A445
آرمان امیری![](/file/e47df6e13e802583b4da2.jpg)
۴- پذیرش شکست مطلق در گفتمان اصلاحطلبی!
در این دوره، فقط درصد مشارکت نبود که کاهش پیدا کرد؛ بلکه میزان رایها هم نسبت به سال ۱۴۰۰ کمتر شد. در واقع، تمامی نامزدهای موجود، صرفا بر سر کسب سهم بیشتری از آرای ابراهیم رییسی جدل میکردند که این را میشد از محتوای مناظرهها هم دریافت. اصلاحطلبان، پس از آنکه شکست مطلق گفتمانی خود را پذیرفتند و از تمامی ادعاهای «تحولخواهی در داخل ساختار» چشم پوشیدند، نهایتا موفق شدند به عنوان آرای کمکی به سبد نامزدی اضافه شوند که خودش را بخشی از جریان انقلابی و مامور اجرای برنامههای رهبری معرفی میکرد. جالب اینکه حتی این ترفند نیز سبب نشد که مجموع این نیروها به وزنهی تعیینکنندهی این انتخابات بیرونق بدل شوند. همه به چشم دیدند که در نهایت هم بزرگترین بازیگر انتخابات اخیر، پس از نیروهای تحریمی، نه کمپینهای اصلاحطلبان، بلکه اصولگرایانی بودند که باید تصمیم میگرفتند اجماع میکنند یا نه. این سطح از انفعال و بازیچه قرار گرفتن در زمینی که طراحان و صجنهگردانان آن جریانات دیگر هستند را دیگر نمیتوان «سقوط گفتمان اصلاحطلبی» قلمداد کرد. این گفتمان در همان سال ۱۴۰۰ به کلی ورشکسته شد. صحنهی حاضر، فقط بالا بردن دستها به نشانهی تسلیم محض از همان روز آغاز کمپین تبلیغاتی بود و باقیاش اندک تحرکات تاکتیکی برای بازگشت به سفرهی انقلاب.
۵- ترمیم شکافهای حکومت، با ادعای وارونه!
تمامی تلاشهای اصولگرایان برای اجماع و ائتلاف شکست خورد تا همگان به چشم ببینند که شکاف در ساختار قدرت، در غیاب کامل اصلاحطلبان چقدر جدی و بحرانی شده است. تا همینجا هم میتوان دریافت که ادعای «رای میدهیم که ساختار یک دست نشود» چقدر مهمل است. این ساختار اتفاقا در داخل خودش است که بحران تولید میکند و تنها نقشی که اصلاحطلبان میتوانند ایفا کنند، نیرویی است که کلیت ساختار را به سمت وحدت و انسجام هل میدهد، و نه در مسیر ایجاد شکاف. این اعمال نیرو در راستای ترمیم کاهشهای حکومت، همزمان با تلاش برای افزایش مشارکت انتخاباتی، فقط و فقط میتواند یک توضیح معنادار داشته باشد: «تلاش برای حفظ کلیت نظام و جلوگیری از تغییرات واقعی و بنیادین».
۶- باید مسوولیت انتخابهای سیاسیتان را بپذیرید
با احتساب آرای باطله، بیش از ۶۵درصد از جامعهی ایرانی به استدلال پوسیدهی «بد و بدتر» پشت کردهاند. اگر آرای وفادار به نامزدهای انقلابی همچون جلیلی یا آرای ایجابی حامیان پزشکیان را هم کنار بگذاریم، در نهایت سهم مدعیان «بد و بدتر» احتمالا در حدود ۵ تا ۸ درصد آرای کل کشور خواهد بود. اگر شما جزو کسانی هستید که همچنان برای خودتان چنین گزارهای را تکرار میکنید، مختارید، اما تا همینجا هم میشود با قطعیت گفت که «دیگر کسی در جامعه این استدلال را به عنوان توجیه و سرپوشی برای نتایج اعمالتان از شما نخواهد پذیرفت».
اهالی صندوق همچنان میتوانند در انتخابات شرکت کنند و مسیر خود را ادامه دهند اما پیشاپیش باید بدانند که برای توجیه رفتار خود نیازمند دستاوردهای کاملا ملموس و عینی هستند. من هرگز کسی را که با امید به بهبود اوضاع تصمیم به مشارکت گرفته متهم نمیکنم که مسوولیت جنایتهای قبلی متوجه اوست. اصلیترین انگیزهی این افراد ممکن است تغییر روند و جلوگیری از تکرار فاجعه باشد. اما حالا که همهچیز برای همهی ما شفاف شده و حالا که پیشاپیش میدانیم چه بحرانهایی پیش رو قرار دارد، حالا که شعار رسمی نامزد اصلاحطلب، «اجرای سیاستهای رهبری است»، بدون شک حمایت از تداوم این سیاست باید همراه با پذیرش مسوولیت تمامی اتفاقات بعدی باشد و قطعا جامعه هم با همین معیار در مورد رای دهندگان قضاوت خواهد کرد. به نظرم این پیام را آنهایی که با پنهان کردن چهره در انتخابات شرکت میکنند بهتر و دقیقتر دریافت کردهاند.
۷- سخن آخر
راستی میدانید چرا با چنین دقتی آرای انتخاباتی را اعلام میکنند؟ میدانید چطور شد که بازار نظرسنجی به راه افتاد تا حتی پیش از انتخابات هم همگان بتوانند لحظه به لحظه را رصد کنند؟ میدانید چه شد که حکومت جرات جابجا کردن ۱درصد از آرا را هم به خودش نمیدهد؟ آیا این محصول اصلاحات از درون سیستم است؟ آیا دستاورد ۸ سال حضور سیدمحمد خاتمی در دولت است؟
خیر دوستان. آن ۸ سال حضور، به فاجعهی ۸۴ ختم شد. همانکه جناب کروبی چند ساعتی خوابید و نتایج به کل وارونه شد. اگر حکومت از جایی به بعد هرگونه دخل و تصرف در آرای انتخاباتی را متوقف و تمامی مهندسی انتخابات را به همان مرحلهی تایید صلاحیتها محدود کرد، محصول مقاومت جانانهی اجتماعی در سال ۸۸ بود.
حامیان جنبشهای اجتماعی و مقاومت در برابر کلیت ساختار، دستاوردهای زیادی دارند که به صورت تاریخی بتوانند به تکتکشان افتخار کنند. اگر کسی باید پاسخگوی نتایج عمل باشد، همانهایی هستند که به صورت مداوم پا بر دوش این دستاوردها میگذارند تا خودشان را هرچه بیشتر به حکومت نزدیک کنند و یا از سود هزینههایی که کل جامعه میپردازد، برای منافع شخصی و محدود خود کاسبی به راه بیندازند.