A427

A427

آرمان امیری

هرچند می‌پذیریم که در نهایت هرگونه «نظریه‌پردازی» تا حدودی مشمول «تقلیل‌گرایی» می‌شود (قضیه‌ی «تخت پروکروستس» را به یاد بیاورید) اما این مساله در مورد چالش سنّت و تجدد به همین اندازه خلاصه نمی‌شود، چرا که موضوع فقط به عناصر فرهنگی، تاریخی یا سنّتی گذشته مربوط نمی‌شود: اصلا ما امروز در سنّت به سر می‌بریم یا در تجدّد؟ آیا تمامی رفتارها و عناصر موجود در ایران امروز مربوط به سنّت است؟ آیا همگی مربوط به تجدّد است؟ دست‌کم جناب «ریگز» به ما نشان داد که این دوگانه‌سازی با چنین شفافیتی بی‌معناست و ما همواره با «جوامع منشوری» مواجه هستیم. یعنی ترکیب‌های همزمانی از عناصر سنّت و تجدّد، که در تمامی کشورهای جهان کاملا قابل مشاهده هستند.

برای حل این مشکل (که متاسفانه اندیشمندان کشور ما هرگز سعی در حل آن نداشتند)، «ادونیس» دست به ابتکار عمل فوق‌العاده‌ای زد که به باور من می‌تواند یک نقطه‌ی عطف تاریخی در فهم و اندیشیدن در باب دوگانه‌ی سنّت و تجدد به شمار آید:

علی احمد سعید، معروف به ادونیس، شاعر بزرگ و نوگرای جهان عرب است که برخی او را «بزرگترین شاعر زنده‌ی جهان عرب» می‌دانند. او رساله‌ی دکتری خود در ادبیات عرب را دقیقا به همان موضوعی اختصاص داد که به نوعی مساله‌ی پژوهش ماست: چالش سنّت عربی/اسلامی و دلایل عقب‌افتادگی آن!

بحث در مورد نتایجی که ادونیس بدان رسید مفصل است و در یادداشت‌های بعدی بدان خواهم پرداخت. اینجا صرفا به ابتکار خارق‌العاده‌ای که ادونیس در شیوه‌ی پژوهش خود به کار گرفت می‌پردازم: یعنی تبدیل دوگانه‌ی «سنّت و تجدّد» به دوگانه‌ی «الثابت و المتحول»!

در واقع ادونیس از همان ابتدا مساله را به صورتی دقیق‌تر و جزیی‌تر مطرح کرد که طی آن، در سنّت عربی/اسلامی، همواره عناصری وجود داشته‌اند که دارای خصلت «الثابت» بوده‌اند. یعنی دچار چناد جمود و تصلبی بوده‌اند که قابلیت نقد عقلانی و در نتیجه تغییر و تحول نداشته‌اند. در سوی دیگر، عناصری هم وجود داشته‌اند که خصلت «المتحول» داشته‌اند. مثل همان خردگرایی مورد نظر فردوسی که خصلتا امکان نقّادی و تغییر و اصلاح را فراهم می‌کند. بدین ترتیب، ادونیس کل صورت مساله‌ی جدال «سنّت و تجدّد» را بدین شیوه اصلاح کرد که ما در تاریخ همواره شاهد جدال «الثابت» و «المتحوّل» بوده‌ایم.

حال خیلی بهتر می‌توانیم بررسی کنیم که چرا مثلا در سنّت غربی، در نهایت گرایش‌های «المتحول» موفق شدند بر «الثابت» پیروز شوند، اما در سنّت عربی اسلامی، این الثابت‌ها بوده‌اند که دست‌ بالا را پیدا کرده‌اند.

متاسفانه در دهه‌های گذشته که برای نخستین بار کتاب «الثابت والمتحول» ادونیس به فارسی برگردانده شد، مترجم آن را به «سنّت و تجدّد» ترجمه کرد. فارغ از اینکه بدون تسلط به زبان عربی و به لطف اشتراکات فراوان فارسی و عربی، به سادگی می‌توانیم تشخیص دهیم که این ترجمه چقدر نابجاست، باید گفت که آن ترجمه در همان گام نخست بزرگترین ابتکار و خلاقیت در شیوه‌ی عمل ادونیس را از بین برد. به تازگی، ترجمه‌ی جدیدی از این کتاب منتشر شده که این‌بار و به درستی از عنوان «ایستا و پویا» بهره گرفته که نه تنها از نظر لغوی برگردان بهتری است، بلکه با اصل رویکرد و پروژه‌ی ادونیس کاملا سازگار و منطبق است. از روی این نسخه‌ی جدید من می‌توانم توضیح خود ادونیس از مفاهیم کلیدی پروژه‌اش را مرور کنم:

«امروزه، نقطه‌ی عزیمت تجدّد (امتداد همان چیزی که پویایی نامیده‌ام) پیش‌فرض یک کمبود یا فقدان معرفتی در گذشته است و می‌خواهد این کمبود یا فقدان را یا با انتقال اندیشه‌ای یا معرفتی از این یا آن زبان خارجی یا با ابتکار و نوآوری جبران کند...
نقطه‌ی عزیمت سَلَفی‌گری (‌امتداد همان چیزی که ایستایی نامیده‌ام‌) این پیش‌فرض است که رسیدن به کمال معرفت مبتنی بر متن و منقولات است؛ بدین معنا که در زبانی که اوج نوآوری خود را تجربه کرده و فراتررفتن از آن اوج امکان ندارد، معنایی برای تجدّد نمی‌ماند و بدین ترتیب، نیاز به اندیشه‌ی دیگری و همچنین نیاز به نوآوری منتفی می‌شود».

با این توضیح، خیلی بهتر می‌توانیم دریابیم که در نظرگاه ادونیس، تجدّد، در نهایت امتداد یا غلبه‌ی عناصر «پویا» بر سنّت فکر و اندیشه است؛ در نقطه‌ی مقابل آن نیز «سنّت» قرار ندارد، بلکه نوعی «سلفی‌گری»، یا جمود و تصلّب قرار می‌گیرد که محصول غلبه‌ی عناصر «ایستا» در سنّت فکری است.

همان‌گونه که پیشتر اشاره کرده بودم، این پژوهش، بیشتر از آنکه از باب نتایج نهایی‌اش مورد توجه من باشد، به عنوان یک «چهارچوب نظری» یا «شیوه‌ی تحقیق» مورد توجه است و گمان می‌کنم این تغییر ساده در نوع نگرش به مساله‌ی اصلی، راه‌های جدیدی پیش پای اندیشمندان قرار می‌دهد تا از درافتادن به مباحث کاملا تکراری و اغلب محکوم به انسداد «سنّت و تجدّد» رهایی یابند، و به جای آن، به بازخوانی عناصر «پویا» در سنّت فکری، فرهنگی و تاریخی بپردازند. بدین ترتیب، ما این امکان را خواهیم داشت که با نقد و طرد عناصر «ایستا» در فرهنگ و اندیشه‌ی فکری خود، از میان عناصر «پویا» مجموعه‌ای جدید و متناسب با نیازهای امروزین جامعه استخراج کنیم که هم با تمام تعاریف و نیازهای تجدّد یا مدرنیته سازگار باشند و هم طبیعتا برآمده از دل سنّت خودمان به حساب آیند.


Report Page