Defense Mechanism

Defense Mechanism


مکانیزمهای دفاعی

فرد میتواند برای اجتناب کردن و تغییر دادن واقعیت روانی هشیاری به انواع مکانیزمها متصل شود .قبلا گفته شد که فروید اضطراب را بصورت رنج روانی ناشی از تعارض توصیف میکند .جان میلتون شاعر به ما میگوید : ذهن اختیار دار خودش است و میتواند از دوزخ بهشت بسازد و از بهشت دوزخ.ذهن وقتی دچار اضطراب میشود تمام راههای ممکن برای کاستن از اضطراب را پیدا میکند شیوه هایی بکار گرفته شده توسط ذهن اغلب ناهشیارند و خارج از کنترل ارادی فرد رخ میدهند گاهی اوقات برای سبک کردن تعارض و به حداقل رساندن رنج ذهن میتواند این کار را با تلاش مستقیم و هشیارانجام دهد.ما روشهایی که فرد بوسیله آنها رویدادهای روانی دردناک را تغییر میدهد راهبردهای کنار آمدن یا مکانیزمهای دفاعی میخوانیم.

مکانیسم‌های دفاعی(defense mechanisms) شیوه‌هایی هستند که افراد به طور ناخودآگاه در برابر رویدادهای اضطراب آور به کار می‌برند، تا از خود در برابر آسیب‌های روانی و از دست دادن عزت نفس(self esteem) ، محافظت کنند. اندیشه­ی به‌کار گرفتن اعمال دفاعی در سال 1894 توسط زیگموند فروید مطرح شد. به اعتقاد وی مکانیسم‌های دفاعی موجب کنار زدن افکار متعارض از حیطه هوشیاری می‌شوند.

در واقع، کاربرد مکانیسم‌های دفاعی نشان از نوعی شیوه سازگاری است که افراد برای جلوگیری از تنزل عزت نفس و مقابله با افزایش اضطراب به آنها متوسل می‌شوند. در کتاب «زمینه­ی روان‌شناسی هیلگارد» در تعریف مکانیسم دفاعی چنین آمده است: «فروید اصطلاح مکانیسم‌های دفاعی را به تدابیر ناهشیار اطلاق می‌کند که آدمی برای حل و فصل هیجان‌های منفی به کار می‌برد. این تدابیر هیجان‌مدار، موقعیت تنش‌زا را تغییر نمی‌دهند، بلکه فقط شیوه دریافت یا اندیشیدن شخص را به آن عوض می‌کنند. به این ترتیب در همه مکانیسم‌های دفاعی عنصر «خودفریبکاری» در کار است.» (اتکینسون، 510 :1386)

برای فهم دقیق جایگاه مکانیسم‌های دفاعی، که گاهی از آنها به عنوان مانورهای روانشناختی یاد می‌شود توجه به نکات زیر ضروری است:

1- کاربرد مکانیسم‌های دفاعی به خودی خود نشانه بیماری نیست، زیرا در بسیاری از مواقع مکانیسم‌های دفاعی نقشی حیاتی در رفاه روانی انسان‌ها ایفا می‌کنند. در واقع مکانیسم‌های دفاعی شکلی از رفتار بهنجار تلقی می‌شوند، مشروط به این‌که در کاربرد آنها زیاده روی نشود.

2- مکانیسم‌های دفاعی اموری اکتسابی به شمار می‌آیند که برای جلوگیری از تخریب و بی‌ارزش شدن «من» به کار می‌روند. تکرار مداوم آنها موجب تبدیل آنها به عادت می‌شود.

3- مهم‌ترین ویژگی این مکانیسم‌ها کاربرد ناخودآگاهانه آنها از سوی انسان‌هاست، که به منظور حفظ تعادل روانی صورت می‌گیرد.

4- افراد با به کار بردن مکانیسم‌های دفاعی، مسائل و مشکلات خود را حل نمی‌کنند، بلکه صرفا به تحریف آنها، و در واقع تحریف واقعیت می‌پردازند.

5- هر چند مکانیسم‌های دفاعی را می‌توان به تنهایی نیز به کار برد ولی اغلب، افراد ترکیبی از آنها را به کار می‌برند.

