ٍٍEqelabrojava
این متن، بیانیهای انتقادی و بازنگری شده از دیلار دیریک (Dilar Dirik)، نویسنده و جامعهشناس کُرد است که در ۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ منتشر شده است. او در این متن به نقد رویکردهای پیشین خود در کتاب «جنبش زنان کُرد» پرداخته و بر لزوم هوشیاری در برابر نفوذ جریانهای لیبرال و امپریالیستی در بازنمایی مبارزات مردمی تاکید میکند.
بیانیهای خودانتقادی درباره کار من؛ در زمانی که نقاب لیبرال سیستم خشن امپریالیستی در حال فروپاشی است
۲۱ نوامبر ۲۰۲۴ | دیلار دیریک
سیستم نقد و خودانتقادی ابزارهای مهم پاسخگویی در جستجوی حقیقت و عدالت هستند. من این متن را با هدف ارائه یک خودانتقادی و شفافسازی موضع کنونیام مینویسم؛ چرا که پیش و پس از انتشار نسخه اصلی کتابم، «جنبش زنان کُرد: تاریخ، تئوری، عمل»، به شناخت و درک جدیدی دست یافتهام. امیدوارم این افزوده، بستری انتقادی و تکمیلی برای خوانندگانی فراهم کند که مایل به تعامل با محتوای کتاب هستند.
این کتاب که نخستین بار در سال ۲۰۲۲ منتشر و برای مخاطبان بینالمللی نوشته شد، محصول زمانی پرحادثه است که با نبردهای بزرگ سیاسی، ایدئولوژیک و معرفتی شناخته میشود. کتاب، بیانگر تعهدی سیاسی برای روایت مبارزهای سازمانیافته و چنددههای در جهانی است که در آن، سازماندهیهای ضدسیستم سرکوب، جرمانگاری و مورد حمله واقع میشوند. من به عنوان یک نویسنده، هرگز نمیتوانستم حق مطلب را درباره مقاومت باشکوه و فداکاریهای بیشمار میلیونها انسان در کردستان و فراتر از آن ادا کنم.
اگرچه نوشتن با همدلی و همبستگی با مظلومان و مبارزاتشان اهمیت دارد، اما فرد باید همواره رویکردی اصولی و بازتابی (Reflexive) را حفظ کند. در ادامه، به آنچه که به عنوان مشکلات کار خود میبینم میپردازم. من خودانتقادیام را در بستر گرایشهای موجود در حوزه تولید دانش سیاسی تحت شرایط معاصر قرار میدهم. این موضوع بیاهمیت نیست که در زمان تکمیل و انتشار کتاب، من دارای یک کرسی موقت (و با آن، نوعی ذهنیت خاص) در دانشگاه آکسفورد بودم؛ مکانی که مرکز تولید فکری-ایدئولوژیک و بازسازی هژمونی فرهنگی استعماری و امپریالیستی است. اکنون در حالی مینویسم که آکادمی را ترک کردهام. فراتر از آن، در زمانی مینویسم که نقاب لیبرال سیستم خشن امپریالیستی در حال فروپاشی لحظهای است؛ لحظهای جهانی از سیاسیشدن ضدسیستمی در جامعه.
همانطور که در کتاب ذکر شده، سال ۲۰۱۴ سالی بود که مردم کُرد در بستر مبارزه با بهاصطلاح «دولت اسلامی» (داعش)، برای نخستین بار در مقیاسی وسیع وارد آگاهی جهانی شدند. از آن زمان، مبارزات کُردها و بسترهای ژئوپلیتیکی که در آن حضور دارند، با سرعتی بیسابقه رشد کرده و تغییر یافته است. پویاییهای جدیدی پدید آمد که درک یا هضم بسیاری از آنها، حتی برای کسانی که با این میراث آشنا بودند، دشوار است.
