Enqelabrojava
تحلیل موسسه اسرائیلی از آینده ایران: استراتژیها و توصیههایی برای بیثباتسازی
«مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل» وابسته به دانشگاه تلآویو، در تازهترین سیاستنامه خود پیشنهادهایی به دولت اسرائیل ارائه داده است. این مؤسسه در ارزیابی خود از وضعیت جمهوری اسلامی پس از جنگ دوازدهروزه، مینویسد که ایران تضعیف شده اما همچنان توانسته است مقاومتی پایدار از خود نشان دهد.
در این سیاستنامه، برخی توصیههای کلیدی چنین آمده است:
۱. سرنگونی جمهوری اسلامی گرچه برای اسرائیل مطلوب است، اما نباید به عنوان یک فرض بنیادین در راهبرد ملی دنبال شود، چراکه این هدف غیرقابل پیشبینی و تا حد زیادی خارج از کنترل اسرائیل است.
۲. اولویت اصلی باید جلوگیری از دستیابی ایران به توانایی ساخت سلاح هستهای باشد—even اگر مستلزم توافقی باشد که موقتاً به تقویت رژیم بینجامد.
۳. با این حال، روند تضعیف تدریجی جمهوری اسلامی از طریق ابزارهای اقتصادی، سیاسی و عملیات پنهان که به تقویت مخالفان داخلی بینجامد، باید ادامه یابد.
۴. اسرائیل باید از ائتلاف با گروههای تبعیدی بیاعتبار، از جمله برخی محافل سلطنتطلب یا تجزیهطلب، پرهیز کند؛ چراکه چنین روابطی میتواند نتایج معکوس به بار آورد.
۵. هماهنگی کامل با ایالات متحده برای مدیریت اختلافات سیاسی و حفظ مشروعیت بینالمللی اسرائیل ضرورت دارد.
هرچند این تحلیل ممکن است با هدف پنهانسازی نقش واقعی اسرائیل در تعامل با گروههای برانداز ایرانی تنظیم شده باشد، توصیههای آن درباره بیثباتسازی ایران قابل تأملاند.
در بخش نتیجهگیری، گزارش تأکید میکند:
«با توجه به تهدیداتی که جمهوری اسلامی متوجه اسرائیل، منطقه و جامعه بینالملل میکند، تغییر رژیم در ایران میتواند راهحلی پایدار و حتی ضروری باشد. این هدف نهتنها برای اسرائیل و غرب، بلکه برای مردم ایران نیز سودمند تلقی میشود. اما تحقق این هدف به عواملی خارج از کنترل اسرائیل و به محرکی غیرقابل پیشبینی وابسته است—محرکی که شاید هیچگاه رخ ندهد.»
تغییر رژیم یا حتی تحولاتی درونساختاری مانند قدرتگیری عناصر عملگرا یا تسلط بیشتر سپاه، الزماً اهداف کلان نظام را تغییر نمیدهد؛ چراکه سیاستهایی مانند تلاش برای هژمونی منطقهای، حمایت از گروههای غیردولتی و پیگیری برنامه هستهای، ریشهای عمیقتر از انقلاب ۱۳۵۷ دارند. با این حال، این تحولات میتوانند از شدت خصومت با اسرائیل و تعهد ایدئولوژیک به نابودی آن بکاهند، و ادامه خط مشی ایدئولوژیک-شیعیِ پرورشیافته در دوران رهبری خامنهای را برای جانشینان او دشوارتر سازند.
نویسندگان هشدار میدهند که تکیه بر یک قیام مردمی، انتخابی راهبردی نیست، زیرا زمان، احتمال و انگیزه آن قابل پیشبینی نیست. همچنین دستاوردهای نظامی اسرائیل در جنگ اخیر، بهتنهایی تضمینکننده تغییر سیاسی در ایران نیستند. تجربه تاریخی از جمله شکست مداخلات آمریکا در تغییر رژیمها یا ناکامی اسرائیل در سرنگونی حماس یا تأثیرگذاری در لبنان نیز مؤید این نکته است.
از اینرو، تغییر رژیم نمیتواند مبنای قابل اتکایی برای برنامهریزی راهبردی باشد. به همین دلیل توصیه میشود موضوع تغییر رژیم بهطور علنی مطرح نشود، چراکه حمایت خارجی میتواند مشروعیت نیروهای داخلیِ خواهان تغییر را تضعیف کند. در عوض، اسرائیل میتواند با اقداماتی نظاممند، توانایی رژیم را برای تهدید امنیت ملی خود محدود کند.