سرکوبی یا واپس رانی repression

اساسی ترین و متداولترین روش برای تغییر دادن واقعیتهای روانی است و دفاعی است که بوسیله ان افکار ناخواسته یا امیال منع شده را بصورت ناهشیار از ذهن میراند.سرکوبی منفیها مانند خاطراتی که شرم و گناه و سرافکندگی یا عدم تایید خویشتن را به یاد می آورند سرکوب میشوند اماسرکوبی حتی ممکن است به جهت مثبتها باشد مثلا اگر کسی خود را دست کم میگیرد و خودپنداره ضعیفی دارد خاطرات تحسینهای خود را سرکوب میکند تا اضطرابی را که میتواند ناشی از اطلاعات مغایر شود را کاهش دهد.پس زمانیکه اضطراب رخ میدهد بین خود پنداره و تکانه یا رفتار تعارض رخ میدهد.

دو فرایند سرکوبی را تسهیل میکند 1-بازداری ذهنی که زمانی رخ میدهد که پنداشتها یا خاطرات مسدود شده اند که این مسدود شده یا عمدی و هشیار بوده که گاهی به آن منع میگویند یا خودکار و ناهشیار است بطور مثال فکر کردن درباره مرگ چون برای کودکان ناراحت کننده است بصورت ناهشیار مسدود میشود و کودک را از بار سنگین سرکوب کردن هشیارانه نجات میدهد.2-روی گردانی توجه مثلا بجای فکر کردن درباره مسائل جنسی که احساس گناه تولید میکند به موفقیت و پیشرفت فکر کنند تا احساس خوبی داشته باشند.

سرکوبی میتواند کامل یا ناقص باشد .اگر یک فکر یا خاطره بصورت ناقص سرکوب شود برخی از جنبه های آن میتوانند بصورت هشیار در دسترس باشند و شواهد نشان میدهند که این تعارضها و خاطرات سرکوب شده بصورت ناقص هستند که نقش مهمی را رفتار نابهنجار ایفا میکنند مثلا در شخصیت چندگانه فرد میتواند دو یا چند شخصیت داشته باشد که با یکدیگر بیگانه اند و وقتی یک شخصیت غالب است شخصیتهای دیگر سرکوب شده اند.

نکته : ذهن در عین حال یک ویراستار است و با کم و زیاد کردن ادراک و تزیئن کردن حافظه یا پرکردن شکافهای حافظه با خاطرات جدید چیز جدیدی را درست میکند.

مثال:دختری که در خردسالی مورد تعـرض جنسی واقع شده، ایـن تـجـربـه دردنـــاک را سرکوب میکند.

فرافکنی projection

نسبت دادن برداشتها ومعنی ها به دیگران و جایگزین کردن "شما" بجای "من".این مبنایی است که درک زبان بر آن قرار دارد مثلا در جمله" من عاشق آنا هستم " در نظر بگیرید که هرکس این جمله را میخواند مشکلی در فهمیدنش ندارد زیرا برداشت خودش از عشق را به عبارت و ذهن گوینده فرافکنی میکند.

فرافکنی همگون ساز assimilative projection : نسبت دادن چیزی به دیگری است در حالیکه ما کاملا از احساس خودمان آگاهیم و بخشی از فرایند کلی اختصاص دادن سریع معانی به رویدادهاست. مثلا وقتی کسی میگوید " او احساسات مرا جریحه دار کرد" ما احساس میکنیم که میفهمیم که او چه میگوید گرچه به راحتی تصدیق میکنیم احساس ما از جریحه دار شدن ممکن است با او فرق داشته باشد. اینگونه انتسابها میتوانند درست یا نادرست باشند و میتوانند منجر به پیش بینی های غلط و سوء تفاهم های بسیاری بشوند.

فرافکنی انکارdisowning projection : نسبت دادن احساسها و تجربیاتی به دیگران که ما شخصا داشتن آنها را انکار میکنیم.مثلا واعظی را در نظر بگیرید که هرجا گناهی را ببیند از آن انتقاد میکند اما انکار میکند که خودش تکانه غیر اخلاقی دارد .*****به همین نحو معلوم شده است افرادی که تکانه های جنسی خود را انکاریا سرکوب میکنند آنها را به دیگران فرافکنی کرده و دیگران را شهوی تر از آنچه واقعا هستند ارزیابی میکنند.

متفکران روان پویشی خاطر نشان میسازند که فرافکنی در ناراحتی روانی نقش مضاعف دارد اولا فرافکنی با دادن این امکان به شخص که تکانه اضطراب آور را بجای خود به فرد دیگری نسبت دهد ناراحتی را کم میکند لذا اگر خشم باعث میشود که احساس اضطراب کنیم با نسبت دادن آن خشم به دیگری اضطراب ناشی از خشم کاهش می یابد و نیز فرافکنی به ما امکان میدهد که کاری برای خشم انجام دهیم زیرا وقتی کسی از دست ما عصبانی میشود آیا ما اجازه نداریم برای دفاع از خودمان دست به اقدام پرخاشگرانه و تلافی جویانه بزنیم بنا بر این فرافکنی میتواند دلیل منطقی برای پرداختن به رفتاری را فراهم اورد که ابتدا از آن جلوگیری میشده است.

