BS3
بهنام سلطانی۱. یک «معماری» را تصور کنید. در ذهنتان تا آنجا که میتوانید آن را ساده کنید. آن سادهشده را تا جایی که میتوانید سادهتر کنید. چه میماند؟ یک محدوده؟ یا یک دیوار؟ به نظر میرسد بالاخره باید به یک «چیز» رسید. اینجا به اصل یا پارامتر اول میرسیم: به نظر میرسد هر چه هم که سادهسازی کنیم همچنان اثری از مادۀ فیزیکی در شکلدهی به آنچه فضای معماری میخوانیم خواهیم دید.
۲. یک «معماری» را تصور کنید. تا آنجا که میتوانید آن را بدون عاملیت انسان در نظر بگیرید. بدون رفتار و عمل انسان در آن و یک مرتبه دشوارتر: بدون «حضور» انسان. شدنی است؟ اصل یا پارامتر دوم: درک و دریافت معماری و وجود یافتن آن، امری وابسته به حضور انسان است.
در یک نگاه کلی میتوان تاریخ معماری را در نسبت میان «انسان» و «چیز» به سه دورۀ اساسی تقسیم کرد. (زینپس به تساهل نام آن «چیز» را فضا خواهم گذاشت.)
نخست: دوران باستان یا کلاسیک که در آن انسان در یک فضای کرانمند به ابداع و آفرینش معماری می پردازد. در یک جهانِ زمینمرکز. انسان بر روی زمینِ مرکزِ عالم قرار میگیرد. زمین در کانون توجه اوست. و فضای معماری در کرانمندی این فضای محدود شکل خواهد گرفت. او باید دست به ابداع اصول و قوانین ( ِ کلاسیک) برای ابداع معماری در این محدوده بزند. وجود معماری بهدنبال اهمیت محدودهها به «محوطهها» وابسته میشود. همچون محوطههای آکروپولیس، پاسارگاد، تمنوسهای مذهبی و... . در این دوره فضایی که فضای معماری در آن محصور میشود، محدود و کرانمند است و بنابراین معماری نیز ناگزیر است که برگزیده شود. اینجا نمیتوان معماری را با آزمون و خطا به دست آورد. معماری کلاسیک است و قواعد مشخص و ثابت آن توسط استادان معماری آموخته میشود. و این آموزش در کارگاهها و با انتقال استادشاگردیِ اصول صورت خواهد پذیرفت. و لذا مفهوم «تداوم» در نظریۀ معماری پدید خواهد آمد.
دوم: دوران مدرن که در آن فضای معماری در یک فضای بیکران ریاضی –تو گویی در یک فضای مختصات دکارتی- و در یک جهان خورشیدمرکز ساخته میشود. عالم در اینجا روبهگسترش است. و زمین در طول این گسترش قرار گرفته. در این جا هر هندسهای میتواند وجود داشته باشد و معمارِ شناسا آن را کشف خواهد کرد. در این دوره فضای معماری وابستگی خود را به محوطهها و حصارها از دست می دهد و نیازی نیست برای آنکه معماری بخواهد شکل بگیرد لزوماً درون یک مجموعۀ شهری قرائت شود یا در نسبت یک فضای کرانمندِ دیگر. کشف معماری در یک فضای سیّال و همگن ریاضی؛ جالب است که میتوان این وضع را چنین نیز خواند: انگار هیچ «آفرینش از هیچ»ی در زمینۀ معماری امکان صورتیافتن نخواهد داشت و تمام معماریها از قبل امکان صورتیافتن دارند. یک وضع افلاطونی :) .
در همین دوره است که معماری و عناصر آن میتواند در خدمت خویش قرار گیرند و زمانی که صحبت از ساختن معماری میشود خوانشهای مختلفی پدید میآید از ارتباط عناصر معماری و نسبتهای آنها با همدیگر که هر خوانش شکلدهندۀ سبکها و مکتبهایی خواهد بود. رنسانس، باروک، رومانتیسم، مدرن، فتوریسم، پهلوی اول و دوم! همهوهمه در این فضای بیکران اجازۀ رخدادن خواهند داشت. بار اصلی تدریس معماری در این دوره بر دوش آموزشگاهها و دانشگاهها است. و معمار اجازه دارد تا «چیز»های جدیدی کشف کند. همینجاست که معماری این امکان را مییابد که در عالیترین درجۀ خویش به یک امرِ مبتنی بر خود و برای خود و به یک هنر زیبا تبدیل شود. «خلاقیت» یک مفهوم اساسی در نظریۀ معماری خواهد شد.
تا به اینجا در هر دو دورۀ اول و دوم میتوان ردّپای دو پارامتر اصلی که در ابتدا اشاره کردم را رصد کرد یعنی:
(یک «چیز»- یک دیوار- یک محدوده- یک نیاز به مادۀ فیزیکی-یک فضا) و (حضور باشنده – مُدرِک- انسان). که معمار در میانۀ این دو و در مقام مبدع یا کاشف عمل میکند.
