A444
آرمان امیری![](/file/9726e2c5db566b1a7e9f4.jpg)
۶- به باور من، تنها نیروی موثری که در تمامی دهههای اخیر توانسته اندک مقاومت معناداری در برابر سیاستهای کلان حکومتی از خود نشان دهد و روزنههایی از امکان زیست طبیعی برای شهروندان را باز کند، مقاومت جنبشهای خودجوش اجتماعی و سیاسی بوده که جرات داشتهاند به کلیت این وضعیت رو به زوال «نه» بگویند. بزرگترین ماموریت نیروهای حاضر در انتخابات از نگاه من، تنها و تنها به شکست کشاندن موج مقاومتهای اجتماعی از طریق بالا بردن مشارکت انتخاباتی است تا بتوانند بازگشت دوبارهی جامعه، از وضعیت مقاومت معنادار به سرسپردگی در مدلهای نمایشی را جشن بگیرند. بزرگترین پیروزی تمامی جناحهای حاضر تنها غلبه بر نفس باور عمومی به «امکان گذار» از این دور باطل است. من به ابزار خفه کردن جنبش مقاومت اجتماعی بدل نمیشوم.
۷- ادامهدار شدن چالشهای کلان، جامعهی ایرانی را فرسوده کرده و در معرض فروپاشی قرار داده است. جامعهی ما توان تحمل فقر و تورم و بیکاری بیشتر از این را ندارد. زنان ما بیش از این پذیرای سرکوب و تبعیض سیستماتیک حکومتی نیستند. آپارتاید مذهبی، بخش بزرگی از جامعهی ایرانی را «غیرخودی» و خفه کرده است. در چنین شرایطی، اگر ما هنوز توانستهایم اندک پیوندهای اجتماعی و ملی خود را حفظ کنیم، محصول نوعی «همدلی ملی» بوده است. یعنی در هرکجا و در هر موقعیتی که هستیم، دردهای همدیگر را درد خودمان دانستهایم و پیام حمایتمان را به هموطنان خودمان رساندهایم. اما پیام مشارکت در چنین انتخابات بیمعنایی برای اقشاری که بیشترین فشار را تحمل میکنند این است که ما علیرغم آگاهی به تمامی این شکافها، دیگر انگیزهای برای حل واقعی مساله نداریم. این یعنی گسست بیشتر اجتماعی. بیاعتمادی حتی نسبت به هموطنان. من چنین پیامی به هموطنان خودم ارسال نمیکنم. من با تحریم انتخابات به آنها اطمینان میدهم که هرچند حل تمامی این بحرانها در کوتاه مدت غیرممکن است، اما من دستکم ابزار به تعویق انداختن جراحیهای سخت نخواهم شد.
۸- در نهایت اینکه، هدف اصلی و چشمانداز من برای آیندهی این کشور، رسیدن به ملتی یکپارچه ذیل سایهی ایرانی دموکراتیک، سکولار و رو به توسعه و پیشرفت است. هرچند که دست یابی به چنین آیندهای نیازمند حرکتی گامبهگام و تلاش مداوم برای کاهش هزینههاست، اما هیچ اقدامی که ما را از اصل چشمانداز نهایی دور و منحرف کند نمیتواند بخشی از مسیر قلمداد شود.
بلوغی که جامعهی ایرانی در جریان جنبش «زن، زندگی، آزادی» کسب کرده، ارزشمندترین سرمایهی ما برای امیدواری به این آینده است. ما نباید این سرمایهی ارزشمند را تحقیر کرده و با دست خود از بین ببریم. کسب این آگاهی و این توافق گسترده در میان لایههای گستردهی اجتماعی، باید به سنگ بنا و موضوع و محور تمامی مذاکرات سیاسی کشور بدل شود. در جامعهای که زنانش ضرورت آزادی خود را فهم کردهاند و برای کسب حقوق انسانیشان به پا خاستهاند، حمایت از چهرهها و جریاناتی که بهترینشان مدعی است «ما دختران را بد تربیت کردهایم» یک سقوط تاریخی است.
من با رای خودم بر این توهین آشکار به شعور، استقلال و بلوغ زنان کشورم مهر تایید نمیزنم. بلکه اتفاقا از فرصت صندوق رای استفاده میکنم و به درستی از همین دریچه «پیام آشکار خودم» را به تمامی تحقیرکنندگان جامعهی ایرانی ارسال میکنم:
رای ندادن من از سر ناامیدی و سرخوردگی و یاس نیست، کاملا برعکس. من به نام «زن، زندگی، آزادی» به شما و صندوقتان و نمایشهای و دسیسهها و جدالهای حقیرانهتان «نه» میگویم، خودم را در مسیر حل واقعی بحرانهای کشور قرار میدهم و پیشاپیش نشان میدهم که در هیچ یک از بزنگاهها و بحرانهایی که حاکمیت سرکوبگر شما به دنبال خواهد داشت، در کنار شما نخواهم ایستاد.