Opera
https://t.me/btsnsfwبا اشاره جین ، به سمتش رفتی و روی پاهاش نشستی.
لبخندی زد و موهای مشکیت که مانع دیدن چشمهات میشد رو ، پشت گوشِت زد و با شصتش گونهات رو نوازش کرد.
باز هم به خاطر نزدیکی زیاد گر گرفتی و رنگ سفید ناشی از استرست رو به قرمزی رفت.
هر دو از سکوت لذت میبردید و غرق آرامشی غیر قابل وصف شده بودید.
با کم شدن فاصله صورت هاتون ، از فضای کار و قوانین دور میشدید که ، صدای کارگردان ، تمام اون حس های قشنگ رو نابود کرد.
- فکر میکنم که باید تشریف بیارید برای اخرین تمرین ، فردا اجرا دارید.
با خجالت دامنِ بلند لباست رو جمع کردی و به سمت آینه اتاق گریم رفتی.
جین کلافه نگاهی بهت کرد و به سمت در رفت و از اتاق خارج شد.
این اولین بار نبود که این اتفاق میافتاد.
رابطه شما سه ماه پیش ، وقتی اولین بار برای تعیین
نقش به سالن تئاتر اومده بودید ، شروع شد.
اقای کارگردان ، گریمور و... بار ها شما رو توی وضع های مختلف دیده بودند.
البته نقش عاشقانهی تو و جین بی تاثیر نبود.
بار ها این صحنهها مقابل عوامل اجرا شده بود و خجالتی که دفعات اول که باعث اذیت شدن تو میشد ، الان از بین رفته بود.
نفس عمیقی کشیدی و به طرف سِن رفتی.
دیالوگ های تاثیر گذارِ نمایشنامه ، شاید تفسیر زیبایی از رابطه شما بود.
این مسلم بود که جین ، با تمام احساس تک تک کلمات رو با تحکم به زبون میاورد و هر بینندهای رو اجبار به محو شدن در شخصیت های داستان میکرد.
با تسلط بر صحنه ، چرخی زدی و دامن لباسِ سلطنتی کرمی رنگ که با گل های ریزِ رنگارنگ ، خودنمایی میکرد ، رو بالا گرفتی.
پشت به پشت جین ایستادی و با برگشتن به سمتش
دستت رو روی شونه های عریضش قرار دادی.
اوپرا غرق در سکوت مطلق بود و صحنه ای که ساخته بودید ، میتونست جز شاهکار ترین اثر های هنری ، شناخته بشه.
دست ظریفت رو به ارومی به حرکت دادی ، باید دل این شاهزاده زیبا رو به دست میاوردی.
متوجه حالت غیر عادی جین شدی ، مثل همیشه نبود.
انگار فقط تو نبودی که پی بردی.
با صدای کارگردان ، دستت رو پایین اوردی و نگاهت رو به سمت عوامل انداختی.
- جین تو خوبی؟! اصلا تمرکز نداری.
جین دستش رو وارد موهاش کرد.
- متاسفم.
این رو گفت و مچ دستت رو گرفت و از سِن بیرون رفتید.
- هی جین! تمرین...
وارد اتاق استراحتِ بازیگرها شدین و جین در رو قفل کرد.
به سمتت برگشت و دستش رو دور کمرت حلقه کرد.
به سمت لب هات که از تعجب باز مونده بود ، حجوم اورد و بوسه ای پُر نیاز رو شروع کرد.
بعد از تجزیه تحلیل ، لبخندی زدی که جین متوجه شد و باعث شد جفتتون از حس نیازی که پیش اومده بود ، لذت ببرید.
دستت رو وارد موهاش کردی که باعث حریص تر شدن جین شد.
به سمت مبل سه نفره ای که گوشه اتاق بود رفتید و با دراز کشیدنت ، باعث خیمه زدن شاهزاده زیبا ، روی جثه ریزت شدی.
بعد از چشیدن طعم شیرین گردنت ، نگاهی به چشمهات انداخت.
از جاش بلند شد و کمک کرد بایستی.
متعجب از این توقف یهویی ، نگاهش میکردی ، که اروم لب زد
- ترجیح میدم توی خونه خودم از وجودت لذت ببرم تا این که نگاه های این مزاحم هارو تحمل کنم....!
⌯┈──┈┈⋆┈┈──┈⌯
ᯊ @BTSNSFW ᯊ