در این بستر جنگ و آشوب – که با عصر رسانههای دیجیتال و ارتباطات جمعی همزمان شده و در آن دغدغههای اخلاقی، سیاسی و فلسفی در تولیدات فکری به شدت تابع منافع بازار هستند – پیامدهای وسیعتر اجتماعی و تاریخیِ بازنمایی واقعیت، در تمام طیفهای ایدئولوژیک به حاشیه رفت. از یک سو، تلاشی هماهنگ و دولتی از جانب اروپا و آمریکا وجود داشت تا اطلاعات مربوط به رویدادهای کردستان و منطقه را در راستای منافع ژئوپلیتیک خود هدایت و کنترل کنند. از سوی دیگر، تمایلی جمعی برای انگزدایی از مبارزات کُردها (که برچسب تروریسم خورده بودند) پدید آمد؛ آن هم در زمانی که آنها به عنوان قهرمانان مبارزه با داعش – گروهی وحشی که بافت جمعیتی منطقه را تغییر داد و حقیقت آن تا به امروز مبهم باقی مانده است – در کانون توجه جهانی قرار گرفتند. این موضوع باعث شد روایتها و گفتمانهایی (بهویژه در فضای انگلیسیزبان) شکل بگیرد که به جای به چالش کشیدن چهارچوبهای لیبرال-امپریالیستی و نظامیگری اروپا و آمریکا، با آنها همسو شدند. بسیاری از افراد، از جمله خود من، توانستند برنامههای سیاسی یا مسیرهای شغلی شخصی خود را در این بازار جدید اطلاعات بسازند یا پیش ببرند، در حالی که جوامع همچنان در رنج بودند.
ذهن استعمارزده اغلب «شمال جهانی» (Global North)، بهویژه چهره لیبرال آن را به عنوان همان «مخاطب بینالمللی» میسازد که مشتاق شنیده شدن توسط اوست. من که با ضرورت توجیهِ اصلِ ادعای وجودِ فرهنگی بزرگ شده بودم، با این دغدغه نوشتم که تاریخ سرکوب و مقاومت در کردستان را مرئیتر کنم؛ بهویژه پس از آنکه دیدم جنبههای رادیکال و مبارزاتی کُردها – که برای ماهیت و موفقیت آنها حیاتی است – عمداً در روایتهای نوظهور حذف میشوند. من اغلب نسبت به تردیدهایی که به دلیل ریشههای ایدئولوژیک لیبرال یا جایگاه طبقاتیشان، آنها را مغرضانه یا دور از واقعیتهای سخت مبارزات انقلابی در بستر جنگ میدیدم، بیتوجه بودم. اما در این میان، نکته حیاتیتر این است که به دلایل مختلف، اراده، توانایی یا شجاعت کافی برای درک و مواجهه با برخی پرسشهای مربوط به ژئوپلیتیک و قدرت را نداشتم؛ و نتوانستم تضادهای ناشی از فرآیندهای سیاسی در کردستان، بهویژه نزدیکی خزنده به عوامل و نهادهای نئواستعماری و امپریالیستی را به شکلی معنادار نقد کنم. من اینجا از جانب خودم سخن میگویم، اما مورد من بخشی از یک پدیده جمعی بزرگتر است.
در کتاب، بخشهای مربوط به روژآوا (شمال و شرق سوریه) بر سیاستهای مردمی، ایدئولوژی و تاریخ مبارزه جنبش آزادیخواهی کردستان تاکید دارند. این میراث رهاییبخش مردمی، با تمام پیچیدگیهایش، بدون شک یکی از مهمترین تحولات در تاریخ اخیر منطقه و جهان باقی مانده است. انقلابیون کُرد و تودههای سازمانیافته توانستند – به تنهایی و با فداکاری بزرگ – برای متوقف کردن پیشروی داعش در نقاط مختلف عراق و سوریه بسیج شوند؛ آن هم پیش از آنکه دولتها حتی وجود این گروه را به زبان آورند. این یکی از باشکوهترین نمونههای مقاومت مردمی و پیروزی علیه فاشیسم در تاریخ معاصر است. بدون مداخلات مبارزاتی کادرهای حزب کارگران کردستان (PKK) در سال ۲۰۱۴ که در محاسبات اکثر بازیگران پیشبینی نشده بود، خاورمیانه امروز بسیار متفاوت به نظر میرسید. با این حال، جدا از تاریخ مقاومتهای اجتماعی سرکوبشده و عمل انقلابی از پایین، شرایط ژئوپلیتیک متعاقباً نقش مهمی در تبدیل روژاوا به یک موجودیت نسبتاً پایدار در کشوری جنگزده ایفا کرد. بدون در نظر گرفتن دقیق این موارد، فرد در معرض خطر بازنمایی نادرست رویدادهای تاریخی جهان قرار میگیرد. حذف تحلیلهای عمیق ژئوپلیتیک و ارائه روایتهای ناقص از مسیرهای سیاسی ممکن است جذاب (و محبوب) باشد، اما در درازمدت به تلاشها برای آزادی ملی و وحدت بینالمللی علیه ساختارهای سلطه جهانی خدمتی نمیکند.
