"Accident"
Sari^یعنی ....
صدای خانمی ک با لباس آبی تیره جلوی در وایساده بود مانع شد ک بتونه حرفشو کامل کنه!
:خانم کاربی کاری داشتین؟
سلام بچه ها خب اقای سارنی یه دانش آموز جدید داریم.
خانم حدید[:///////برینین بهم]
با شنیدن این حرف ک از دهن خانم کاربی شنید از جا بلند شد!
درثانیه برق از چشمای زین پرید .
اون....اون..اینجا بود همینو کم داش واقعا تنها چیزی ک بهش احتیاج نداشت همین بود. که اون دختر اینجا باشه !
°امم های
:خب خانم حدید میتونید پیشه نایل بشینید؟
°خب...
نگاهشو ب چشمای زین دوخت ک انگار داشت التماس میکرد ک ن من میخام پیش تو بشینم. از طرف دیگ نگاه های سوال بارون هری رو روخودش حس کرد ولی جوابی نداشت و تقریبا مجبور بود ک قبول کنه ب هر حال اونقد هاهم بی رحم و نفرت انگیز نبود!
*اقای سارنی میشه جیجی پیشه من بشینه و آقای پین پیشه نایل؟
:اوه حتما اگه خودشون هم اوکی باشن؟
*نگاه سوالی زین روی لیام اوفتاد ک هنوز هم پوکر فیس نشسته بود افتاد.
*میشه بری جلو تا جیجی بیاد پیش من خب ب هرحال دوست دخترمه و جاش پیش خودم بهتره!
مجبور بود ک بگه
مجبور بود ک بشکنه
مجبور بود......
چون میدونست ک اگه نگه بعد براش بد تموم میشه همین.
لیام بی چون چرا از میون نگاه های بهت زده ی لویی و نایل ک روش بود بلند شد و رفت میزی ک نایل نشسته بود یکم براش سخت بود ک جلو میزی بشینه ک زین با جیجی نشستن!
لعنتی اون تقریبا داش اعتراف میکرد ک دوسش داره
اگه اون دختره میمون دیکی نمیومد.
زیر لب غرغری کرد ک توجه نایل رو ب خودش جلب کرد
+چته پین لاوتو از دستت....
لیام همنجوری ک داشت ب جیجی ب سمت اون میز میرفت با نفرت نگا میکرد گفت و نزاشت ک نایل حرفشو کامل کنه نگاشو از اونا گرفت :
^چی میگی نایل....چی میگی ها الان واقعا حوصله ندارم
+++++++++
_این الان رل مالیک بود؟
هری آروم سرشو ب گردن لویی چسبوند :
~مشکلی داری؟یا یه کراش مخفی رو زین داری؟
گفت و لباشو زیر گوش لویی گذاشت و باعث شد ک لویی یکم جمع بشه
_نن...نن..عامم.....فقط....فک...کردم...شاید..اونم...مثه تو گی باشه!
قسمته پایانی حرفشو عاروم گف ک باعث شد نیشخنده کشنده ای روی لب هری بیاد
~کی گفته من گی ام؟
_قیافت داد میزنه ک گی
~تو چی گی هستی؟
_نه لزبینم، بی مغز
~بابا بامزه برگام ریخت لعنتی اصن جرررر عرررر پارمم پارهه!بی مغز
_پاره نشی حالا؟
~ن مواظبم
مکالمه ی کوتاه و بی حال اونا زیاد طولی نکشید ک زنگ کالج ب صدا دراومد.
+اوهههه گادد تموم شد امروزم تو این کلاس فاکی تموم شد یسسس!
_هی نایلر یکم آروم تر میدونی ک کلی کار داریم؟
+اوهوم
تو کلاس حدود ده نفر بودن وقتی همه ی حواسا روی نایل بود زین آروم رفت سمت لیام ک هنوز انگار متوجه اینک زنگ خورده و کلاس تقریبا خالی شده بود نشده بود!
*هی لی؟
^آاامم...اوهه..زین..چیشوده؟
بریده بریده گفت هنوز ب تنظیمات کارخونه برنگشته بود.
*چیزه خاصی نی فقط کلاس تموم شده. حس میکنم ناراحتی؟اگه میخای میتونی بشینی سرجات؟
لیام اصن به قسمت اول سوال زین توجه نکرد و ادامه داد:
^ن چرا باید ناراحت باشم مگه من بچه دوسالم ک آب نباتشو گم کرده؟بعدشم تو بهتره با دوست دخترت بشینی؟هوممم؟
*آمم لیام تو خوبی؟اوک من ک چیزی نگفتم والا اصن ب دیکم بیا خوبی کن
^نکن مگ من گفتم؟
*ن نگفتی
~یه حسی بهم میگ ک اینا عاشق هم میشن؟
_اوهومم ولی زین دوست ودختر داره استایلز؟
~میشه گف فیک تاملینسون!