رابرت آرسی یرز در اولین اعتبار یابی آزمایشی فرافکنی انکار از دانشجویان خواست تا برادران انجمن برادری خودشان را از 4 صفت خست و لجاجت و کمرویی و نامرتب بودن ارزیابی کنند و این مطالعه نشان داد افراد بیشتر صفاتی را به دیگران نسبت میدهند که خودشان نمرات بالایی در این صفات داشتند و در داشتن این صفات برای خود یا آگاهی داشتند و یا نداشتند و نیز مطالعه نشان داد که افرادی که نسبت به خود آگاهی نداشتند به احتمال بیشتری صفاتی که داشتند را به دیگران نسبت میدادند.

مثال: شما از فردی نفرت دارید اما تصور میکنید وی از شما نفرت دارد.مثال:شما تصور میکنید نازیبا و غیر جذاب هستید واین تصور را به جنس مخالف خود نسبت داده و از مواجهه با جنس مخالف خود اجتناب می ورزید (ترس از طرد شدن). مثال: مرد بی وفا نسبت به همسر خود، همسر خود را به خیانت متهم میکند. بلاگردان سازی به معنی سپر بلا قرار دادن دیگران نیز تلفیقی از برون فکنی و انکار است.

واکنش وارونه reaction formation

در فرایند ویراستاری تجربه ما میتوانیم فعلی را حذف کنیم و متضاد آن را جایگزین نماییم.گاهی اوقات میگوییم "من از او متنفرم "در حالیکه واقعا منظورمان اینست که او را دوست داریماین فرایند واکنش وارونه نامیده میشود زیرا واکنش مخالفی به تکانه اول شکل گرفته است.

واکنش وارونه میتواند بویژه در بیماری مانی اهمیت داشته باشد در این بیماری افراد به گونه ای رفتار میکنند که انگار سرشار از شادی و انرژی بی پایان هستند ولی آدم احساس میکند که تجربه واقعی انها غمگینی و افسردگی است که علیه آن یک واکنش وارونه ایجاد شده است.

واکنش وارونه در فوبی تقابلیcounterphobia نیز دیده شده است بطوریکه افراد دقیقا آن فعالیتهایی را دنبال میکنند که عمیقا از آنها میترسند.

سوال اینست که با این اوصاف چگونه میتوانیم احساس واقعی را از احساس کاذب تشخیص دهیم.اول اینکه در واکنش وارونه شرایط برای تجربه کردن و بیان کردن احساس واقعی فراهم نیست و جلوه های احساس آبکی و سطحی و خشک و بی روح هستند و میدانیم محبت ساختگی و محبت اصیل به شیوه های کاملا متفاوت بیان میشوند و دوم اینکه واکنش وارونه انعطاف ناپذیر است دقیقا به همین علت است که عشق و علاقه بیان شده در واکنش به عصبانیت شدید شکل گرفته است و میدانیم کسانی که به واکنش وارونه میپردازند به ندرت عصبانی میشوند و به ندرت میگویند که ما از دست کسانی که دوستشان داریم گاهی خشمگین میشویم.

مثال: مردی که گرایش به مردان دیگر دارد، نسبت به همجنس بازان ابراز نفرت میکند. مثال: شما از مهمانی بدنتان می آید اما بیشتر از میهمانان دیگر به وی احترام گذاشته و به اصطلاح تحویلش میگیرید. مثال: زن متاهل از بیم آنکه همکارش به وی علاقه مند نگردد با همکار مرد خود بدرفتاری میکند. مثال: یک مرد خشن و پرخاشگر ممکن است با این رفتار میخواهد تردیدها و ناتوانیهای جنسی خود را پنهان سازد. مثال: استاد دانشگاهی که تصور میکند از دانش علمی کافی برخوردار نیست بیشتر از واژه ها و اصطلاحات پیچیده و علمی استفاده میکند.

جابجایی displacement

فرد با عوض کردن موضوع واقعی با موضوعی که بی ضرر تر و کمتر تهدید کننده است هدف هیجانهای خود را تصحیح میکند.افرادی که در سر کار خود خشمگین و ناکام میشوند وقتی به خانه برگشته بصورت ناهشیار از راهبرد جابجایی استفاده میکنند و احساسهایشان را بر سر همسر و فرزندانشان تخلیه میکنند.