ایالات متحده و متحدانش دهههاست که برنامه استراتژیک هدف قرار دادن سوریه را دنبال کردهاند. طی پانزده سال گذشته، این برنامه شامل کارزار گستردهای از حمایت از شورش مسلحانه تحت رهبری اسلامگرایان و دیگر اقدامات مخفیانه جنگی و اطلاعاتی علیه یک کشور دارای حاکمیت بوده که تا حد زیادی از چشم عموم پنهان مانده است. در حالی که روایتهای اصلی بر خشونت دولتی متمرکز شدهاند، وجود خشونتهای فرقهای تحت حمایت خارجی (که بعداً با مشارکت فزاینده مزدوران غیرسوری همراه شد)، رویدادها را از مارس ۲۰۱۱ به بعد شکل داد و باعث شکافهای عمیق اجتماعی و نابودی ظرفیتهای اقتصادی کشور شد. این ادعا که نیروهای اسلامگرای رادیکال فقط بعدها «انقلاب سوریه را ربودند»، ابعاد سیاستهای تخریبی و برنامهریزیشده اروپا و آمریکا در منطقه را پنهان میکند (از جمله نقش نهادهایی مانند «موقوفه ملی برای دموکراسی» یا NED در مهندسی یا جذب اپوزیسیون و حلقههای جامعه مدنی موافق با مداخله خارجی). مشابه حمایت از شبهنظامیان ضدانقلاب و ضدکمونیست در آمریکای مرکزی و دیگر نقاط جهان در طول قرن بیستم، قدرتهای غربی با همکاری متحدان منطقهای، به طور تاریخی سازمانهای مرتجع و عمدتاً اسلامگرا را از افغانستان تا لیبی جذب، تامین مالی و مسلح کردهاند؛ ابتدا علیه اتحاد جماهیر شوروی و جنبشهای ضد استعماری در طول جنگ سرد و بعدها علیه دولتهای مستقلی که تحت نفوذ غرب نبودند. رویدادهای تعیینکننده ژوئن ۲۰۱۱ در «جسر الشغور» که در کتاب من با لحنی طفرهآمیز روایت شده، باید در این پسزمینه بازسازی شود. با توجه به اینکه این قتلعام (که با همدستی رسانهای، به دروغ به گردن نیروهای دولتی سوریه انداخته شد) در مرز ترکیه (عضو ناتو) رخ داد و احتمال اینکه یک عملیات «گلادیو» برای تشدید تنش در این مورد شکل گرفته باشد، وجود دارد. جنبه آشکار مداخله نظامی آمریکا در سوریه به جهان به عنوان نتیجه تصمیم برای «حمایت از کُردها» به عنوان نیروی زمینی علیه داعش معرفی شد؛ داعشی که خود محصول و بخشی از جنگ علیه این کشور بود. امروز ایالات متحده و متحدانش با اعمال تحریمهای تهاجمی و تصاحب نفت که بخشی از آن با همکاری نیروهای کُرد توجیه میشود، به نام «مبارزه با تروریسم» به پروژه قدیمی خود یعنی بیثباتسازی سوریه به هر قیمتی ادامه میدهند. سوریه به عنوان یک کشور، جبههای نظامی و لجستیکی در مقاومت منطقهای علیه اسرائیل (رکن قدرت آمریکا در منطقه) محسوب میشود. مورد سوریه، به نوبه خود، باید در کنار برنامههای بزرگتر برای مداخله در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا درک شود. این برنامهها تنها ماهیت نظامی ندارند، بلکه به طور فزایندهای از روشهای «جنگ ویژه مردممحور» برای تضعیف حاکمیت ملی و ایجاد اجماع جهانی استفاده میکنند که در آن نهادهای اطلاعاتی، جامعه مدنی و تولید دانش نقشهای کلیدی و مرتبط با هم ایفا میکنند.
مردم در سراسر جهان تلاش کردهاند و همچنان تلاش میکنند تا شرایط خود را به شیوههای مختلف تغییر دهند. هر جا سرکوب باشد، مردم به ابزارهای مختلف برای مقاومت متوسل خواهند شد. در عین حال، تحت شرایط کنونی جهانی – که با «جنگ شناختی»، استخراج انبوه دادهها، نظارت و دیگر روشهای فریبکارانه برای نفوذ به قلب و ذهن ما شناخته میشود – نارضایتیهای موجود، مبارزات و تضادهای اجتماعی نیز بهانهای برای مداخله خارجی هستند. به عبارت دیگر، جنبشهای سیاسی و روایتهای پیرامون آنها امروز در قلب جنگهای مدرن قرار دارند. ایالات متحده و متحدانش بر حوزه اطلاعات در سطح جهان تسلط دارند. همانطور که در دکترینهای نظامی و اسناد فاششده ثبت شده، ابزارهای در اختیار آنها – از قدرت «نرم» (مانند ترویج دموکراسی، بودجههای جامعه مدنی، چهارچوبهای حقوق بشری، رسانهها، آکادمی و غیره) تا اجبار اقتصادی و قدرت نظامی «سخت» – نه تنها با هدف تاثیرگذاری بر ماهیت و جهت جنبشها، بلکه برای تغییر میدان و شرایط رویارویی طراحی شدهاند. اگرچه باید مراقب بود که این پویاییها دلیلی برای رد کلیِ تمام آرمانها و جریانهای مخالف به عنوان «عروسکهای خیمهشببازی خارجی» نشود، اما پذیرش صادقانه و نقد واقعیتها برای تحلیل و عمل فکری و سیاسی حیاتی است.
