A448

A448

آرمان امیری

البته که چپ‌گرایی ایرانی نیز در دهه‌های چهل و پنجاه چنان بر «غرب‌ستیزی» پافشاری کرد که از بغض نظام سرمایه‌داری، آماده شد تا حتی باورهای فرهنگی و اجتماعی خودش را هم به سود همراهی با ارتجاع مذهبی زیر پا بگذارد، اما این چپ‌گرایی کور تنها دشمن ارزش‌های روشنگری نبود؛ در جهان غرب فاشیسم، و در ملک آریایی-اسلامی ما، معجون شگفت‌انگیزی از آرای شبه‌فاشیستی هایدگر با ادویه‌ی عرفان‌گرایی اسلامی (که آشپز زبردستی چون هانری کربن و مبلغ فعالی همچون فردید داشت) به خوبی توانست در ستیز با تمامی مظاهر غرب و مدرنیته از رقبای چپ‌گرایش پیشی بگیرد.

دست‌کم طی یک دهه‌ی پایانی حکومت‌ش، پادشاه پهلوی، برای تقویت گفتمان «بازگشت به خویشتن» سنگ تمام گذاشت. دشوار است بفهمیم که دلیل اصلی این گرایش چه بود؟ خاک پاشیدن به جسد نیمه‌جان مشروطیت ایرانی؟ هراس از انقلاب چپ‌گرایان؟ و یا تناسب این معجون بومی با گرایش‌ها و آرای مذهبی/سنتی پادشاه اسلام‌پناه؟ آنچه به صورت مشاهدات تاریخی می‌توانیم بر سرش توافق کنیم این است که در زمانی که نهایت نفوذ چپ‌گرایان در جامعه، انتشار جزوات جلدسفید در تیراژ ۵۰ تا ۱۰۰ نسخه بود، بنیاد پهلوی به حسین نصر (و شاگردانش چون حداد عادل) رسید، کرسی دانشگاه به امثال مطهری و فردید (بدون اینکه مدرک دانشگاهی داشته باشد)، کتاب‌های درسی به باهنر و بهشتی واگذار شد و حسینیه‌ی ارشاد به علی شریعتی!

متناسب با همین خیزش همه‌جانبه برای لگدکوب‌ کردن تمامی آموزه‌های روشنگری در سیستم آموزشی کشور، بسامد پیش‌بینی‌های شخص اعلی‌حضرت در افول و سقوط عنقریب جهان غرب به طرزی خیره‌کننده و روزافزون افزایش پیدا کرد! شاه به صورت مداوم تلاش می‌کرد به غربی‌ها و به ویژه آمریکایی‌ها هشدار بدهد که مدیریت سیاسی سرشان نمی‌شود و چنان فریفته‌ی بازیچه‌های کودکانه‌ای همچون دموکراسی و آزادی بیان شده‌اند که عنقریب است تمام تمدن غربی به اشغال کمونیست‌ها در بیاید! البته که آنچه سقوط کرد غرب نبود؛ اما آنچه در ایران به روی کارآمد، الحق که با سیاست‌های داهیانه‌ی همایونی و نسخه‌های آموزشی رژیم تطابق خیره کننده‌ای داشت!

نیم قرن بعد از آن انقلاب «سرخ و سیاه»، نسل جدیدی از دست‌پروردگان آن سنت فکری، همچنان از قلب خاورمیانه و زیر فشار رژیمی که با پوست و گوشت و استخوان‌ش نگران «ترویج ابتذال و بی‌ناموسی» است، همچنان در حال هشدار دادن نسبت به فرجام انحطاط اخلاقی غرب هستند. جالب اینجاست که پای ثابت این هشدارهای داهیانه‌شان، یکی دو توییت به زبان «فرنگی» هم ضمیمه می‌کنند که یعنی «خودشان هم فلان»! الحق که این یکی ترفند را مدیون دستاوردهای نظام فخیمه هستند که اینقدر در هر بزنگاهی گشته تا ببیند کجا می‌تواند یک صدایی عین خودش پیدا کند که به مرور موفق شده به «عصاره‌ی رذایل بشری» بدل شود!

در این بین البته، شاید بشود انصاف به خرج داد و پذیرفت که جماعت مومنان به «لیبرالیسم نسخه‌ی آریایی اسلامی» دست‌کم یک دستاورد قابل اعتنا هم به ادبیات سیاسی کشور اضافه کرده‌اند و آن تعبیر پرکاربرد «۵۷ی» است. واقعا هم می‌تواند اصطلاح جامعی باشد، برای تمامی بنیان‌های فکری که به یک فاجعه‌ی سیاسی و اجتماعی ختم شد، البته مشروط بر آنکه درست، دقیق و همه‌جانبه به کار برود؛ یعنی پیش از آنکه ندانسته و از سر عادت و تکرار به سمت هرمخاطبی پرتابش کنند، ابتدا یک نگاهی به داخل آیینه بیندازند و سیمای تمام عیار یک «۵۷ی واقعی» را از پس پشت عمامه‌‌ای که به جای کله، گره زده و به گردن بسته‌اند ببینند!

Report Page