مثال: فرزندان عصبانیت خود را با کوبیدن درها به هم ابراز میکنند. مثال: یک مرد ناکام در ارضای نیازهای جنسی خود، به پرخوری روی می آورد. مثال: دختری که از سوی دوست پسر خود طرد شده فورا با پسر دیگری دوست میشود.

همانند سازی identification

فرایندی که ویژگیهای دیگران را مانند افکار ارزشها اطوار قالبی مقام و قدرت انها را درونی میسازیم.همانند سازی ضد فرافکنی است.این راهبرد بسیار متداولی برای چیره شدن بر ترس و بی کفایتی است.

افراد با کسانی همانند سازی میکنند که دارای قدرت و مقام هستند و میکوشند تا بسیاری از کارهای کسانی که با انها همانند سازی کرده اند را انجام دهند.

فرایندهای قدرتمند همانند سازی در اوایل زندگی رخ میدهنداین فرایندها بانی پرورش عقاید ما یا طرح واره های "مادر"پدر"شوهر"همسر"مرد"زن و موارد مشابه هستند.به همین نحو فرایندهای همانند سازی ما را در زمینه اینکه چه کسی میخواهیم باشیم هدایت میکنند در حالیکه دیدگاه فرویدی این بود که همانند سازی برخاسته از ترسهای اختگی است اما لزوما اینطور نیست نباید فراموش کرد کودکان هزار بار در روز با والدینشان مواجه میشونداگر آنها مسائل را بصورت موفقیت امیز حل کنند احتمالا کودکان راه حل های آنها را برداشت و خود را با آنها همانند میکنند زیرا این کپی کردن از روشهای موفقیت آمیز بهتر از کوشش و خطای کورکورانه است.

همانند سازی بویژه راهبرد مفیدی برای کنار آمدن با ترس است و نقش مهمی در دیدگاهای روان پویشی افسردگی دارد.مثلا دختر بچه ای بخاطر ترس از شبح در هنگام عبور از راهرو ژستهای خاص میگرفت تا بر ترس خود غلبه کند و این موضوع نشان میدهد که راهبردهای کنار آمدن لازم نیست ناهشیار باشند.

مثال: دختر دانش آموزی که مصرانه از مادر خود میخواهد تا کفش مشابه کفش همکلاسی خود را برایش خریداری کند. اما به شدت تقلید از همکلاسی خود را رد میکند. مثال: کارمند در جلسه اداره، زبان بدن مدیر عامل را تقلید میکند و یا نقطه نظرات مشابه وی را بیان میکند. مثال: فرد به سینما رفتن علاقه مند میشود چراکه فرد محبوب و مورد تحسین وی (الگو) به سینما علاقه دارد. مثال: فرد قربانی با مهاجم همانند سازی میکند و رفتار وی را تقلید میکند تا کمتر احساس درماندگی کرده و درمقابل احساس قدرت بیشتری نماید. و ممکن است با مهاجم خود همدست نیز شود.

درون فکنی(INTROJECTION):

نوع شدید همانند سازی میباشد که در آن فرد ارزشها و ویژگیهای فرد و یا گروه دیگر را جذب ساختار "خود" میکند. درونی کردن احساسات، ارزشها و ویژگیهای فرد دیگر، ویژگیهایی که خودمان در آن زمینه ضعف داریم. نسبت دادن افکار و احساسات دیگران به خود و تقلید از آنها.

مثال: فردی که قرار است کنفرانس بدهد، خود را جای یک سخنران نامدار قرار میدهد و اینگونه اعتماد بنفس پیدا میکند. مثال درون فکنی شدید: فرد پس از فوت همسرش نشانه بیماری متوفی را بروز میدهد مثلا اگر همسرش بر اثر سکته قلبی فوت کرده باشد وی در جریان سوگواری به درد سینه مبتلا میشود.

انکار denial

در حالیکه سرکوبی واقعیتهای درونی را از میان میبرد انکار واقعیتهای بیرونی ناراحت کننده را برطرف میکند و زمانی رخ میدهد که احساس امنیت و دوست داشتنی بودن ما تهدید شده باشد.این واقعیت که افراد عموما نمیتوانند دقیقا به احساسهای منفی که متوجه آنهاست پی ببرند گواه بر آنست که فرایند انکار متداول است.والدینی که کودکشان به طرزخطرناکی بیمار است درست مثل اینکه خودشان بطور مهلک بیمار باشند انکار میکنند که اشکالی وجود دارد.