برای بازگشت به مورد بحث: من در این موضوع مرتکب خطاهای متعددی شدم. اولاً، علیرغم بینشهای جدید، از گفتن مطالب انتقادی معنادار درباره سوریه و اپیزود وسیعتر «بهار عربی» خودداری کردم؛ بخشی به دلیل سردرگمی و بخشی به دلیل ترس از برچسب خوردن به عنوان «عذرخواه رژیم» یا «ضد انقلاب». افرادی با بینش انتقادی و دیدگاههای معتبر به دلیل به چالش کشیدن روایتهای جریان اصلی، بدنام یا ساکت شده بودند. این موضوع به نوبه خود درک فرد را تیره میکرد. ثانیاً، به دلیل دغدغه اصلیام یعنی دفاع از روژاوا – کوچکترین بخش از کردستان که باید آزاد شود و مکانی که نشاندهنده دههها کار و فداکاری انقلابیون چپ و جوامع عادی مبارز است – از نظر روانی از پذیرش یا مقابله با ماهیت کامل، عمق، معنا و پیامد روابط دهساله با آمریکا و متحدانش در داخل سوریه امتناع کردم. در تلاش برای محوریت بخشیدن به مبارزه محلی علیه سرکوب، در نهایت تاثیر مادی امپریالیسم را کمرنگ جلوه دادم؛ عاملی که هر روز میلیونها نفر از مردم سوریه و دیگر مردمان منطقه را تحت تاثیر قرار میدهد. من پیامدهای عذرخواهی مستقیم یا غیرمستقیم برای سیاستهای قدرتهای اروپا و آمریکا در منطقه را از زمان آغاز جنگ اسرائیل علیه غزه (نسلکشی نابخشودنی فلسطینیان با حمایت غرب) به شدت بیشتری حس میکنم.
فراتر از این، این ذهنیت محدود و نادرست در نهایت باعث شد نتوانم به درستی یکی از مهمترین پرسشهای بیپاسخ زمانه ما را مطرح کنم: داعش واقعاً چیست؟
با توجه به ترومایی که داعش بر مردمان ما وارد کرد، اولویت شکست دادن این گروه به قیمت تلاش برای درک درست از ریشهها و ماهیت واقعی آن تمام شد. مشابه مورد وسیعتر سوریه، تحلیلهای فکری مستقل در اینجا به شدت آسیب دیدند و شکست خوردند. زمانبندی و شیوه تکامل داعش به خوبی با برنامههای تغییر شکل منطقه همسو بود. سادهلوحانه است اگر باور کنیم که این گروه با تعدادی از دولتها هماهنگی نداشته است. با این حال، حتی گمانهزنیها پیرامون چنین مسائلی در مراحل اولیه به نفع روایتهای غیرسیاسی ساکت یا حاشیه نشین شدند. امروز یک تاریخ رسمیِ تحریفشده در دادگاههای اروپایی در حال نگارش است که ضمن ادعای اجرای عدالت برای قربانیان، داستان داعش را بر اساس برنامههای دولتی تنظیم میکند. حقیقت اما کلید هرگونه امکان اجرای عدالت معنادار است.
من که در یک قلمرو سیاسی پرخطر مینوشتم و همیشه به دانش و درک خود از سیاستهای پیچیده اطمینان نداشتم، اغلب محتاط باقی ماندم. برای مثال، در نبودِ «اثبات» کامل و در میان کارزارهای فریبکارانه، مجبور بودم درباره ادعاهایی که میتوانستم پیرامون نقش کامل «حزب دموکرات کردستان» (KDP، متحد منطقهای ناتو) در نسلکشی ایزدیها توسط داعش مطرح کنم، مراقب باشم. افشای حقیقت کامل پشت این فاجعه و کسانی که از ابتدا سعی در پوشاندن آن داشتند، بر عهده وجدان بشریت است. این باید یک تلاش جمعی (و سازمانیافته خارج از اقتصادهای دانش هژمونیک و استعماری) باشد، زیرا حتی لمس چنین مسائلی خطرناک است.