اگر اسرائیل تصمیم به تضعیف یا سرنگونی رژیم بگیرد، باید ابزارهای نظامی، سیاسی، اطلاعاتی و «قدرت نرم» را با دو معیار بسنجند: اول اینکه آیا این اقدامات موازنه قدرت را به سود مخالفان داخلی تغییر میدهد، و دوم اینکه آیا در راستای اهداف کلان اسرائیل در مقابله با ایران است.
پیشگیری از هستهایشدن ایران باید در رأس اولویتها باقی بماند—even اگر به بهای تعویق در تغییر رژیم باشد. گاه ممکن است توافقی دیپلماتیک، با وجود کاهش فشار اقتصادی، در درازمدت به فروپاشی رژیم بینجامد. مثلاً اگر تحریمها طبقه متوسط را توانمند و مشارکت سیاسی را تسهیل کند، این روند میتواند به عنوان کاتالیزور نهایی عمل کند.
آمریکا، در حال حاضر، رویکردی دارد که نه تنها به حفظ رژیم تمایل دارد، بلکه حتی ممکن است برای حفظ آن امتیازاتی نیز بدهد؛ از جمله لغو تحریمها در برابر توقف غنیسازی. اگر چنین توافقی شکل بگیرد، ممکن است شکاف جدی میان راهبردهای واشنگتن و تلآویو در قبال ایران پدید آید؛ به همین دلیل هماهنگی نزدیک با آمریکا ضروری است.
حتی در صورت توافق دیپلماتیک بر سر مسئله هستهای، حفظ فشار سیاسی و اقتصادی بر جمهوری اسلامی امری لازم تلقی میشود. این فشار میتواند با برجستهکردن سایر حوزههای مشکلزا مانند برنامه موشکی، مداخلات منطقهای، حمایت از تروریسم و نقض حقوق بشر ادامه یابد.
ترور رهبر جمهوری اسلامی، که در خلال جنگ مطرح شد، لزوماً به فروپاشی رژیم نمیانجامد، چراکه جمهوری اسلامی برخلاف گروههایی مانند حزبالله، ساختاری نهادینه دارد. مجلس خبرگان احتمالاً در انتخاب جانشینی افراطیتر یا مقتدرتر مشکل چندانی نخواهد داشت. حتی ممکن است این ترور انسجام داخلی را در کوتاهمدت تقویت کرده، سپاه را در تحکیم قدرت خود یاری دهد و رهبر کشتهشده را به یک نماد مذهبی ارتقاء بخشد.
در شرایطی که روند جانشینی بهدلیل سالخوردگی خامنهای آغاز شده و گزارشهایی از وخامت وضع او منتشر میشود، احتمال ترور نیز شاید به تسریع این روند کمک کرده باشد.
گزارش میافزاید که ایجاد یک ائتلاف مؤثر برای به چالش کشیدن ثبات رژیم، نیازمند جذب بخشهای متنوعی از جامعه، از جمله کارگران، بازنشستگان و دانشجویان است. ارتباط با گروههای تبعیدی که در چشم مردم «خائن» یا «وابسته» تلقی میشوند، باید بهشدت محدود شود، زیرا مشروعیت مخالفان داخلی را از بین میبرد.
درعوض، پشتیبانی غیرمستقیم از جنبشهای اعتراضی، ایجاد زیرساختهایی برای حمایت از معترضان در آینده، و توسعه ابزارهایی مانند عبور از سانسور اینترنت، صندوقهای اعتصاب و اختلال در دستگاه سرکوب رژیم میتواند در «روز حساب» تعیینکننده باشد.
در همین راستا، تقویت نهادهای مدنی، اشکال مختلف دیپلماسی، کمکهای اقتصادی و عملیات اطلاعاتی از جمله راهکارهای مکملی هستند که زمینه را برای خیزشهای اجتماعی آینده فراهم میکنند.
در پایان، تحلیلگران هشدار میدهند که نباید به بهانه مقابله با رژیم، به تشویق تجزیهطلبی پرداخت. با وجود تنوع قومی و زبانی، ایران در طول قرنها توانسته هویت سیاسی و فرهنگی خود را حفظ کند. اقوام مختلف بیشتر به دنبال رفع تبعیضاند تا جداییطلبی. هرگونه تلاش خارجی برای بهرهبرداری از گسلهای قومی، احتمالاً به وحدت ملی علیه مداخله خارجی خواهد انجامید و بهجای تضعیف رژیم، آن را تقویت خواهد کرد.
ا.ک