+++++++++++++++++++++++++++++++++++
_هوففف پین اگه میدونستم هیچ وقت با تو بیرون نمیرفتم لعنتی بیست ساعته تو اون اتاقی!
^بست ساعت چند شبانه روزه؟؟
_ها؟
^من حاضرم
لیام همنجور که از اتاق میومد گفت
+شت خب هیچ تغیری نکردی و واقعا درکش سخته ک تو هر بار ک میخایم بریم بیرون چند ساعت تو اون اتاق فاکی میری ولی وقتی میای همون دیک قبلی هستی!جالبه!
لیام چشماشو ریز کرد و گفت
^هی هوران اگه بخای میتونم تو اتاقم یه چیز جالب تر نشونت بدم. هومم؟
نایلم هم به تقلید از لیام چماشو ریز کرد
+نه پسن اصلا نیازی نی من با جانی بهتر حال میکنم هوممم؟
_خب گایز بریم من آمادم و اصلا علاقه ای ندارم ک بدونم سر چی بحث میکنید البته ک میدونم چیه ولی خب بیخیال
صدای ناگهانی لویی توجه اونارو ب خودش جلب کرد!
+واو انگار اینجا یکی بیش از حد خوش تیبه
البته ک حرف نایل حقیقت داشت اما اونی ک در حال حاضر تو اون جمع میدرخشید لویی نبود بلکه لیام بود!
^خب خوبه وللی خودمونیم ب پای من نمیرسی تاملینسون؟هومم؟
لویی بدون توجه ب سوال لیام ادامه داد:
_خب گایز من یه فکری کردم و به یه نتیجه رسیدم!
+زود باش لو تصمیم و نتیجه رو بگو؟
لیام هم با حمایت از سوال نایل سرشو ب نشونه ی مثبت تکون داد
_خب الان نمیتونم بگم فعلا باید بریم کلوپ!هومم؟
+پس نمیخوای بگی لویی باشه این رابطه از اولشم اشتباه بود!!
نایل با حالت کیوت وارانه ای گف اپا هیچکدوم از اونا ب جوک بیمزه ی نایل نخندیدن
+اوک نخندید منم میرم میشینم کنار جوب معتاد میشم بعد باید از گودرز آباد جمم کنید ها؟
^اوه گادد پشم هایم ب رعشه در امد
_عاااا گایز زود باشید دیگه باید پاتوق استایلز رو یه کوچولو نوازش کنیم هومم؟
+بله قربان .واسا من الان گرفتم ک چرا لیام انقد به خودش رسیده !
اوهوم حق با نایل بود اون میدونست ک یکی اونجا تو اون کلاپ هست ک لیام ......
^بریم؟
لیام پرسید وقتی ک داشت اون لبخند شو جم میکرد و سرش پایین بود
_اوهوم منتظرم بمون استایلز!
عامم های گایزک
خب من کازین صارینام در واقع شاید نباید میگفتم خب درواقع نمیدونم حالا دیگه گفتم من اول از این ک من واقعن الان درک میکنم ک چجوری بعضی وقتا صارینا 8ساعت یا بیشر تو اون لبتاب فاکی بود بعد 2ساعت تو اون گوشی خلاصه کلام این ک پدرم دراومد انقد نوشتم البته اون گف ک کمه😐😐😐 بعد یه چیزایی گف ک بتون بگم
اول اینکه هنوز تصمیمش سر جاس ک ب نایل بده😐☺🔥
بعد گف ک بگه نظر بدین مگر ن خودشو از جوب میندازه پایین :)
بعد این ک گف دوصتون داره
بعد اینک اون با این ک دستش پیچ خورده باز تو پیوی دوستاش پلاسه ولی من باید بنویسم😐😐😐😐
بعد این ک خودشو با عالویز یو فف جرداده و فقط عر میزنه😐😐
خاهرانه میگم براش دعا کنید ک عادم شه
عاها گف ک بگم جیجی تون اومد😐😂
صاری اگه زیاد حرف زدم من کلن چیزی نمیدونم ک بگم و در کل اگه نظر نداشته باشه با وازلین میاد تو خابتون😐😐
"بی ادبه"