Call Of Duty
سینا ریسمانچیانچند سالی هست که دیگر بازی کامپیوتری نکردهام، چهار سالی هست تقریبن.
از آخرین بازیهایی که سخت مجذوبم کرد و یک ماهی را مرا به خود مشغول، Call Of Duty MW3 بود؛ احتمالن به اینجای متن که برسی یا کلن نمیدانی از چه حرف میزنم، یا به پیرمرد شدنم پی بردهای!
بگذریم، هرچند که Call Of Duty ملقب به کالاف برایم در اواخر اسفند ۹۳ به پایان رسید، اما یکی دو سال بعد بود که معنی نام بازی کنجکاوم کرد، «ندای وظیفه!»
حقیقتن نام جذابی است برای یک بازی کامپیوتری، هرچند که ما مستقل از نامش سلاح، یا کنترل UFOها را به دست میگرفتیم و تا ته بازی میرفتیم.
در آخر هم بر حسب زمانی در بازی گذشته بود، برای رفقایمان کری میخواندیم که حرفهای بودنمان را به رخ بکشیم. آن اواخر که بازی به پایان میرسید، گروه دلتا مدال میگرفت، من هم مدال میگرفتم البته، که بالاخره عضوی از گروه دلتا بودم.
اردیبهشت این سالهای اخیر، هربار که میرسد، «ندای وظیفه» را میشنوم...
دانشکده هرچند که میدان جنگهای مدرن نیست، و هرچند که در آن مدال افتخاری نیست که به گردن بیاویزی (که اگر باشد هم به اندازه همان مدالهای بازی کامپیوتری، ساختگی و بیهوده است.) اما محلی است برای عمل به ندای وظیفه! شاید نه به جذابیت کالاف، اما مطمئنن پراهمیتتر!
حرف حرفی قدیمی است و گوش هم از این حرفها پر است، پس دیگر چیزی نمیگویم، شاید ندای وظیفه، خود بتواند کاری کند، اگر نتوانست هم گلهای نیست،...