به کجا چنین شتابان، جناب فیلسوف!
Ali✍علی صاحبالحواشی
چقدر رقتانگیز و تاسفبار است حال و روز این آقای عبدالکریمی!
اگر - بقول شمسالدین تبریزی - "روستاییِ نادان" باشی و اینطور بفهمی، حَرَجی نیست؛ اما داعیه فیلسوفی داشته باشی و به این حالوروز بیفتی، الحق که تحفهای هستی!
همه چیز در دنیا برای "فهمیدن" است، حتی نفهمیها را هم باید که فهمید!
وقتی ساحت مدرن را نفهمی و خودت را به هویتمداریِ یک "روستایینادان" سپاری و بکوشی تا در ضلالت دیدنِ فردانیت، آدمی تودهوار بشوی و باشی، و آنگاه خودت را به کوچه علیچپِ مارتین هایدگر بزنی، و همزمان کبادهکشِ پستمدرنها هم بشوی...، البته که خودخواسته عروسک قدرتِ ویرانگر و خانمان برانداز میشوی تا مداحیِ "سنجیدگی" و "عقلانیت" و "اخلاقیبودنِ" او کنی! "به کجا چنین شتابان...؟!" علی از عبدالکریم پرسید!!
من معتقد نیستم که عبدالکریمی سفلهای طالبِ حطام دنیا از دست "قدرت" قاهرِ ویرانگر است. اگر چنین میبود ارزش نوشتن حتی یک جمله را هم نمیداشت. قصه کجاندیشی عبدالکریمی، همچون قصه مرشدش هایدگر، جالبتر از این حرفهاست! تا اگر رواباشد درباره بنمایهها و آبشخورها و تبارشناسی رویکرد و نگاه هایدگر کتابها نوشته شود، در حق این مرید کوچک او نیز میتوان رسالهای تحریر نمود!
عبدالکریمی را باید فهمید! او ملغمهای از دشمنیِ پرلجاج و تیز با ساحتِ مدرن است که در دامن "سنتِ" مندرس و نقداً بیآبروشده پناه جسته است تا با ابزارهایی زنگزده و بیمصرف، به مصاف عصر مدرن درآید. اما آن درایت را هم ندارد که در این گزافهکاریها خودش را ملوث به لوثِ قدرتِ آبروباخته نکند! مگر مرشد او درایت کنارهجستن از هیتلر و اوباش نازی را داشت که این مرید کوچک داشته باشد؟!!
ذره ذره کاندر این ارض و سماست
جنسِ خود را همچو کاه و کهرباست!