پس از انتشار کتاب، در تاریخ همزیستی بین امپریالیسم غرب و تظاهرات خاصی از اسلامگرایی سیاسی خشونتآمیز عمیق شدم و از آن زمان ضرورتِ به چالش کشیدن اساسیِ روایتهای هژمونیک پیرامون پدیدهای به نام «داعش» را احساس کردهام. تمرکز بر نقش ترکیه، قطر و عربستان سعودی در ظهور گروههایی در سنت القاعده در سوریه (آنگونه که من و دیگران انجام دادیم) نباید نقش و منافع بازیگرانی مانند ایالات متحده، کشورهای اروپایی و اسرائیل را پنهان کند.
همسویی کُردها با تاریخنگاری مسلط پیرامون داعش، خود یک تراژدی است. گفتمان جنبش کُرد درباره داعش و سوریه پس از سال ۲۰۱۴ و ورود به رابطه با آمریکا و متحدانش به نوعی تغییر کرد. پیش از آن، تاکید بر اینکه چگونه قدرتهای ناتو و متحدان منطقهایشان گروههایی مانند اخوانالمسلمین و القاعده را برای هدف قرار دادن منطقه توانمند میکنند، برجستهتر بود. با گذشت زمان، حتی در حالی که جمعیتهای کُرد همچنان مورد حمله ناتو قرار میگرفتند، برخی طبقات سیاسی و نظامیِ نوظهور در روژآوا و اطراف آن، برخلاف خطوط ایدئولوژیکِ ریشهدار، به طور فعال روایتهایی را تولید کردند که حضور و اقدامات نیروهای استعماری و امپریالیستی در منطقه را عادیسازی میکرد. محافل دیاسپورا و همبستگی (از جمله خود من) با انگیزهِ ضرورتِ شکستِ داعش، این سخنان را بدون آیندهنگری تکرار کردند. این موضوع همچنین الگوهای فرصتطلبانهای را در میان سازماندهندگان کُرد ایجاد کرد و ناسیونالیستهای راستگرا و محافظهکار را توانمند ساخت؛ کسانی که از تلاشها و فداکاریهای مبارزان چپ در کردستان تغذیه کردند. جای تعجب نیست که با توجه به سطح حذف تاریخ انقلابی غنی در کردستان به نفع یک گفتمان طرفدار کُردِ لیبرال یا از نظر ایدئولوژیک سردرگم که عمدتاً برای دنیای غرب تنظیم شده است، امروز تمام مبارزات کُردها در میان برخی ضد امپریالیستها با سوءظن مواجه میشود.
کارزارهای نظامی و اشغالگریهای جاری ترکیه در روژاوا و کردستان شمالی و جنوبی یک پرسش واقعی را ایجاد میکند: چه کار دیگری باید انجام میشد؟ مردمی که برای بقا میجنگند و توسط نیروهای متخاصم محاصره شدهاند، در واقع از تجملِ انتخاب متحدان خود در این جهان برخوردار نیستند. من پاسخ روشنی برای این ندارم. با این حال، یک نکته عمیق اخلاقی-فلسفی در اینجا مربوط به حقیقت، قدرت و آگاهی تاریخی وجود دارد. کسانی که مدعی تولید دانش هستند، مسئولیت فکری دارند. حتی افراد با حسن نیت که به شدت تحت تاثیر قتلعامها در منطقه قرار گرفتهاند، باید پیامدهای نهاییِ گفتمانها و روابط مادی خاص را بپذیرند. روایتها ادراکاتی از حقیقت میسازند که تاثیری واقعی بر جمعیتهایی بسیار فراتر از جامعه و زمان فوریِ فرد دارد – در واقع، آنها بر توانایی مردم برای عمل سیاسی تاثیر میگذارند. آنها جهان را میسازند.
