Dancer
Setayeshچرخ آخر رو دور میله مخصوص زد و به صدای تشویق تماشاچیها گوش داد. عاشق تحسین شدن توسط دیگران بود.
میله رو رها کرد و رو به جمعیت تعظیم کرد. مشخص بود همه از اون رقص میله که بهترین دنسر مرد کره براشون انجام داده راضی بودند.
همونطور که براش تماشاچیها دست تکون میداد، از سن پایین اومد.
همکارش با سرعت، حوله به دست به سمتش اومد.
-عالی بودی هیونینگ. مطمئنم رئیس اینبار حتما بهت اضافه حقوق میده.
لبخند مهربونی به دختر زد. به اتاقی مخصوص کارکنان رفت تا از شر لباسهای تنگ مخصوص رقص خلاص شه.
بعد از درآوردن اون لباسها احساس آزادی میکرد. بعد از دوش کوتاهی، لباسهای بیرونش رو پوشید و از بار خارج شد. میدونست که "اون" بین جمعیت بوده. قطعا شب سختی در پیش داشت.
کلید انداخت و وارد خونه کوچیکشون شد. سکوتی که برقرار بود، لرزی به تنش انداخت.
-سوبین هیونگ؟
صدای بم پسر بزرگتر رو شنید.
-بیا تو اتاق.
وارد اتاق شد. با دیدن صحنهی روبهروش، با استرس آب دهنش رو قورت داد. پسر با شلاق چرم توی دستهاش، درحالی که کاملا برهنه بود، روی صندلی وسط اتاق نشسته بود.
مرد با دیدن کای، پوزخندی زد. به پاش اشاره کرد.
-زودباش کوچولو. بیا و روی پام بشین. شب طولانیای درپیش داریم.
به سمت سوبین رفت.
-قراره چیکار کنیم؟
همونطور که به چشمهای کای خیره شده بود جواب داد:
-قراره یه شب به یاد موندنی برات بسازم. طوری که از این به بعد هروقت خواستی برقصی، یاد امشب بیوفتی. حالا زودباش و لباسهات رو دربیار.