ACROSS THE SPIDERVERSE

ACROSS THE SPIDERVERSE

..AmoReza..

هومن‌رشیدی‌نژاد از آرت‌تاکس


البته که تازه‌ترین اقتباس «عنکبوتی»، می‌تواند هم‌پای چندین و چند انیمیشن معرکه از پیکسار و دیزنی، روی نوک قله بایستد و جوایز رنگ‌ووارنگی فتح کند. منتقدان بسیاری، پس از سربرآوردن نسخه‌های زنده‌ی «مایلز مورالس» در آینده‌ای نه‌چندان دور، سراغ این سه‌گانه (که برای تماشای آخرین قسمت‌اش، یقینا باید زمان طولانی‌تری از تاریخ اعلام‌شده‌ی پیشین را به‌انتظار بکشیم) خواهند رفت و با تشریح موقعیت‌های دراماتیک، نقاط عطف، جنس شخصیت‌پردازی و خوانش‌های بدیع آن از شرورهای کلاسیک و غیرکلاسیک داستان‌های پیتر پارکر و حالا مایلز، تبیین خواهند کرد که چرا دواقتباس گوناگون، به‌نتایج کاملن متفاوتی از یک‌دیگر دست‌پیدا کرده‌اند، بااین‌که سوژه‌اصلی تمام این داستان‌ها پسرک نوجوان پانزده‌ساله‌ای‌ست که با بحران بلوغ، یافتن خود، و از آن بغرنج‌تر، «قدرت بیش‌تر با مسئولیت بیش‌تر هم‌راه است» دست‌وپنجه نرم می‌کند

تمام این خصوصیات آشنا به‌نظر می‌رسند، و هنر «در دنیای عنکبوتی»، آغازگر این فرنچایز، این بود که شباهت اساسی میان دو مردعنکبوتی را عامدانه به‌بیش‌ترین میزان ممکن رساند، از قابلیت‌های دراماتیک موقعیت اولیه‌ی «مولتی‌ورس/چندجهانی» برای تاکیدی دوچندان برهمان تشابهات استفاده کرد و حاصل نهایی را به‌میزانی از بلوغ شخصیت‌پردازانه رساند که انگارنه‌انگار با داستانی طرف بودیم که «عنکبوتی»‌ها و شرورهایی را میزبان بود پرشمار. دو. شالوده‌ی داستان این قسمت درنگاه اول می‌تواند جذاب‌تر از قسمت پیش جلوه کند: گروه غیرمعمول و جذابی که از مایلز، پیتر بی پارکر، گوئن، پنی پارکر، اسپایدرمن نوار و اسپایدر-هم شکل گرفته بود، تنها گوشه‌ای از آن «جامعه‌ی عنکبوتی»ست که اسم‌اش را شنیده بودیم

و شرور (؟) این داستان هم درلحظات بسیاری یک عنکبوتی دیگر است که به‌واقع شرور اصلی نیست. خوش‌حال‌کننده‌ی ماجرا اما در این نکته است که پس از چندین‌وچند اقتباس ابرقهرمانی دیگر که ایده‌ی اصلی خود را از همین مولتی‌ورس، تعدد نسخه‌های متفاوت شخصیت‌ها و برخوردشان با یک‌دیگر (که پهلویی هم به‌داستان‌های «سفر در زمان» نیز می‌زنند، و منظورم هم خود «بازگشت به‌آینده: قسمت اول» رابرت زمکیس است) به‌دست می‌آورند، خالقین اسپایدرمن تازه به‌نیاز چنین مک‌گافینی به‌جنون، هیاهو و دیوانه‌واربودن معتقدند و از درگیر مخمصه‌کردن نوجوان کله‌شق و ابرقهرمان داستان‌شان هیچ نمی‌هراسند