مثال: مادری پس از دریافت خبر کشته شدن پسرش در جنگ، مرگ پسرش را انکار کرده و باز بشقاب غذایش را سر میزغذاخوری می آورد و یا لباسهایش را مرتب میکند. مثال: افراد مسن غالبا پیر شدن خود را انکار کرده و میگویند ما هنوز جوان هستیم. مثال: معتادان همواره اعتیاد خود را انکار میکنند. مثال: پسری که دوست دختری ندارد میگوید من به دخترها نیازی ندارم. مثال: هنگامی که پزشک سرطان را در بیمارش تشخیص میدهد، بیمار آن را نادرست پنداشته و سراغ پزشک دیگری میرود.

عایق سازی یا جداسازی یا انزوا isolation

در حالیکه در سرکوبی و انکار مولفه های عاطفی و اطلاعاتی هر دو حذف میشوند در جدا سازی فقط مولفه های عاطفی (که منابع استرس هستند)سرکوب میشوند حال آنکه اطلاعات حفظ میشوند.افرادی که تحقیر و قساوت زیادی را تحمل کرده اند مثل آنهایی که در طول جنگ جهانی دوم در اردوگاه های مرگ آلمان بودند و یا آنهایی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند ممکن است از جداسازی استفاده کنند.آنها ممکن است تجربه خود را بطور مبسوط شرح دهند اما نتوانند احساسهای شدید همراه آن را به یاد آورند و بصورت سرد و بی روح خاطره را تعریف کنند که نشانه جداسازی است.

جداسازی میتواند یک راهبرد سازنده نیز داشته باشد مثلا یک جراح نمیتواند بیش از اندازه نسبت به این واقعیت که بافتی را که قطع میکند گوشت انسان هست حساس باشد جداسازی بصورت سازنده اجازه میدهد که این مسائل هیجانی از ورود به هشیاری منع شوند.

مثال: دانشجوی پزشکی بدون احساس ترس از مرده و یا مرگ جسد تشریح را کالبد شکافی میکند. مثال: کارمند بانک هنگام رویارویی با سارق با خونسردی و آرامش سارق را ناکام میسازد اما پس از اینکه سارق بانک را ترک میکند، وی بلافاصله از ترس میلرزد و یا گریان میشود.

توجیه عقلی intellectualization

توجیه عقلی در ارتباط با انکار و جداسازی عبارت است از سرکوب کردن مولفه های هیجانی تجربه و از نو بیان کردن آن بصورت یک تحلیل عقلانی انتزاعی.گاهی اوقات به دلیل اینکه نمیتوانیم با یک احساس بسیار شدید برخورد کنیم به بررسی همه جانبه آن میپردازیم و دست به خودکاوی مبسوطی میزنیم که همه چیز به جز احساس را شامل میشود.

مثال: تمرکز بر جزئیات برگزاری مراسم ترحیم و خاک سپاری جای عزاداری و سوگواری. مثال: بحث در مورد فاکتورهای مهندسی ساختمانها و یا مکانیسم عمل زلزله ها پس از روی دادن زلزله جای سوگواری و پرداختن به جنبه احساسی آن. مثال: زنی که مورد تعرض جنسی قرار گرفته شروع میکند به تحقیق و جستجوی اطلاعات در زمینه سایر موارد تجاوزها و روانشناسی متجاوزان و قربانیان آن و یا در کلاسهای دفاع شخصی شرکت میکند.

دلیل تراشی rationalization

افراد هنگام یادآوری تجربه ها و توجیه کردن آنها عموما نه تنها واقعیتهای تجربه بلکه انگیزه ها را نیز تصحیح میکنند دلیل تراشی فرایند نسبت دادن انگیزه های جامعه پسند به رفتار است که یک بررسی بیطرفانه آن را اثبات نخواهد کرد.برخی افراد وقتی دیر به یک مهمانی میرسند که از همان اول هم نمیخواستند در آن حضور یابند بهانه هایی میتراشند که جامعه پسند است مثلا اتومبیلم خراب شد یا ساعتم از کار افتاد .این بهانه ها دلیل تراشی هستند.