اما میتوان قائل به دورۀ سومی در درک و دریافت فضاهای معماری نیز شد. دورهای که اصلیترین بنیاد شکلدهی به فضای معماریاش را از حذف مادۀ فیزیکی میگیرد؛ از حذف پارامتر اول. منظورم معماری فضاهای مجازی است. حذف مادۀ فیزیکی به معماری این امکان را داده تا خود را لزوماً در فضاهای کرانمند کلاسیک یا بیکران مدرن بازنمایی نکند و خود را از دست آن «چیز» قبلی رهایی بخشد. یک معماری بینابینی و غیرقابلِ ردیابی. یک معماری بهشدت فردگرا که سلولهای تشکیلدهندهاش، صفحات شخصی کاربران شبکههای مجازیاند. برای آفرینش فضاهای اجتماعی هیچ نیازی به ابداع یا کشف محدودۀ فیزیکی وجود ندارد و اگر نیازی باشد همان فضاهای معماری دو نسل قبلی کفایت میکند. یعنی این «بینابین»یت معماری باعث میشود تا آزادانه بتوان از تلفیق و ترکیب استفاده کرد. در اینجا فضاهای معماری قبلی تماماً درخدمت فضاهای نوین شبکهای خواهند بود. شما میتوانید بهظاهر در تختِجمشید، آکروپولیس یا زیر گنبد دلفیوره باشید اما عملاً باشندگیِ یک فضای دیگر را بکنید. اینجا معماری و فضای آن منحصراً در اختیار شما خواهد بود و کنشهای فضایی شما در یک لایۀ درونیتر از معماری رخ میدهد. انگار معماریِ اصلی در بین متن پنهان شده.
این تغییر پارادایم معماری، بهواسطۀ حذف مادۀ فیزیکی، به بازآفرینیهای معماری نیز ختم خواهد شد:
ایجاد حریمها و سلسلهمراتب دسترسی به واحدهای معماری با ایجاد محدودیت در دسترسی به شبکهها و صفحات شخصی ممکن شده است؛ بزکها و تزئینات (تصاویر، پستهای shareشده و...)، دعواها، پلازاهای جمعی، تشییع جنازهها، جشن تولدها، جایگاههای قضاوت و دادسراها، رسانهها، مذاکرات سیاسی، پورن و سکس و عشق همهوهمه در حال بازیابی و بازتعریف خویش در تطبیق با این پارادایم جدید هستند؛ نام زاکربرگ و جابز در کنار ویتروویوس و آلبرتی و لوکوربوزیه قرار میگیرد.
اینجا دو سؤال اساسی پدید میآید:
نخست:آیا میتوان با حذف پارامتر دوم یعنی «باشنده» همچنان بتوان ردّپای چیزی به نام «معماری» را یافت؟ آن معماری چیست؟ بهنظرم چنین معماریای امکانپذیر نیست و باید همینجا متوقف شد. بهگمانم در این مورد هر چه بگوییم مهمل و بیهوده خواهد بود.
دوم: اینک تکلیف ما معماران چیست؟!
این تعویض پارادایم و تبدیل فضاهای کشفشده در معماری مدرن و کلاسیک به فضاهای دستدوم و خارج از کانون توجه، ما را نیز به یک دستدومبودگی خواهد کشاند. به یک معمارگی (بهمثابۀ عملگی). و به یک درخدمتبودگی برای تسهیلِ آفرینش معماریِ تراز اول: معماری شبکهای نسل جدید. این دستدومبودگی را میتوانید با گذاشتن یک دوربین 80هزار تومانیِ واقعیت افزوده بر چشمان خویش لمس کنید. اینکه چگونه فضاهای اینک کلاسیکِ معماری (چه مدرن و چه کلاسیک باستان) به بازی گرفته میشوند تا شُمای معمار فضایی نوین را تجربه کنید که آمیزهای از یک لذت و یک تحقیر در خویش دارد. لذت از نوید خلق یک معماری نوین و تحقیر ابزارها و مهارتهای آفرینش فضایی دست شما.
در اینجا دیگر میانهای نیست و معمار دیگر نمیتواند در مقام پیونددهندۀ دو پارامتر انسان و فضا عمل کند. معمار اگر هم باشد، در کناره عمل میکند.
تکلیف این آخرین نسل پرورشیافتۀ پارادایم معماری مدرن (ما) چیست؟ مایی که اینک به چشمان شاگردان تعدادی استاد نگریسته خواهیم شد. (انگار معمارانِ سنتی دارند انتقامشان را میگیرند :) ) باید هر از چند گاهی آن «معماری بهمثابۀ هنر زیبا» را از صندوقچۀ خاکگرفتۀ خویش در بیاوریم. تصاویر زیبای معماریِ سفید مِیِر و آیزنمن را بببینیم و حظ ببریم و آه بکشیم که : «خداحافظ هنر زیبا».