برای قربانیان خاموش
آرمان امیریسالها بعد من در دوران دانشجویی خودم، به مورد متفاوت و عجیب دیگری برخورد کردم. ماجرا بر میگشت به درگیریهای اسفند سال ۸۴ در دانشگاه شریف. غائلهای که به دنبال مقاومت دانشجویان بر سر دفن شهدای گمنام در دانشگاه به پا شد. آن زمان ما تمام تلاش خود را به کار گرفتیم که حداقل ترکشهای حادثه را کاهش دهیم و جلوی صدور احکام اخراج و تعلیق را بگیریم. روی کاغذ هم به ظاهر موفق شدیم و کسی اخراج انضباطی نشد، اما بعدها فهمیدیم حقیقت چیز دیگری بود. در یک مورد، یکی از برجستهترین اساتید دانشکدهی مکانیک دانشگاه شریف، استادی که یک دانه ریش هم توی صورتش دیده نمیشود و در میان دانشجویان به مدد رتبه علمیاش احترام بسیار هم دارد، با اعمال فشار به چند تن از اساتید جوان و قراردادی نمرات یکی از دانشجویان را دستکاری کرد تا به بهانهی افت تحصیلی از دانشگاه اخراج شود.
مساله به قدری تکاندهنده بود که هرچند قربانی ماجرا نزدیکترین دوستم بود، خودم هم تا سالها بعد که یکی از آن اساتید همهی حقیقت را برایمان اعتراف کرد مساله را باور نمیکردم. فقط بعدها بود که فهمیدیم، بجز آن یک نفر، حداقل دو نفر دیگر هم بودند که پروندههای تحصیلیشان دستکاری شد تا به روشی مشابه اخراج شوند. به شیوهای که هیچ سندی برای اثبات ادعایشان نداشته باشند، و نه تنها هزینهی سالها عقب افتادگی از زندگی و تحصیل را تحمل کنند، بلکه عملا از جایگاه قربانی، به موقعیت یک انسان بیمسوولیت هم سقوط کنند که به جای همدلی دیگران، فقط سرزنش و ملامت نسیبشان شود.
البته که در این سالها فهرست دانشجویان محروم از تحصیل، یا دانشجویان بازداشتی و زندانی بسیار بلند بالا بوده است؛ اما گاهی که میبینم دستکم برخی از این عزیزان امروز از نشان افتخاری در سطح قهرمان ملی بهره میبرند و علیرغم بازگشت به دانشگاه و طی مدارجی تا بالاترین سطح هنوز به شکل «قربانی» در جامعه تردد میکنند و تحسین میشوند و بر صدر مینشینند، به خودم میگویم که حتی «مرگ و زجر قهرمانانه» هم در این کشور به شکل رانتی و سهمیهای درآمده است و به برخیها حتی یک بلیط برای حضور در صف «دادخواهی» در آیندهی نامعلوم هم ندادند!
در خبرها آمده که مقامات حکومتی از پلمپ بیش از ۱۵۰۰ واحد صنفی فقط در همین دو هفته تعطیلات نوروزی خبر دادهاند. همگی هم به دلیل رعایت نکردن قواعد حجاب اجباری. یعنی بیش از ۱۵۰۰ نفر دیگر شبیه همین کاسب مشهدی، که البته همگی فرصت رسانهای شدن را نداشتهاند و در این وضعیت سخت اقتصادی، در خطر بدل شدن به قربانیان خاموش جدید هستند. من فکر میکنم اگر قرار باشد جامعهی ما توان مقاومت در یک مبارزهی فرسایشی با حکومت را داشته باشد، باید به همان میزان که با قربانیان آشکار سرکوب همدلی میکنیم، مراقب و حامی این قربانیان خاموش هم باشد. نباید اجازه دهیم بار دیگر حکومت در خفا پایههای معیشت جامعه را تضعیف کند و توان مقاومت و پایداریاش را از بین ببرد.