Factfulness

Factfulness

Hans Rosling


برای هر پاسخ صحیح، یک امتیاز به خود بدهید و جمع امتیازهایتان را روی تکه کاغذی یادداشت کنید. پاسخ‌های صحیح این‌ها هستند:

١) ج،/ ۲) ب،/ ٣) ج،/ ۴) ج،/ ٥) ج،/ ۶) ب،/ ۷) ج،/ ٨) ج،/ ۹) الف،/ ۱۰) ج،/ ۱۱) ج،/ ۱۲) الف،/ ١٣) الف


چطور بود؟ اشتباهاتتان زیاد بود؟ حس کردید بیشتر جواب‌هایتان حدسی بوده؟ اگر این آزمون را حسابی خراب کرده‌اید، به‌هیچ‌وجه تنها نیستید. در دهه‌های گذشته، صدها سوال از این دست از هزاران نفر از سراسر جهان پرسیده ام: درباره فقر و ثروت، رشد جمعیت، تولد، مرگ، تحصیلات، سلامت، جنسیت، خشونت، انرژی و محیط زیست (الگوها و روندهای اولیه جهانی).

سوالات پیچیده‌ای نیستند و نکته انحرافی ای هم در آن‌ها نیست حواسم هست که صرفاً از حقایق مستندی استفاده کنم که شک و ابهامی در موردشان وجود ندارد. با این حال مردم اغلب اوقات واقعاً گند می‌زنند


مثلاً سؤال ٣ درباره روند فقر مطلق در جهان است. در دو سال گذشته نسبت جمعیتی که در فقر مطلق زندگی می‌کنند، نصف شده است این تحول بزرگ است. به‌نظر من مهم‌ترین تغییری است که در کل عمرم در دنیا اتفاق افتاده است همچنین، واقعیت کاملاً پایه‌ای و مهمی است که باید درباره زندگی‌مان روی این کره خاکی بدانیم. اما انسان‌ها از آن غافل اند. بطور میانگین تنها ۷ درصد آدم‌ها ( کمتر از ۱ نفر از هر ۱۰ نفر ) به این سوال پاسخ درستی دادند.


دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان ایالات متحده ادعا می‌کنند حریفانشان واقعیت‌ها را نمی‌دانند. اگر بجای این‌که انگشت اتهام را به سمت یکدیگر بگیرند، دانش خودشان را می‌سنجیدند، شاید همه‌شان متواضع‌تر می‌شدند. وقتی در آمریکا نظرسنجی کردیم، تنها ۵% مردم درست جواب دادند. ۹۵% دیگر، فارغ از اینکه به کدام حزب تمایل دارند، اعتقاد داشتند فقر مطلق جهان در ۲۰ سال گذشته یا تغییری نکرده یا دوبرابر شده است این درست برعکس واقعیت است


بیایید مثال دیگری بزنیم. سوال ۹ درباره واکسیناسیون است. تقریباً همه کودکان در جهان، امروزه واکسینه شده اند. شگفت‌انگیز است. این یعنی تقریباً همه نوع بشر که در جهان امروز زندگی می‌کنند، به مراقبت‌های اولیه پزشکی مدرن دسترسی دارند. اما بیشترِ مردم، این را نمی‌دانند. بطور میانگین تنها ۱۳% از مردم به این سؤال، پاسخ درست داده اند


٨٦% از افراد به سوال ١٢ درمورد تغییرات آب‌وهوایی، پاسخ درست داده‌اند. در همهٔ کشورهای ثروتمندی که سطح اطلاعات عمومی را در آنها سنجیده‌ایم، بیشتر مردم می‌دانند بنا به پیش‌بینی کارشناسان هواشناسی، هوای زمین گرمتر میشود. وضع پاسخ‌گویی به سوال تغییر آب و هوا با بقیه سوالات متفاوت است.


در سال ٢٠١٧ تقریباً از ۱۲ هزار نفر در ۱۴ کشور جهان خواستیم به سوالات ما پاسخ دهند. بطور میانگین از بین ۱۲ سوال تنها به ۲ سوال پاسخ صحیح دادند. هیچ‌کس به همه سوالات پاسخ صحیح نداد و فقط ۱ نفر در کشور سوئد بود که به ۱۱ سوال درست پاسخ داده بود. درصد پرسش‌نامه‌هایی که تمام پاسخ‌هایشان اشتباه بود حیرت آور بود: ۱۵%.