دلبستگیهای عاطفی، سیاسی و حرفهایِ خودِ من مانع از تحلیلی اصولیتر و شجاعانهتر شد (از جمله پرسشهایی درباره تضادهای مبارزه برای رهاییِ «غیردولتی» در بستری از تهاجم تمامعیار امپریالیستی و سرمایهداری به حاکمیت ملی در منطقه). من پیشتر «جذب» تصویر زنان مبارز کُرد (چیزی که از سال ۲۰۱۴ آن را نقد میکردم) را ترکیبی از اورینتالیسم (شرقشناسی) و مدیریت ادراک برای حذف میراث رهاییبخش جنبش آزادیخواهی کردستان میدیدم. با این حال، جدا از این، یک کارکرد و هدف عمیقترِ این تاکتیک رسانهای سیاسی، احیای ایدهِ مردهِ «آمریکا به عنوان یک بازیگر خیرخواه» در منطقه در پسزمینه جنگهای مرگبار عراق، افغانستان و لیبی بود؛ و منحرف کردن تمرکز از روابط عمیق و قدیمی که کشورهای اروپایی، آمریکا و دیگر متحدان ناتو به طور تاریخی با گروههای فاشیست و مرتجع و رژیمهای سرکوبگر داشتند. در پیگیریِ متزلزلِ ثباتِ کوتاهمدت، کار چندان معناداری برای محافظت از میراث زنان چریک در برابر چنین سطحی از کالاشدگی انجام نشد. در یک چرخش تراژیکِ تاریخی، قدرتمندترین و معنادارترین نماد در مبارزه با فاشیسمِ داعش، به جذابترین پوشش برای ریشههای این فاشیسم در دستان تاریخنگاران مسلط تبدیل شد. تسلیمِ پرسشِ تاریخیِ ظهور و ماهیت واقعی داعش به دنیای دولتها، سرویسهای اطلاعاتی، رسانههای جریان اصلی و اتاقهای فکرِ تامینشده توسط ناتو و کشورهای حاشیه خلیج فارس، و لفاظیهای «نیروهای دموکراتیک سوریه» درباره «مبارزه با تروریسم جهانی به نمایندگی از بشریت به همراه متحدانمان»، بیعدالتی در حق مردمی است که از داعش و گروههای مشابه و در جنگها و اشغالگریهای متعددِ منطقه رنج میبرند و در راه مبارزه با آنها میمیرند.
چنین فروپاشیِ مرجعهایی برای معنا، ارزش و هدف، یک فاجعه تاریخی در سطح اخلاقی و معنوی است. علاوه بر این، تنبلیِ فکری یا همدستیِ با انگیزه سیاسی، حتی اگر با میل به حمایت از آرمانهای خاص یا ایجاد امید و همبستگی باشد، به طور کلی بر دانش و آگاهی ما درباره رویدادهای کلیدی و توانایی ما برای عمل در جهان تاثیر میگذارد. به عنوان مثال، اینکه توصیفات رسانهای و آکادمیک جریان اصلی از مجموعه رویدادهای «بهار عربی» منافع عمیق استراتژیک و مداخلات قدرتهای هژمونیک در غرب آسیا و شمال آفریقا را در نظر نگرفت، نشاندهنده یک گرایش بزرگتر در دنیای انگلیسیزبان است: بزرگنماییِ تبآلودِ لحظاتِ گذارِ قدرتِ مردم – که اغلب با نسبت دادنِ عاملیتِ عظیم و معنای عمیق به تصاویر فتوژنیک و لحظات نمادین همراه است – به جای تحلیل لایههای عمیقتر و بازیگران واقعیِ سیاست و تاریخ. اولویت دادن به گفتمان و زیباییشناسی بر تحلیل مادی (و از نظر سیاسی، اولویت دادن به «دیده شدن» بر سازماندهی و ظرفیت واقعی) عامل اصلی در آلودگی ادراکی از طریق سرریز اطلاعات است که جامعه در عصر ارتباطات جمعی با آن مواجه است. درک انتقادیتر از نحوه بازنمایی اعتراضات، قیامها، جنبشهای اجتماعی و انقلابها برای کسب منافع ژئوپلیتیک توسط دولتهای خارجی و نهادهای نزدیک به آنها (بهویژه رسانهها، آکادمی و اتاقهای فکر) ضروری است؛ بهویژه زمانی که اشکال پیچیده و مردممحورِ جنگ ویژه، از جمله عملیات روانی، با فناوریهای جدیدی مانند هوش مصنوعی موثرتر و خطرناکتر میشوند. در هر صورت، تحلیل صادقانه و هوشیارانه برای کسانی که به تغییر رهاییبخش واقعی از طریق اصول و سازماندهی جدی اعتقاد دارند، ضروری است. تحول معنادار به معنای تغییر سیستم تنها به این دلیل رخ نمیدهد که به مردم تریبونی داده شود تا فانتزیهای هیجانانگیزی بسازند که با واقعیت همخوانی ندارد. تحریف حقیقت نمیتواند به مبارزه سیاسی کمک کند.
