Ben 10 : Cosmic Alien
@Amir231105بعد از اینکه به تنهایی یه دنیا رو از دست مالتروانت نجات دادم و دوباره ساختم اینکه روی زمین باشم و اتفاقات سادهای مث دزد گرفتن و پایین اوردن گربه همسایه و ... واسم یکم خسته کننده شده بود ... به هر حال پلامرا خودشون از پس این کارای ساده برمیان...
دلم برای یه قهرمان بازی حسابی تنگ شده بود برای همین با روک تصمیم گرفتیم بریم سراغ مشکلات بزرگتر ...
دخترعموی خودخواهم که دیگ اخرای دانشگاهش بود و بهترین دوستم رو هم خبر کردیم که یه سفر بریم دنیایی که ساختیم رو تماشا کنیم و مشکلات بزرگتری که ممکنه به وجود بیان رو حل کنیم...
کوین و روک چند ماه طول کشید تا یه سفینه کاملا مجهز بسازن که حتی جادوی گوئن و قدرت انودایت هم روش کار نمیکرد و بالاخره وقت سفر شد و داشتیم جمع و جور میکردیم
کوین : هی تنیسون عجله کن چند ماه وقتمو تلف نکردم که توی جوجه تنیسون وقت منو تلف ک...آاااخ
بن : کوین چی شد...کوین...فک کنم وقت قهرمان بازیه
یهو روک و پروفسور پارادوکس سر زده از سفینه بیرون اومدن
روک : چیزی نشد داشت چند تا وسیله جابجا میکرد یهو پروفسور پارادوکس جلوش ظاهر شد و خورد زمین و از حال رفت
بن : پروفسور چه اتفاقی افتاده که اومدین اینجا!؟
پارادوکس : بن جوان درسته تو جلوی کلی اتفاقات خطرناک تا الان ایستادی البته تا گذشته یا شایدم اینده اما هنوز آمادگی این سفر رو نداری...
بن : اما پروفسور چرا من که به تنهایی....
گوئن : آره کله شق میدونیم تو به تنهایی ویلگکس فاتح رو شکست دادی،کل دنیا رو از دست هایبرید های مهاجم نجات دادی حالا میشه گوش کنی...پروفسور چرا فک میکنین بن و ما امادگی همچین سفری رو نداریم !؟
کوین : آخ سرم...یکی میومد یه حالی از ما میپرسید بد نمیشد...
پارادوکس : گوئن جوان این سفر خطراتی رو شامل میشه ک از درک محدود انسان ها خارجه و فقط مسافران زمان و موجودات اسمانی میتونن اون ها رو درک کنن...
کوین : بیا باز دوباره شروع کرد من ک حرفای اینو نمیفهمم...
بن : خب پروفسور منم یکی از اون موجودات رو دارم...موجود ایکس
پارادوکس بعد از نگاه کردن به ساعتش گفت : خب فک کنم دیگه وقت رفتنه...هشدار هامو جدی بگیر بن تنیسون جوان
کوین : این پروفسور عجیب غریب هروقت میاد مشکلات ما شروع میشه
روک : بنظرم بهتره هشدار های پروفسور پارادوکس رو جدی بگیریم و نریم
بن : بیخیال روک تو که میدونی ما بعد ماجرای مالتروانت چه زندگی کسل کنندهای داشتیم ، انگار نه انگار که یه دنیا رو ساختیم
خلاصه که سوار سفینه شدیم و راه افتادیم...
پدربزرگ مکس یه پیام خداحافظی هولگرامی فرستاده بود
مکس : نوه های گلم مراقب خودتون باشین و هر وقت کمکی لازم داشتین میدونین که من و کل پلامرا هواتونو داریم...
واقعا پدربزرگ مکس بهترین پدربزرگ دنیاست
گوئن : بن ، حالا باید چیکار کنیم چند ماهه ک میگی یه نقشهای داری اما هیچ کاری نکردی و هر روز با کای وقت میگذرونی؟
بن : واییییی یادم رفت...
گوئن : چیو؟
بن : کای توی سیاره گالوان پرایمه واس گردش بردم ش اونجا قرار بود قبل رفتن بریم اونم با خودمون ببریم
کوین : هه...شرمنده تنیسون ولی الان بیشتر از دوهزار سال نوری از گالوان پرایم دوریم و منم دور نمیزنم
گوئن : بن واقعا که تو یه احمقی و کوییییین...
کوین : فک کنم بهتره دور بزنیم مگه نه گوئن😂
روک : اره بهتره قبل رفتنمون به گالوان پرایم بریم
بن : چرا بهتره قبل رفتن بریم اونجا!؟
روک : خب شما زمینیا بهش چی میگین...عه یه تشویق ناگهانی
گوئن : اهه از دست شما پسرا...
گوئن امروز خیلی عصبیه نمیفهمم چش شده
تو همین لحظه سفینه یه تکون عجیبی خورد
گوئن : کوین چه اتفاقی افتاده!؟
کوین : ن..ن..نمیدونم گوئن رادارا هیچی نشون نمیدن...
روک : انگار یه چیزی به ما خورد
بن : خب بهتره ببینیم اون چیه...⏳بیگ چیل(موجود یخی)⏳
ای بابا اینکه گوست فریکه(روح فضایی)...این ساعت دیگه داره منو کلافه میکنه
بیرون رفتم اما هیچی نبود...هیچی ینی حتی ستارههای اطراف هم نبودن
بن : بچهها اینجا یه چیزی مشکوکه...بچههااا...چرا کسی جواب نمیده...کجا رفتین...بچههااااا
برگشتم داخل سفینه اما...
گوئن : کوین چه اتفاقی افتاده!؟
کوین : ن..ن..نمیدونم گوئن رادارا هیچی نشون نمیدن...
روک : انگار یه چیزی به ما خورد
بن : بچهها ما الان اینا رو یبار نگفتیم!؟
کوین : چی میگی تنیسون دیوونه شدی به یه چیزی تبدیل شو ببین اون بیرون چه خبره...
گوئن : بن پشت سرت...
برگشتم ، یه نور بنفش بود...
گوئن : بازم ایان...
بن : پس برگشتنم به چند لحظه قبل بخاطر ایان بود...
روک : بن بهتر نیست به یه چیزی تبدیل شی
بن : وقت قهرمان بازیه...عه چرا باز این ساعت خراب شد...عه...
ایان : بن به زودی یه سورپرایز بزرگ برات دارم چیزی فراتر از تصورت...
ایان با پرتاب کردن یه اشعه زمانی غیب شد و رفت و گوئن یه محافظ درست کرد اما...
سفینه با برخورد اشعه زمانی به سرعت داشت تبدیل به پودر میشد....
کوین : روک دفعه بعدی یادت باشه چیزی که ساختیم رو در برابر اشعه زمانی مقاوم کنیم
گوئن : بن اگ همین الان تبدیل نشی دفعه بعدی در کار نیست
بن : آره...درست شد یه لحظه...
⏳کلاکورک⏳
گوئن : واقعا با این میخوایی جلوی منفجر شدنمون از فشار فضا بگیری
بن : یه.لحظه.حرف.نزن.گوئن
با کوک کردن کلاکورک ، سفینه رو به حالت اولیه برگردوندم
کوین : این پروفسور عجیب غریب فک کنم منظورش همین بود میگفت حواستون باشه
روک : ایان گفت یه سورپرایز برای بن داره فک نمیکنم منظورش واقعا سورپرایز باشه
کوین : عالی شد موتور سفینه دیگه کار نمیکنه
گوئن : گالوان پرایم نزدیکه ببین میتونی ازشون کمک بگیری...