شاید فکر کنید احتمالاً افراد تحصیلکرده یا علاقمندان به این حوزه‌ها وضع بهتری دارند. اما من افراد را از سراسر جهان و در حوزه‌های کاری مختلف مورد پرسش قرار دادم: دانشجویان پزشکی، معلمان اساتید دانشگاه، دانشمندان برجسته، بانکداران و فعالان امور سرمایه‌گذاری، مدیران شرکت‌های چندملیتی، خبرنگاران، فعالان عرصه‌های مختلف و حتی تصمیم‌گیرندگان رده بالای سیاسی. آن‌ها افراد تحصیل‌کرده‌ای هستند که دغدغه مسائل جهان را دارند؛ اما در نهایت تعجب می‌شود گفت بیشترشان به سوالات پاسخ غلط دادند بعضی از این گروه‌ها حتی امتیازشان از عامه مردم هم پایین‌تر است.


یکی از وحشتناک‌ترین نتایج، مربوط به گروهی است از دریافت‌کنندگان جایزه نوبل و پژوهشگران پزشکی. مسئله هوش و فهم نیست. انگار همه گرفتار دیدگاه‌های نادرست و اشتباهی درباره جهانند. این اشتباه صرفاً خطایی ویرانگر نیست؛ بلکه اشتباهی نظام‌مند است منظورم این است که این نتایج بدتر از تصادفی اند.


تصور کنید به باغ‌وحشی رفته‌ام و می‌خواهم سوالاتم رو از شامپانزه‌ها بپرسم. با خودم یک دسته موز با برچسب‌های الف، ب و ج بردم و به داخل قفس آن‌ها می‌اندازم. سپس بیرون قفس می‌ایستم، هر سؤال را با صدای بلند و رسا می‌خوانم و پاسخ شامپانزه، یعنی حرف روی موزِ انتخابی برای خوردن را یادداشت می‌کنم. اگر این کار را بکنم فقط تصور کنید، شامپانزه‌ها با همان انتخاب‌های تصادفی شان آزمون مرا بهتر از انسان‌های تحصیل کرده اما گمراه پشت سر خواهند گذاشت فقط اگر احتمالات را در نظر بگیریم در سوالات سه گزینه ای، ۳۳% احتمال دارد شامپانزه‌ها پاسخ صحیح بدهند؛ یعنی در مجموع از ۱۲ سال به ۴ سوال پاسخ صحیح خواهند داد اما آدم‌هایی که در همان آزمون شرکت کرده‌اند بطور میانگین از ۱۲ سال تنها به ۲ سوال پاسخ صحیح دادند. تازه خطاهای شامپانزه ها بطور برابر به دو نوع پاسخ غلط تقسیم می‌شود؛ درحالی‌ که همه خطاهای انسان‌ها به یک جهت میل می‌کند. تمام گروه‌های انسانی که سوالات را برایشان مطرح کرده‌ام، جهان را وحشتناک‌تر، خشونت‌بارتر و از دست رفته تر از چیزی می‌دانند که واقعاً هست.


چرا مغلوب شامپانزه ها میشویم؟


وقتی جی‌پی‌اس اتومبیل‌تان را بکار می اندازید، خیلی مهم است که جی‌پی‌اس براساس اطلاعات صحیح عمل کند. اگر گمان کنید دارد به‌اشتباه در شهر دیگری برایتان جهت یابی میکند دیگر به آن اعتماد نمی‌کنید؛ چون می‌دانید در آن صورت، به محل نادرستی خواهید رسید. پس سیاست‌مداران و سیاست‌گذاران چگونه می‌توانند با استفاده از اطلاعات غلط، مشکلات جهان را برطرف کنند؟


شبی داشتم تا دیروقت دانشگاه کار می‌کردم که ناگهان به کشف و شهود رسیدم متوجه شدم که مشکل از بی دانشی مردم نیست؛ بلکه مسئله‌ای که با آن سروکار داریم مسئله بروزرسانی است. دانشجویانم و همه کسانی که طی سال‌ها در آزمون‌هایم شرکت کرده بودند، همه شان دانش و آگاهی داشتند؛ اما دانش شان قدیمی و تاریخ گذشته بود. دانش برخی از آن‌ها مال دهه‌ها پیش بود و جهان‌بینی شان مربوط به زمانی بود که معلم‌هایشان فارغ‌التحصیل شده بودند.