دلیلی تراشی بخوبی در آزمایشهای تلقین پس هیپنوتیزمی نشان داده شده است مثلا در آزمایش در هیپنوتیزم یک فرد به او گفته شده که وقتی از هیپنوتیزم بیرون آمد به دستمال هیپنوتیست توجه کند و اگر فرد هیپنوتراپیست دستمال را از جیبش بیرون آورد او پنجره را باز کند و در آخر به او دستور میدهند که فراموش کند آنچه را که در هیپنوتیزم به اوگفته شده است. در حین آزمایش وقتی هیپنوتیست دستمال را از جیبش بیرون می آورد با توجه به اینکه او بدون دلیل اقدامی در جهت باز کردن پنجره انجام نمیدهد او بالاخره میپرسد آیا اینجا خفه و دم کرده نیست و بعد با یافتن یک دلیل تراشی مناسب برای رفتارش بسوی پنجره میرود تا آن را باز کند.

مثال: فردی که از اداره خود اخراج گردیده علت اخراج خود را چنین توجیه میکند:من چون آدم متملقی نبودم و چاپلوسی رئیس را نمیکردم اخراج شدم.در صورتی که بی کفایتی و عملکرد ضعیف وی علت اصلی برکناری وی بوده است.مثال:سارقی که به یک سوپرمارکت دستبرد میزند هنگام بازجویی میگوید که صاحب سوپر مارکت مستحق آن بوده است ویا برداشتن چند قلم جنس از ثروت صاحب آن نخواهد کاست.

دلیل تراشی نقش بسیار مهمی در پرورش خودبیمار انگاری بازی میکند که عبارت است از عقیده راسخ به اینکه شخص بیمار است یا قرار است بیمار شود در حالیکه شواهد پزشکی برای آن وجود ندارد.بنابراین گرایش به دلیل تراشی اغلب بوسیله برانگیختن واکنشهای مثبت دیگران حمایت میشود.

والایش sublimation

فرایند هدایت کردن مجدد انرژیهای روانی از هدفهای جامعه ناپسند به هدفهای سازنده و جامعه پسند است .میدانیم استعداد های عشق کار نوعدوستی و حتی شوخی شامل اینگونه هدایت تکانه های خام جنسی و پرخاشگرانه هستند.به اعتقاد فروید عشق شکل بسیار قدرتمند والایش است زیرا در عین حال به افراد امکان میدهد تا در یک زمینه جامعه پسند به ارضای جنسی دست یابند.با این حال عشق ورزیدن بطور همزمان انسان را در برابر طرد شدن یا مرگ عزیزان آسیب پذیر میسازد.بنابراین ارضای عشق و کار اغلب اضطرابهایی را که آنها ایجاد میکنند به همراه دارند بنابراین از دید فروید والایش به همان اندازه که سازنده هست شکننده نیز هست.

مثال: فردی که گرایشات جنسی و یا خشونت آمیز قوی دارد به ورزش بوکس روی آورده و یا سرباز میشود. مثال: دختری که مجبور است برای لاغر شدن رژیم های سخت بگیرد به نقاشی علاقه مند شده و بیشتر تصاویر میوه ها را نقاشی میکند. مثال: مردی که از عمل بریدن لذت میبرد جراح میشود. مثال: کودکی که میخواهد توجه والدین خود را جلب کند شاگرد ممتاز مدرسه میشود.

جبران(COMPENSATION):

مستور ساختن جنبه های منفی (کاستی های نامطلوب) خودانگاره و شخصیت با تاکید و تقویت اغراق آمیز جنبه های مثبت -متوازن سازی تقابلی ضعف ها وعیوب-فرد حس خود کم بینی، حقارت و شکست هایش را با مطرح ساختن خود در زمینه های دیگر پنهان میسازد- تقویت یک ویژگی مثبت در جبران یک ویژگی منفی. و یا جبران ناکامی ها با کامجویی مفرط در زمینه های دیگر. جبران دو گونه است یکی تقویت ویژگی منفی و ضعیف و دوم جایگزین ساختن یک ویژگی مثبت و کارآمد جای یک ویژگی منفی. مثال: کودک لاغر و نزار در بزرگسالی به پرورش اندام روی آورده و بدنساز میشود. مثال: نوجوانی که از مشکلات تکلمی رنج میبرد در بزرگسالی سیاست مدار ویا سخنران میشود. مثال: یک دانش آموز با چهره نا زیبا در دانشگاه، دانشجوی ممتاز گردیده و یا پژوهشگر میشود. مثال: یک دختر نا زیبا رقصنده ماهر میشود.


آرمانی ساختن(IDEALIZATION):

برآورد اغراق آمیز صفات و ویژگیهای مثبت و ناچیز شمردن خصویات منفی و یا نادیده گرفتن آنها.