سیر فرازوفرود دراماتیک «اسپایدرمن: درمیان دنیای عنکبوتی» دونقطه‌ی عطف به‌خصوص دارد. تا نیمه‌ی اول فیلم، «فقدان» تم مرکزی داستان است: گوئن به‌خاطر ازدست‌دادن بهترین دوست‌اش، پیتر، و بی‌خبرگذاشتن رفیق تازه‌اش، مایلز، غم‌گین است. درام می‌زند و به‌شوخی اعتراف می‌کند که اگر می‌خواست از احساسات‌اش سخن بگوید، اصلن وارد گروه موسیقی نمی‌شده. پدر، به‌اشتباه او را قاتل پیتر می‌بیند و هیچ راهی جز گریختن از این مهلکه‌ی اسف‌بار پیش‌پای او نیست. آن‌طرف، در زمین و زمانه‌ی دیگری، مایلز درحالی با مسائل معمول و درعین‌حال طاقت‌فرسایی دست‌وپنجه نرم می‌کند که او هم بااحساس فقدان بزرگی روبه‌روست؛ و این را خیلی خوب می‌شود از طراحی‌های بی‌شماری که از گوئن دردفترش کشیده، فهمید. از این‌نظر، رویارویی دوباره گوئن و مایلز دراتاق به‌هم‌ریخته اسپایدرمن نوجوان درکنار تمام شوخی‌های معرکه‌اش (از «کالکتیبل»‌های مایلز بگیرید که گوئن بدون این‌که قصد سربه‌سرگذاشتن بااو را داشته باشد، از داشتن آن‌ها درکودکی می‌گوید تا آن‌که درجعبه‌نگه‌داشتن‌ این‌ها را هیچ برنمی‌تابد و هرچه سریع‌تر آن را به‌وسیله‌ای «ملموس» تبدیل می‌کند تا «دیدنی»؛ و البته که این برای آن‌دسته از تماشاگران «نردی» - که شاید چیزی نزدیک‌به‌تمام جامعه‌ی مخاطبان اثر را شکل بدهد- که تفریح‌شان جمع‌کردن سری‌های متفاوت فانکوپاپ از شخصیت‌های محبوب سینمایی/تلویزیونی/ویدیوگیمی است، معنای دیگری می‌یابد)، رگه‌ای از غم درکنار خود دارد و کمی هم خیال؛ و آن «فکر نمی‌کردم دیگه ببینمت» ترجمه‌ی متفاوتی‌ست از همان «دل‌تنگی»، «غرق‌ دیگری‌شدن»، «شیفتگی».

تکلیف‌مان با نیمه‌ دوم را خود فیلم به‌خوبی مشخص می‌کند: «به‌جامعه‌ی عنکبوتی خوش اومدی». از این‌جا به‌بعدش ملاقاتی‌ست دوباره با عنکبوتی‌های دوست‌داشتنی و غیردوست‌داشتنی، تعقیب‌وگریزهای دیوانه‌وار، گریز از حقیقتی بی‌نهایت تلخ و تلاش برای ایجاد واقعیتی آرمانی و مجزا. سرزدن به‌هرگوشه‌اش، ظرفیت این را دارد که ساعت‌ها درباره‌اش بااشتیاق صحبت کنی و بنویسی؛ و این حاصل فهمی‌ست دیوانه‌وار از قصه‌ای دیوانه‌وار. «درمیان دنیای عنکبوتی» زنده‌نگه‌داشتن آن بخش «نرد» درونی‌مان را خوب بلد است و از ظرفیت مدیومی که روی‌ش دست گذاشته برای هرچه وسیع‌ترجلوه‌دادن دنیای شگفت‌انگیزش بهره می‌برد. قیاسی مع‌الفارق است اما مرا یاد رابطه‌ی سینما و ادبیات می‌اندازد

تو می‌توانی صدها کلمه از موقعیتی فرضی بنویسی اما نشان‌دادن همه‌ی این‌ها در یک نمای چندثانیه‌ای عریض، درقیاس باآن کار راحت و بی‌دردسرتری جلوه می‌کند. انیمیشن‌های معرکه‌ای که تماشای‌شان می‌کنیم انگار می‌خواهند هرجز ازآن صدها کلمه را به صد‌ها زاویه‌ی مجازی دیگر به‌نمایش بگذارند و روبه نسخه‌های زنده ابرقهرمانی‌های مولتی‌ورس‌محور پیشین فریاد بزنند که: «باور کنید این‌چیزها کار ماهاست، نه شما». رقابت جذابی می‌شود!


نمره من: 90 از 100

Report Page