A447

A447

آرمان امیری

امروز دشوار است که بتوانم به این نقد قدیمی مطلب جدیدی اضافه کنم، صرفا می‌خواهم با گذشت دو سال از طرح آن بحث، بخشی از پیامدهای نداشتن «پرنسیب» و «خط قرمز» در جریان اصلاحات را شفاف‌تر کنم. طبیعتا من همچنان باور دارم که سیاست مدرن، عرصه‌ی «حاکمیت مصلحان» و «ولایت فقیهان» نیست که توقع داشته باشیم شخص سیاست‌مدار به دلیل زهد و تقوای شخصی از دروغ پرهیز کند. مساله‌ی نظارت بر صداقت سیاست‌مداران و تنگ کردن عرصه و امکانات دروغ‌گویی بر عهده‌ی رسانه‌ها و نظارت‌های عمومی است. آنچه از سیاست‌مدار مدرن توقع می‌رود، داشتن یک «چهارچوب مشخص اعتقادی» یا همان است که به اصطلاح غربی «پرنسیب» می‌خوانیم.


وقتی ما به عرصه‌ی سیاست جهانی نگاه می‌کنیم، مساله این نیست که ترامپ آدم صادق‌تری است یا بایدن. مساله این است که هرکدام از این افراد یک پرنسیبی دارند که دایره‌ی تصمیمات و اعمال آن‌ها را برای مخاطبان‌شان قابل پیش‌بینی می‌کند. مثلا ترامپ گرایشی به سمت سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی محافظه‌کارانه دارد. پس هیچ کس از او توقع ندارد که ناگهان برای بهبود امتیازات اجتماعی اقلیت‌های جنسی دست به عمل بزند. این را هم موافقان‌ش می‌دانند و هم مخالفان‌ش و بدین ترتیب، مساله‌ی سیاست‌ورزی حول نامزدی که این پرنسیب‌ها را دارد معنادار می‌شود: می‌خواهید مخالف یا موافق‌ش باشید، تکلیف روشن. است. بنابر اصولی که دارید از او حمایت یا با او مخالفت کنید. بحران سیاسی از زمانی آغاز می‌شود که جریانات سیاسی پرنسیب‌های خود را از دست بدهند.


نتیجه‌ی چنین بحرانی همین می‌شود که نماینده‌ی سیاسی اصلاح‌طلبان، امروز رییس جمهوری است که احتمالا «بی‌پرنسیب‌ترین» رییس جمهور تاریخ کشور است و اتفاقا از این جهت شایسته‌ترین جایگزین برای ابراهیم رئیسی است! یعنی اگر فردا سخنرانی کند و بگوید ما باید روابط خود را با آمریکا اصلاح کنیم کسی غافل‌گیر نمی‌شود. به همان اندازه که همین فردا بگوید آمریکا شیطان بزرگ است و ما باید روابط خود را به سمت چین و روسیه ببریم کسی نمی‌تواند گلایه کند! اگر بگوید اولویت فرهنگی من، حمایت از آزادی‌های فرهنگی جوانان است شوکه کننده نیست، به همان اندازه که اگر بگوید اولویت فرهنگی من ترویج نوحه‌خوانی و رویکرد عاشورایی در جامعه است باز کسی غافل‌گیر نمی‌شود!


دقت کنید که اینجا اصلا بحث «صداقت» یا «دروغ‌گویی» مطرح نیست. این یک آدرس غلط برای منحرف کردن موضوع اصلی به سمت دوگانه‌سازی‌های کلامی و بی‌اعتبار است. اما آنچه سیاست را به این سطح از بی‌معنایی می‌کشاند، اتفاقا کلیدواژه‌ی دیگری است که آقای عبدی آن را هم در بخش‌هایی از پرده‌ی نخست سخنان‌شان تخطئه کرده بودند: «مقاومت»!


البته که همچنان باید هشیار بود که میان کنش سیاسی و رویکرد جدلی/جنگی/چریکی تمایز آشکاری وجود دارد. اگر از تعبیر کلاوزویتس بخواهیم استفاده کنیم، این رویکردها مصداق «جنگ کامل» هستند که هدف‌شان نابود کردن یا نابود شدن است. سیاست را باید از جنس «جنگ محدود» قلمداد کرد که هدفش اعمال فشار برای رسیدن به یک توافق با بیشترین دستاورد است. اما وقتی یک جریان سیاسی، تصورش از سیاست‌ورزی، مترادف حذف هرگونه ابزارهای فشار (به ویژه نیروی مردمی) باشد، و وقتی مفهوم «مقاومت» را به کلی انکار کند، آن وقت کارش بی‌برو برگرد به وضعیت «بی‌پرنسیبی» می‌رسد چرا که تنها با «مقاومت بر سر خطوط قرمز» است که هر جریان سیاسی می‌تواند پرنسیب خودش را حفظ کند.


فقدان عنصر «مقاومت» در جریان اصلاح‌طلب را طی ربع قرن گذشته بارها مشاهده کرده‌ایم و همین امر سبب شد تا جریانی که زمانی ادعای «فتح سنگر به سنگر» عرصه‌های قدرت را داشت، اتفاقا مواضع خودش را یکی پس از دیگری تحویل بدهد و اینقدر عقب برود که عملا هیچ هویتی برای خودش باقی نماند و تنها امیدواری‌اش به این باشد که صرفا در برابر حریفانی قرار بگیرد که اتفاقا هویت و پرنسیب کاملا مشخص و قاطعی داشته باشند (یعنی مثل جلیلی باشند نه قالیباف) که برای عموم مردم بیش از اندازه نفرت‌انگیز باشد.


در نهایت اینکه امروز در خبرها خواندم که آقای رضا کیانیان، طبق یادداشتی از پزشکیان خواسته که لباسش را عوض کند و به جای کاپشن، کت و شلوار بپوشد! شاید این موضوع عجیب یا نامربوط به نظر برسد، اما به گمان من، این اتفاقا آشکارترین پیامد روند ابتذال و انحطاط سیاست در کشور ماست. وقتی دولتی بر سر کار آمده که اینقدر بی‌پرنسیب و بی‌هویت است که حتی مدافعان‌ش هم دقیقا نمی‌دانند باید از کجایش تعریف کنند و محض خالی نبودن عریضه، با زیر پا گذاشتن تمامی ملاک‌های معنادار، صرفا مدعی می‌شوند که «فلانی اصلا دروغ نمی‌گوید»، (جدی؟!) طبیعی است که منتقدان هم نمی‌دانند به کجای این دولت می‌شود نقد کرد. پس در حالی که چالش‌های اقتصادی، تهدیدهای بین‌المللی، و شکاف‌های اجتماعی به بالاترین سطح بحران رسیده، داغ‌ترین نقد وارد بر دولت‌ بی‌پرنسیب نهایتا می‌تواند در این سطح خلاصه بشود که کاپشن‌نبوش یا «کلاهت کو»؟!

Report Page