مثال: عاشق تنها خوبیهای معشوق را می بیند و از دیدن بدیهای آن عاجز است.

پیش بینی(ANTICIPATION):

پیش بینی رویدادهای احتمالی آینده و در نظر گرفتن واکنشها و راه حلهای واقع گرایانه و جایگزین. برنامه ریزی برای آینده. ملاحظه پیامدهای رفتار خود.

نوع دوستی(ALTRUISM):

خدمت رسانی و یاری رساندن به دیگران بطور سازنده که رضایت فردی را بدنبال دارد. فرد از واکنش مثبت دیگران خشنود شده واحساس خوبی پیدا میکند.

اجتناب و یا رویگردانی(AVOIDANCE):

کنار آمدن با عوامل استرس زا با عدم مواجهه با آنها.

مثال: شما از همکار خود در اداره بدتان می آید بنابراین سعی میکنید با وی برخورد نداشته باشید و یا نزدیک وی نروید. مثال: فردی که از ارتفاع هراس دارد سعی میکند از مکانهای مرتفع دوری کند. مثال: هنگامی که در مورد مسایلی که از نظر شما ناخوشایند است سخن به میان می آید سعی میکنید موضوع بحث را عوض کنید.

شوخ طبعی(HUMOUR):

تاکید بر جنبه های جالب و طنز گونه عامل استرس زا و تعارضات. انحراف از جدیت و نیمه خالی به نیمه مثبت و پر. مثال: شخصی که دچار بیماری ناشناخته ای است این موضوع که، پزشکان قادر به تشخیص بیماری وی نیستند را دستمایه خنده قرار میدهد.

خیالپردازی(FANTACY):

فرد به منظور گریز موقتی از شرایط دردناک به خیالپردازی روی می آورد. هدایت آرزوهای دست نیافتنی و یا نامقبول به قوه تخیل.

پیوند جویی(AFFLIATION):

کمک خواستن و حمایت دیگران را خواستار شدن. تسهیم مشکلات با دیگران.

بی ارزش سازی(DEVALUATION):

فرد اهداف مطلوب و خواستنی اما غیر قابل دسترس را بی ارزش و معیوب معرفی میکند. مثال: مصداق ضرب المثل گربه دستش به گوشت نمیرسد میگوید بو میدهد. مثال: فردی که در مصاحبه ورودی استخدام رد میشود، شرکت مورد نظر را بی اعتبار معرفی میکند.

ناچیز شماری(TRIVIALIZING):

کوچک شمردن و بی اهمیت شمردن مسایل مهم وجدی.

مثال: فرد پس از به زمین خوردن، پس از برخاستن میخندد. مثال: پسری که از سوی دختری طرد میگردد به دوستانش میگوید که آن دختر زیاد هم خوشگل نبود.

طفره و انحراف(DEFLECTION):

منحرف کردن توجه بسوی مسایل و افراد دیگر.


دو پاره سازی (SPLITTING):

فرد اطرافیان خود را به دو گروه عمده خیلی خوب و خیلی بد تقسیم بندی میکند. و همه چیز را سیاه و سفید میبیند. از قانون همه یا هیچ استفاده میکند. اما این دو گروه مدام جای خود را به یکدیگر میدهند. یعنی فردی که صبح خیلی بد بوده ناگهان عصر همان روز در گروه خیلی خوب قرار می گیرد. علت آن عدم توانایی فرد در کنار آمدن با احساسات دوسوگرا میباشد. مثال: زن از شوهر خیانت کار خود خرده نمیگیرد اگر چه شوهرش کماکان به روابط نامشروع خود ادامه میدهد.

گوشه گیری(WITHDRAWAL):

فرد تصمیم میگیرد برای کاهش عوامل استرس زا از اطرافیان خود کناره گیری کرده و انزوا طلب میشود.