ماهها پس از انتشار نسخه اصلی این کتاب، پس از مرگ «ژینا امینی»، زن جوان کُردی که توسط «پلیس امنیت اخلاقی» بازداشت شده بود، اعتراضات و قیامهایی در روژهلات (کردستان ایران) و ایران فوران کرد. به زودی، شعار چند دههای جنبش انقلابی زنان کُرد، «ژن، ژیان، آزادی»، که در جریان مراسم خاکسپاری او سر داده شد، به سراسر جهان سفر کرد. با این حال، به سرعت، این کلمات – که محصول تجربه مقاومتِ هزاران چریک، زندانی سیاسی و سازماندهنده انقلابی بود که بسیاری از آنها در مبارزه با دومین ارتش بزرگ ناتو جان باخته بودند – به عنوان طعمهای در دستان سلطنتطلبان و دیگر نخبگان و کشورهای ناتو و متحدان منطقهای استفاده شد؛ کسانی که کمترین اهمیتی برای مبارزات مردم عادی قائل نبودند اما استراتژیهای تغییر رژیم به هر قیمتی را دنبال میکردند. خالی کردنِ وقیحانهِ فلسفه و عمل جمعیِ ضد استعماری، ضد سرمایهداری و ضد سیستمی نهفته در میراث این شعار، به طور عمدی در مقیاسی بینالمللی طراحی و هدایت شد. برخی از چهرههای جریان اصلی اروپا و آمریکا که اشک تمساح برای زنان در ایران میریختند، از سرسختترین حامیان نسلکشی اسرائیل هستند که خود یک نسلکشیِ زنستیزانه (Femicidal) است.
چنین پویاییهایی نشاندهنده نیاز به هوشیاری ایدئولوژیک، شفافیت و دفاع از خود در روحیه بینالمللیگرایی است. هیچکدام از اینها از ارزش فداکاریِ انسانهای بیشماری در منطقه و سراسر جهان که روزانه جان خود را برای عدالت و آزادی به خطر میاندازند، نمیکاهد. برعکس، صداقت پیرامون مسائل مذکور یک وظیفه سیاسی و اخلاقی است، زیرا مردم به دنبال ایجاد وحدت در مبارزات سراسر جهان هستند. شکی نیست که تغییر رادیکال در برابر سرکوب ضروری است، اما چگونه و با چه شرایطی؟ بزرگنماییِ مبارزات خاص توسط قدرتهای جهانی هرگز بدون هزینه نیست. تصمیمات جراحیگونه، موقت و تاکتیکی از جانب هسته امپریالیستی همواره به قیمتِ از دست رفتنِ امکانِ رهاییِ گستردهتر از سیستم سرمایهداریِ حاکم در سطح جهانی تمام میشود. علاوه بر این، آنها اغلب شکافهای عمیق و مبتذلی میان مردم ایجاد میکنند و چشماندازِ راهحلهای مستقل یا پایدار، از مبارزات بومیِ خودمختار گرفته تا همبستگی یا گفتگوی منطقهای را از بین میبرند. در زمانی که لابیگریِ بیپروا برای تغییر رژیم با حمایت خارجی حتی به قیمت جنگ و نابودی به عنوان فعالیت سیاسی عادیسازی شده است، مبارزه با نفاقِ ناشی از شکستطلبی و پافشاری بر فرآیندها و دیدگاههای اصولی که معتقدند در نهایت مردم باید بتوانند با صلح و عدالت در کنار هم زندگی کنند، اهمیت دارد.
در این مورد، امیدوارم خوانندگان روژآوای کردستان – یا هر جای دیگری را – به عنوان یک منطقهِ از پیش آزاد شده یا یک «مورد» برای همبستگی رمانتیزه نکنند، بلکه با پیچیدگیهایش، به عنوان یکی از بسیار سایتهای درهمتنیدهِ مبارزه در جهان با تمام تضادهایش به آن نزدیک شوند. رهایی، همانطور که انقلابیون کُرد اغلب تاکید میکنند، بر مبارزه دائمی استوار است، حتی در درون مبارزه، حتی در درون خود. توانایی ما برای باور واقعی به این ایده که تغییر شرایط جهان ممکن است، بستگی به ظرفیت و اراده ما برای درک کامل و جدیِ خشونت و فریبهایی دارد که جهان را سازماندهی میکنند. این به معنای مبارزه با رویکردهای «تظاهر» (Make-believe) در میان خودمان است. این وظیفهای است نسبت به تمام کسانی که در راه مقاومت جان باختهاند. من بدینوسیله مسئولیت خطاهای خود را در این زمینه میپذیرم.