اما هرچه گذشت، به مرور متوجه شدیم مشکل تازه‌ای دارد پیش می‌آید. جهلی که شاهدش بودیم فقط به مسئله بروزرسانی مربوط نبود. مشکل صرفاً با انیمیشن‌های واضح اطلاعاتی یا ابزارهای آموزشی بهتر رفع نمی‌شد. متأسفانه فهمیدم حتی کسانی که عاشق سخنرانی‌های من هستند هم واقعاً به حرف‌هایم گوش نمی‌دهند. آن‌ها در طی سخنرانی دست‌خوش هیجانات می‌شدند و تحت تاثیر قرار می‌گرفتند؛ اما بعد از سخنرانی، همچنان جهان‌بینی قبلی‌شان را داشتند. ایده‌های جدید، مؤثر واقع نمی‌شد. حتی بلافاصله بعد از سخنرانی‌هایم، وقتی با آن‌ها حرف می‌زدم می‌دیدم همچنان دارند در مورد فقر یا رشد جمعیت از همان باورهای حرف می‌زنند که چند لحظه پیش اثبات کرده بودم اشتباه است. دیگر تسلیم شدم. چرا این جهان‌بینی معیوب این‌قدر پایدار و ماندگار است؟ آیا تقصیر رسانه‌هاست؟ بله قطعاً رسانه‌ها نقش مهمی در این میان دارند. اما نباید آن‌ها را مقصر محض بدانیم.


ژانویه ٢٠١٥ در مجمع جهانی اقتصاد در داووس لحظه مهم و تعیین‌کننده‌ای برایم پیش آمد. هزار نفر از پرنفوذترین و قدرتمندترین رهبران تجاری و سیاسی، کارآفرینان، محققان، فعالان، خبرنگاران و حتی مقامات رده بالای سازمان ملل برای نشستن در جلسه اصلی درباره مسائل اقتصادی اجتماعیِ توسعهٔ پایدار، صف کشیده بودند. وقتی روی صحنه قدم گذاشتم و به فضای اطراف نگاهی گذرا انداختم، توجهم به برخی وزرای خارجه و دبیرکل اسبق سازمان ملل جلب شد. رؤسای مؤسسات وابسته به سازمان ملل متحد، رهبران شرکت‌های بزرگ چندملیتی، اصحاب رسانه که در تلویزیون دیده بودمشان هم آن‌جا بودند.



می‌خواستم برای حضار ۳ سوال درمورد فقر، رشد جمعیت و واکسیناسیون مطرح کنم و استرس زیادی داشتم. اگر پاسخ سوالات را می‌دانستند، دیگر هیچ‌یک از اسلایدهایم به کار نمی‌آمد؛ اسلایدهایی که با تزیینات و جلوه‌های خاصی ظاهر می‌شدند و نشان می‌دادند اطلاعات حضار نادرست است و پاسخ صحیح چیست. بهرحال نباید می‌ترسیدم. درمورد فقر اطلاعات آن نخبگان بین‌المللی که احتمالاً تا چند روز آینده با هم درباره جهان حرف می زدند واقعاً بیشتر از عامهٔ مردم ‌بود به طرز حیرت‌آوری ۶۱درصدشان پاسخ صحیح دادند؛ اما درمورد دوسوال دیگر یعنی رشد جمعیت و دسترس پذیری امکانات اولیه بهداشتی، آن‌ها هم پایین‌تر است شامپانزه‌ها بودند. آن‌ها آدم‌هایی بودند که می‌توانستند برای بروزرسانی اطلاعاتشان به تازه‌ترین داده‌ها و مشاوران متخصص دسترسی داشته باشند. نادانی آن‌ها را نمی‌شد جهان‌بینی قدیمی و تاریخ گذشته دانست. همه چیز از آن روز شروع شد. بعد از آن ماجرا. و بعد این کتاب نوشت شد.


دنیا را در نظر بگیرید: جنگ، خشونت، حوادث طبیعی، حوادث انسانی، فسادها و انحرافات. همه‌چیز بد است و به نظر می‌رسد دارد بدتر هم می‌شود. درست؟ ثروتمندتر و فقرا فقیرتر می‌شوند و تعداد فقرا همچنان درحال افزایش است و به‌زودی منابع مان تمام می شود؛ مگر این‌که دست به کاری اساسی بزنیم. دست‌کم این تصویری است که بیشتر جهان غرب در رسانه‌ها می‌بینند و این‌طور گمان می کند. من نام این را «جهان‌بینی فوق دراماتیک» می گذارم که استرس‌زا و گمراه‌کننده است.


درواقع بیشتر جمعیت جهان در پیوستار شاخص‌های درآمدی، جایگاهی میانه دارند. شاید چیزی که ما نامش را «طبقه متوسط» میگذاریم نباشند؛ اما در فقر مطلق هم زندگی نمی‌کنند. دخترهایشان به مدرسه می‌روند، بچه‌هایشان واکسینه می‌شوند، اغلب خانواده‌ها دو فرزند دارند و دلشان می‌خواهد برای تعطیلات و مسافرت خارج از کشور بروند، نه این‌که به کشوری پناهنده شوند. جهان روزبه‌روز و سال‌به‌سال وضعیت بهتری پیدا می‌کند، نه براساس اطلاعات یک سال یا با مقیاسی خاص؛ این قاعده است. جهان با چالش‌های جدی و دشواری روبرو ست؛ اما به پیشرفت‌های چشمگیر و قابل توجهی هم دست یافته ایم. این جهان‌بینیِ حقیقت محور است.