جسمانی کردن(SOMATIZATION):

تعارضات (مشکلات روانی) خود را به شکل نشانه های جسمی بروز میدهند.دربخش هایی از بدن که از اعصاب سمپاتیک وپاراسمپاتیک عصب گیری میشوند. هدایت اضطراب به مشغولیت ذهنی با شکایت از یک مشکل جسمانی برای منحرف ساختن توجه از مسایل روانی آزار دهنده. فرد بطور اغراق آمیزی نگران سلامتی خود است. این مکانیسم با خودبیمار انگاری متفاوت است که فرد برای جلب توجه دیگران از یک بیماری موهوم شکایت میکند. در خود بیمار انگاری فرد بطور ناخوداگاه تکانه های ناپذیرفتنی را به شکل نگرانی جسمی بی مورد بروز میدهد. خود بیمار انگاری نیز با تمارض متفاوت است در تمارض نشانه های بیماری عمدا ایجاد میشوند. علایم جسمانی کردن مثل فشار خون بالا، تیک های عصبی و یا بثورات جلدی. مثال: مردی که زن خود را تهدید به زدن می کند ناگهان دستش فلج میشود. مثال: یک فرد بسیار پرخاشگر و سلطه جو، که شرایط زندگی اجازه بروز این رفتارها را از وی سلب کرده است، به فشار خون بالا مبتلا میشود.

تبدیل(CONVERSION):

مانند جسمانی سازی میباشد اما این بار تعارضات در نواحی از بدن که از عصب حرکتی و حسی عصب گیری میشوند بروز می یابند. انتقال تعارضات روانی (تکانه های سرکوب شده) به نشانه های جسمی به منظور تسکین اضطراب. این علایم شامل نابینایی، فلج شدن و نا شنوایی موقت و یا تشنج، سردرد، خستگی و تیک های عصبی میباشد. مثال: مصرف بیش از حد مشروبات الکلی به آخر هفته محدود میشود


گسستگی(DISSOCIATION):

تفکیک گروهی از افکار و فعالیتها از بخش اصلی سطح هشیاری و گریز روانی از شرایط آسیب زا. جدا کردن خود از واقعیت. تغییر عمده و موقتی در شخصیت ویا هویت. وجود دو یا چند روند ذهنی در آن واحد بدون یکپارچه شدن آنها. فرد روندهای رفتاری و هیجانی خود را از الگوی رفتاری هشیار و یا هویت معمول خود جدا میسازد. قطع به هم پیوستگی خاطرات، هیجان و خوداگاهی. قطع ارتباط با خود و یا محیط. مانند واپس رانی بوده و معمولا در پی یک ضربه روحی سهمگین عارض میگردد. مثال: خیال پروری در طی روز. مثال: شما پس از تصادف سهمگین به گونه ای رفتار میکنید که انگار شما در این تصادف حضور نداشته اید. مثال: نیاوردن مشکلات کاری به خانه (یک گسستگی سالم).



*****سطوح مختلف مکانیسم های دفاعی

نظریه پردازان روان پویشی معتقدند برخی مکانیسم های دفاعی ابتدایی و ناپخته اند زیرا به طرز فاحشی واقعیت را تحریف میکنند و برخی دیگر پخته ترند و کمتر به واقعیت آسیب میرسانند.این راهبردها یا مکانیسمها را میتوان در یک سلسله مراتب پختگی سازمان داد که 4 سطح دارد 1-سطح اول سطحیست که کمترین پختگی را دارد و در آن واقعیت یا کاملا جعل یا بطور کامل کنار زده میشود مثلا انکار یا فرافکنی هذیانی از جمله این راهبردها هستند2-سطح دوم تا اندازه ای پخته تر است مانند خود بیمار انگاری و رفتار منفعل پرخاشگر passive-aggressive و همچنین برون ریزی acting out (ابراز مستقیم تکانه های ناهشیار یعنی بدون آگاهی از آن تکانه ها) و تجزیه dissociation (تغییر موقتی اما جدی احساس خود یا منش فرد به منظور اجتناب از ناراحتی هیجانی )3-سطح سوم که تا اندازه ای برای همه ما تضعیف کننده هست و بسیار رایج است مانند توجیه عقلی و جداسازی و سرکوبی و جابجایی 4-سطح چهارم شامل پخته ترین راهبردها که شامل برخورد کردن با اضطراب از طریق والایش و همراه ان مکانیزمهای نوعدوستی شوخ طبعی و منع هشیار و به تاخیر انداختن تکانه میباشد.

نکته: مکانیسمهای دفاعی بلوغ یافته و سالم شامل: پیوند جویی، والایش، شوخ طبعی، فرونشانی، نوع دوستی، پیش بینی و رفتار قاطع میباشند.

نکته: استفاده از مکانیسمهای گسستگی، خیالپردازی، رویگردانی، همانند سازی، جبران، جابجایی، انزوا و واپس رانی در حد معتدل و سالم جایز است اما استفاده اغراق آمیز، مفرط و تکرار شونده، بسیار آسیب زا خواهند بود .

****دفاعها از اضطراب سوختگیری میکنند



Report Page