اکنون، نکته پایانی درباره سیاست و اخلاقِ تولید دانش با توجه به جهان امروز و آینده:
من که درباره قدرت آموزش و پژوهش ایدهآلگرا بودم، مدتها به طور واقعی از میزان نفوذ مفاهیم ضد شورش به بافت تولید اطلاعات با هدف منفعلسازیِ اجتماعی و سیاسی بیاطلاع بودم. همانطور که اکنون به وضوح میبینم، توصیفات صادقانه از واقعیت زیر سایه و نفوذ تبلیغات دولتی امپریالیستی غیرممکن است – بهویژه در مکانهایی مانند آکسفورد و دیگر نهادهایی که در صنعت اسلحه سرمایهگذاری کرده و با دولت، ارتش، نهادهای اطلاعاتی و انباشت سرمایه درهمتنیدهاند. بهاصطلاح «ادبیات آکادمیک» که عمدتاً توسط لیبرالهای طبقه متوسط توسعه یافته است، اغلب بیشتر باعث سردرگمی میشود تا شفافیت. سرمایهگذاری بیش از حد روی آن، همراه با امتناع ایدئولوژیک از تعامل با تئوریهای مردمی ضد سیستم، ناگزیر جهانبینیهای منفعل و لیبرال را حتی در میان پژوهشگرانی که خود را منتقد میدانند، تقویت میکند. علاوه بر این، از آنجا که آکادمیسینها دوست دارند خود را متفکرانی منتقد و پیچیده بدانند، اغلب کمتر احتمال میدهند که تاثیرِ جنگ اطلاعاتیِ تمامعیار بر درک خود از جهان را بپذیرند. پرسشهای جدی و حساس پیرامون سیاستهای پنهان دولتی (Deep state) معمولاً با اضطراب نادیده گرفته میشوند، مورد تمسخر قرار میگیرند یا زیر پا گذاشته میشوند. مواجهه جدیتر با نحوه سازماندهی جهان، بنیادهای آکادمی غرب را به شدت تکان خواهد داد، و بنابراین، چسبیدنِ روانی به استدلالها و گفتمانهای مرسوم، گزینه امنتری برای مسیر شغلیِ فردی است. متاسفم که شاهد دورهای از ادغام و انفعال ایدئولوژیک در درون خود بودم؛ مسحور و غافل از بندبازیهای کلامیِ زیبا، بخشی از ادراک خود از جهان را تسلیم کردم و در برابر بینشهای جدیدتر مقاومت نمودم.
من دیگر روی فرهنگهای دانشی که مدرنیته سرمایهداری را در خدمت قدرت بازتولید میکنند و با حقیقت در جنگ هستند، سرمایهگذاری نمیکنم. در هر صورت، معانیِ مهمِ تئوری و عمل ضد سیستم هنگام ادغام در دفاترِ سیستم حاکم، در معرض خطر گم شدن قرار میگیرند. مبارزات مردم برای مشروعیت نیاز به چنین تاییدهایی ندارند. من دیگر نمیخواهم بخشی از یک طبقه روشنفکر باشم که دانسته یا ندانسته با برنامههای استعماری و امپریالیستی همسو میشود در حالی که ادعای تولید نقد ضد سرمایهداری دارد. باید از همان ابتدا بهتر میدانستم. همانطور که انقلابیون کردستان و دیگر نقاط مطرح کردهاند، تولید دانش رهاییبخش نباید برای جذابیت یا خوشایند سیستمهای قدرت باشد. این دانش باید مردم را آگاه، تحریک و فعال کند، نه منفعل. و در هر صورت، این دانش در درون مبارزه فعال تولید میشود، نه صرفاً در برجهای عاج. اکنون بیش از هر زمان دیگری، ساختن پژوهش و آموزش مستقل، در خارج از سیستم، علاوه بر زیرساختهای دانشگاهی مستقل در جنوب جهانی اهمیت دارد.
در این روحیه و با تعهدی دوباره به دانش و حقیقت، یاد رفیق جاودانهام «ناگهان آکارسل» (زیلان) را گرامی میدارم؛ آموزگار انقلابی مردم و مبارزی که در ۴ اکتبر ۲۰۲۲ به دستور سازمان اطلاعات ترکیه در سلیمانیه ترور شد. نور، شجاعت، ایستادگی و فداکاری او برای تغییر رادیکال جهان، بذرهایی برای مبارزه در راه آزادی در زمانه ما هستند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
❑ انقلابــــ روژآوا
t.me/enqelabrojava