جهان‌بینی فوق دراماتیک است که افراد را به سمت دراماتیک‌ترین و منفی‌ترین پاسخ‌ها می‌برد. مردم هنگام فکر کردن، حدس زدن یا اطلاع یافتن دربارهٔ جهان، بطور پیوسته و غریزی به جهان‌بینی‌های شان رجوع می کنند. بنابراین اگر جهان‌بینی انسان نادرست باشد به شکل سیستماتیک حدس‌های اشتباه خواهد زد.



در نهایت به این نتیجه رسیدم که جهان‌بینی فوق دراماتیک را نمی‌توان به‌راحتی تغییر داد؛ چرا که این نوع جهان‌بینی مستقیماً از نحوه کارکرد مغز ما ناشی می‌شود.



به دو خط افقی زیر نگاه کنید و بگویید کدام یک بلندتر است


ممکن است قبلاً این تصویر را دیده باشید. خط پایینی بلندتر از خط بالایی به نظر می‌رسد. می‌دانید که این‌طور نیست. اما حتی اگر این را بدانید، حتی اگر خطها را اندازه بگیرید و مطمئن شوید یک اندازه اند، همچنان آن‌ها را خطوطی نابرابر می‌بینید.


این خطاها در مغزهای ما رخ میدهد و برداشت های نادرست سیستماتیک اند. دلیلی برای شرمندگی وجود ندارد بیشتر انسان‌ها دچار این خطا میشوند. درمورد پرسش‌نامه‌های عمومی نیز به همین شکل بدون شرمندگی نگاه کنید اما کنجکاو باشید چرا مغز این‌همه انسان به شکل نظام‌مند برداشت‌های اشتباهی از اوضاع جهان دارد؟



مغز انسان حاصل میلیون‌ها سال فرایند تکامل است و ما مجهز به غریزه های سفت و سختی هستیم که برای بقا به کمک نیاکانمان می‌آمدند. مغز ما خیلی اوقات بدون فکر کردنِ زیاد، به نتیجه‌گیری‌های سریع بسنده می‌کند. این نتیجه‌گیری‌ها درواقع همان هایی هستند که در دوری جستن از خطرات لحظه‌ای، به پدران ما کمک می‌کردند. ما بطور غریزی به شایعات و داستان‌های دراماتیک علاقه‌مندیم؛ چراکه در آن زمان، یگانه منبع اخبار و اطلاعات مفید، همین داستان‌ها بودند. ما بطور غریزی به سمت قند و چربی گرایش داریم؛ چراکه در دوران کمیابی غذا، این‌ها منابع انرژی بودند و افراد را از مرگ نجات می دادند. ما غرایز زیادی داریم که هزاران سال پیش به کار می آمدند. اما مسئله این است که امروزه در جهان کاملاً متفاوتی زندگی می‌کنیم. حالا اشتیاق و تمایل زیادی به قند و چربی، چاقمان میکند. به همین ترتیب ذهنی که اهل تفکر شتاب‌زده است و درعین‌حال به داستان‌های دراماتیک هم علاقه دارد (غرایز دراماتیک ما) باعث ایجاد برداشتهای نادرست و سپس جهان‌بینی‌های فوق دراماتیک در ما می‌شود.


منظورم را اشتباه تفسیر نکنید ما هنوز هم برای معنابخشی به دنیای اطراف و انجام کارهایمان به این غرایز نیاز داریم اگر تک تک اطلاعات ورودی را بخوبی وارسی کرده و هر تصمیمی را بطور منطقی تجزیه و تحلیل کنیم، می‌توانیم به طور طبیعی زندگی کنیم. ما نباید به کلی مصرف قند و چربی را قطع کنیم و نباید از دکتر جراح بخواهیم آن بخش از مغزمان را که با احساسات سروکار دارد، جراحی کند و از کاسهٔ سرمان بردارد. اما باید بیاموزیم چطور ورودی داستان‌های دراماتیک مان را کنترل کنید. اگر اشتیاق به داستان‌های دراماتیک را کنترل نکنیم، ممکن است تا ناکجا ادامه پیدا کند و باعث شود نتوانید دنیا را آن‌گونه که هست ببینیم. این ما را به بیراههٔ وحشتناکی میبرد.

فهرست کتاب واقع نگری



Report Page