنگ است.

   ائمه طاهرين- سلام الله عليهم أجمعين – بين جامعه‎ي منتسب و جامعه‌ي مُحب فرق نهاده‌اند. يعني کسي ممکن است، مُحبّ اهل بيت باشد و کسي ممکن است، منتسب باشد و بين اين دو فرق است. بين کسي که ايران را دوست بدارد و آنکه به آداب و تشريفات ايراني گري عمل کند، يعني آنکه ايران را دوست دارد، اگر خطري متوجه ايران شود، حاضر است خودش را به خطر بيندازد و حتي جانش را ولي کسي که به آداب و مرام ايران علاقه دارد، مثل آداب نوروز فقط مي‌آيد و استفاده مي‌کند و اگر خطري براي ايران پيش آمد، وارد آن نمي‌شود، آن اولي مُحب است، اين دومي منتسب.

   حالا مي‌خواهم از اين مقدمه نتيجه بگيرم که من در ميان جوانان ايران عزيز (دختر و پسر) تعداد محبّان به اسلام را بيشتر از منتسبان مي‌دانم.

   من بهترين رمز هويت تاريخي ديني ايران را مراسم عاشورا مي‌دانم، که در آن تمامِ اقوامِ ايراني را در کنار پرچم امام حسين(ع) گرد مي‌آورد. و من اين را به صورت يک حرکت رو به تزايد مدني و بهترين رمز بقاي اين آب و خاک مي‌شناسم. و هيچگاه من احساس نکرده‌ام که جوانان ما در برخورد با اين امر ضعف نشان داده باشند يا از درجه‌ي مُحب به درجه‌ي منتسب رو کرده باشند.

   پس با تعريفي که ارائه کردم من جامعه‌ي جوان ايران را جامعه‌‌اي مذهبي مي‌شناسم، نه مذهب گُريز و نه مذهب ستيز.

   حضور زن در عرصه‌ي تاريخي ادوار اسلامي در مقايسه با جوامع غيراسلامي هم عصر در خور توجّه بوده است.

   زن، در عصر نبوي (ص) و علوي(ع) حضوري چشمگير و طبيعي و در خورِشأن داشته است. در اوج درخشش تمدّن اسلامي و عصر توليد علم در جهانِ اسلام، ما زناني در مقام افتاء و تدريس مي‌بينيم که در توليد علم درجهان، صاحبِ نقش بوده‌اند و در صحنه‌ي سياست و اجتماع و هنر و توليد درخشيده‌اند.

   پس رفتِ حضور زن، به توازنِ معقول و کارکرد موزون حاکميت‌ها و حکومت‌ها در جهانِ اسلام بستگي دارد.

   امروز، ديگر حضور زن يک امر واقع و مقبول است. حال چه کساني بخواهند و چه نخواهند بايد گردن بگذارند و خوشا به حال جوامع و مللي که روشمند و مطابق منطق مقبول از آن استقبال کنند.

   من براين باورم که امروز رشد جوامع را مي‌توان با حضور زن سنجيد، اگر تا ديروز مصرف برق نشانگر صورتِ مادي تمدّن محسوب مي‌شود، امروز حضور زن و آزادي انديشه دو نشانه از عقلانيت جوامع پيشرفته و ديرمان به شمار مي‌آيند.

با اطلاعي که ازتاريخ و سيره معصومان (ع) دارم و گمان نمي‌کنم که هيچ متني از متونِ درجه اول باشد که از نظر نگذرانده باشم، از بُنِ دندان مي‌گويم که در «اسلام معيار»، «اسلام سيره» هيچ منع و محدوديتي براي حضور زن نيست.

   و امروز با تکيه به اين سيره‌ي درخشان مي‌گويم که دوام و بقاي حکومت‌ها و معاضداتِ اجتماعي، به حضور سرنوشت ساز و طبيعي زن در صحنه‌ي حيات اجتماعي، مديريتي، و سياسي است. و به نوعي مي‌توانم بگويم که حتّي حکومت‌ها را هم بيمه مي‌کند، نهايت بايد تأکيد کرد که اين حضور بايد از سرِ واقعِ باشد.

   من امروز مي‌گويم با اعتقادي که به خانواده و تقويت آن دارم بر اين باورم که نبايد خانواده را آن اندازه بزرگ و دست و پاگير مطرح کرد که مُضاد با حضور زن باشد. ما وقتي تا 5 سال آينده تعداد کرسي زنان در مجلس به  و در دولت به  و در امور قضا به  نرسد، و در مديريت‌هاي اجرائي و پايين‌تر، توازني معقول از حضور زن را مشاهده نکنيم، نه به توسعه مي‌رسيم و نه شاهد همکاري و انسجام و خودجوشي جامعه خواهيم بود.

   و از زبانِ معصوم مي‌گويم: أن أکثر الخيرات في النّساء، بيشتر خوبي‌ها از زنان مي‌جوشد.

   من کلمه‌ي رجال را در قانون اساسي که يکي از شروط رئيس جمهوري اسلامي است از باب غلبه مي‌دانم و اين هم يک قاعده نحوي و اصولي است. وقتي مي‌گوييم رجل، شامل مرد و زن مي‌شود و از باب غلبه، نيازي به ذکر مؤنث نمي‌بينم: مثل طلب‌العلم فريضة علي کل مسلم، يعني و علي کل مسلمة هم جزء آن است. وقتي مي‌گوييم مردانگي کن تنها خطاب و بيان متوجه مردان نمي‌شود، مردانگي شامل مرد و زن است، اين صفت در هر دو جنس هست و از هر دو صادر مي‌شود. در اين باب مثال زياد است، نظر من اينست که در قانونِ‌اساسي زنان هم مي‌توانند رئيس‌جمهور باشند اين هم با سيره‌ي معصوم سازگار است و هم قانونگذار مفهوم عُرفي مُقبول بَدْوي التَّبادر را در ذهن خود و جامعه مفروض داشته است.

* * *

 


Report Page