@Enqelabrojava

@Enqelabrojava


🚩 نوشته‌‌ای از "سعید شیرزاد" زندانی سیاسی سابق برای ششمین سالروز اعدام سە فعال سیاسی کورد:

زانیار مرادی

لقمان مرادی

رامین حسین‌پناهی



شش سال شد؛ شش سال از تلخ‌ترین روز زندگی‌ام که تلخی‌اش تا به همیشه همچو آتشی در وجودم خواهد ماند. از چهارشنبه ۱۴ تا شنبه ۱۷ شهریور و اینکه در آن سه روز لعنتی بر ما چه گذشت را هرگز نتوان بر کاغذ نوشت، چرا که از طرفی ترس و نگرانی و از طرفی دیگر دلخوش به اینکه اتفاقی نخواهد افتاد. ولی چیدن پازل‌ها کنار یکدیگر چیز دیگری را نشان می‌داد که نمی‌خواستیم بپذیریم و تنها کسی که در همان ساعات اولیه پذیرفت اتفاق شومی در پیش است، حمزه بود که به واسطهٔ تجربۀ اعدام برادرانش (محمدعلی و جعفر) و شرایط مشابهی که در آن قرار گرفته بود، می‌دانست و ما نمی‌خواستیم بپذیریم که قرار است رخت عزای دیگری بر تن کوردستان بپوشانند و نام‌تان تا ابد با اشک و خون پیوند خورد و همچو فرزاد، عزیز و همیشه رفیق شوید.


ساعت یک ربع به دو بود که تو را به جوخۀ مرگ فراخواندند و ناخواسته و برای اولین و آخرین بار با نگرانی به تو گفتم به کجا می‌روی و سر برگرداندی و با لبخند گفتی چیزی نیست می‌روم به مادر تلفن بزنم، چرا که روز قبلش رئیس زندان تو را خواسته بود و گفته بود فردایش به تو تلفن می‌دهد که به مادر زنگ بزنی و آن روز صبح که برای پیگیری به دفتر مدیریت رفتی، گفتند ظهر صدایت می‌کنند و ظهر که شد و با آن لبخند زیبا و دردآورت که تا ابد وجودم را به آتشی کشید که حتی گریستن در آغوش دایکه و دێده هم آرامم نمی‌کند.


رفتی و دیگر برنگشتی؛ و شاید به فاصلۀ ده دقیقه لقمان را خواستند و کاش چشم‌هایم کور می‌شد و پاهایم پودر می‌شد و سراغش نمی‌رفتم که رفتم و این درد تا به آخرین نفس همراهم خواهد بود، که چرا باید برای به قتلگاه فرستادن بیدارش می‌کردم؛

ولی صدایش کردم و چند لحظه‌ای نگذشته بود که با هشدار بچه‌ها مبنی بر اینکه زانیار و لقمان هیچ‌وقت در این ده سال با هم به نگهبانی نمی‌رفتند، استرس وجودم را فرا گرفت و به دنبال لقمان رفتم. ولی او که همیشه با وسواس خاصی پس از خواب نیم ساعتی شست و شوی دست و صورت و برخاستنش از خواب طول می‌کشید، این بار در کمتر از چند دقیقه رفته بود و وقتی به نگهبانی رفتم گفتند که او رفته است و پس از آنکه فهمیدیم تلفن‌های بند را نیز قطع کرده‌اند، باز ما را از دلخوشی برگشتن‌شان جدا نکرد و فقط حمزه بود که می‌دانست حادثهٔ تلخی در انتظار است؛ و هر جور بود در بی‌خوابی و بی‌تابی پنجشنبه و جمعه‌اش به شنبه‌ای رسید که به خاطر تعطیلی زندان نمی‌شد کاری کرد و شنبه صبح به نگهبانی رفتم که به مدیریت زندان احضار شدم و اینکه منکر می‌شد و می‌گفت نهادهای امنیتی بچه‌ها را از بند برده‌اند و وقتی با این گفته‌اش خوشحال شدم که در اوین اعدام نمی‌کنند، و در آخرین نگاه و کلام زانیار رها شدم که گفتم: «بۆ کوێ ئەچی کاکه گیان» (کجا می‌ری برادر جان)، خندیدی و گفتی: «شتێ نیه ئەچم تەلەفوون بکەم بۆ دایکم» (چیزی نیست می‌روم به مادرم تلفن کنم)


مگر می‌شود در خود نبرید، وقتی که پس از ترور پدر هم نتوانستند امید را از تو بگیرند؛ وقتی که شانه‌هایم در آن چند روز برای اولین و آخرین بار با «دایه گیان» نجم‌الدین همراه گریه‌هایت بود، برای پدری که سال‌ها مرگ از او گریزان بود و به کمینش نشسته بود، و نوشتی که حتی از سنگ قبرش هم در هراسند و پس از آن می‌گفتید حال که کاک اقبال را کشته‌اند، شما را هم می‌کشند و این‌گونه نیز شد. ولی آنقدر قوی بودی که به مادر نوشتی خواهرت را آنگونه بزرگ کند که حتی از قاتلین پدر کینه‌ای به دل نگیرد و ببخشد؛ ولی من هرگز نمی‌توانم کاکه گیان، که نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم.


✍️ سعید شیرزاد


زانیار مرادی، لقمان مرادی و رامین حسین پناهی در تاریخ ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران در زندان اوین تهران اعدام شدند.


❑ این سه زندانی سیاسی کورد در دوران بازداشت تحت شکنجه‌های شدید قرار گرفتند و در یک دادگاه ناعادلانه به اعدام محکوم شدند. حکم آنها بدون اطلاع خانواده و وکلا اجرا شد، پیکرهایشان به خانواده تحویل داده نشد و محل دفن‌شان همچنان نامشخص است.


❑ پس از اعلام خبر اعدام رامین، لقمان و زانیار که همزمان با حملهٔ موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مقر احزاب اپوزیسیون کورد در خاک اقلیم باشور کوردستان بود، مردم در بسیاری از شهرهای کوردستان دست به اعتصاب سراسری زدند و کسب و کارشان را تعطیل کردند.


@collective98


ـــــــــــــــــــــــــــــــ

❑ انقلابــــ روژآوا

https://t.me/enqelabrojava

Report Page