A disclosed gap
رونمايى از يك شكاف؛ در نقد يادداشت دكتر سبحانىنوشته جناب آقای دکتر سبحانی رونمایی از شکافی به امتداد انقلاب است که تاکنون سعی در پنهان سازی آن گذاشته شده بود. با این وجود از نظر اینجانب این شکاف بیش از آنکه جهت گیری سیاسی داشته باشد و با عنوان نواصولگرایی خوانده شود، جنبه معرفتی و ایدئولوژیک دارد. در این نوشته سعی خواهم کرد که از منظر خود به واکاوی این شکاف و آینده آن بپردازم.
جمهوری اسلامی از ابتدای شکل گیری خود عرصه کشاکش سه قدرت نرم و معرفتی بوده است. جریان انقلابی، جریان غربگرا و جریان سنت گرا. بدیهی است که رقابت اصلی در جمهوری اسلامی، همواره بین جریان انقلابی و جریان غربگرا صورت پذیرفته است ولی به دلیل نقش جریان سنتی به عنوان نهاد تایید کننده مشروعیت نظام و اقتدار و ساختار روحانیت، این جریاننقش بسیار تعیین کننده ای در تقابل بین دو جریان دیگر ایفا کرده است. عملا تا سال 1384 جریان انقلابی به رهبری شخص آیت الله خامنهای فاقد قدرت تعیین کننده از نظر انسجام سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، برای مواجهه با جریان غربگرا است. در این سالها راهبرد عمومی ایشان، استفاده از توان جریان سنت گرایی حوزه برای مهار جریان غرب گرا، به عنوان مهمترین خطر برای تفکر انقلاب اسلامی، بوده است. به عنوان مثال با وجود اینکه نظرات ایشان نسبت به شریعتی مشخص است، برای جلوگیری از تقابل با جریان سنت گرا، هیچگاه پس از رهبری ایشان نمودی از این رویکردهای روشنفکرانه در سخنان عمومی ایشان ملاحظه نمی گردد. از دیگر سو حفظ و حراست از دولت خاتمی در سال 1376 در مقابل جریان سنت گرا، منجر به ایجاد بالانس و توازن و جلوگیری از حرکت انقلاب اسلامی به سمت رویکردهای طالبانی تشیع گردید.
بر این اساس با وجود حمایت بسیار رهبری از جریان سنت گرا در عرصه های مختلف بطور ضمنی در تقسیم قدرت شکل گرفته در ساختار قدرت ذیل نظر رهبری، نهادهای فرهنگی و قضایی در اختیار جریان سنتی، نهادهای اقتصادی در اختیار جریان غربگرا و نهادهای نظامی در اختیار جریان انقلابی قرار گرفته بود. در این سالها هاشمی رفسنجانی به عنوان محوری که مورد قبول جریان سنت گرای فرهنگی و جریان غربگرای اقتصادی بود، نقش محوری در ایجاد تعادل بین این جریانها ایفا می کرد.
از سال 1384 اما اتفاق جدیدی در عرصه سیاسی کشور ظهور یافت. محمود احمدی نژاد به عنوان فردی که فاقد هرگونه پشتوانه معتبری از سوی دو ساختار سیاسی سنتی و غربگرا کشور بود، به مقام ریاست جمهوری رسید. هاشمی رفسنجانی به عنوان کسی که بهتر از همه تعادل ساختهای قدرت در عرصه سیاسی ایران را می دانست و بر اهمیت نقش محوری خود در این زمینه آگاه بود، هوشمندانه اولین کسی بود که خطر احمدی نژاد را برای تعادل ایجاد شده و موقعیت شخص خود، احساس کرد. با توجه به رابطه مجلس هفتم و رئیس آن با رهبری و رویکردهای احمدی نژاد مبنی بر عدم هرگونه ملاحظه جایگاه و حرمت برای حوزه علمیه و نهادهای سنتی قدرت در تصمیم گیریها، این احساس خطر ظرف مدت دو سال به درون حوزه علمیه نیز سرایت کرد. نتیجه این رویکرد در پدیده کمتر بررسی شده کاندیدا شدن علی لاریجانی از شهر قم و پس از دیدار با مراجع نمود یافت. با ورود لاریجانی به مجلس برای اولین بار ریاست مجلس از نمایندگان تهران به قم منتقل شد. علاوه بر این انتقال نمادین، تفاوت رویکردهای حدادعادل و علی لاریجانی در رویکرد به رهبری و حوزه علمیه کاملا مبین بروز شکاف در یک اتحاد قدیمی در تقابل با جریان غربگرا می باشد.
از طرفی محمود احمدی نژاد برای جدا کردن خود از جریان سنتی اصرار داشت و با پیاده سازی رویکردهایی در حوزه فرهنگ مانند مجوز ورود بانوان به ورزشگاه و انتخاب وزیر زن، بیش از پیش حساسیت نهاد سنتی حوزه را برانگیخت. در فضای ایجاد شده، جریان انقلابی به سرعت در هر دو حوزه اقتصاد و فرهنگ وارد شده و اقدامات بسیار مهمی در این زمینه اتفاق افتاد. به عنوان مثال ورود مفاهیم انقلابی به حوزه ای مانند موسیقی پاپ و بروز چهره هایی چون حامد زمانی، نگارش کتابهای داستانی بسیار پرفروش در حوزه دفاع مقدس، معرفی فیلمسازان جدید در عرصه سینما، طراحان گرافیکی برجسته و عرضه روزنامه ها و سایتهای خبری با استانداردهای روز جهانی برای تبلیغ گفتمان انقلابی در کنار قدرت یافتن مجموعه هایی چون قرارگاه سازندگی خاتم در عرصه عمران و آبادانی و هولدینگهای اقتصادی عظیم متصل به نهادهای انقلابی، جریانهای سنتی و غربگرا را به شدت هراسان یکپارچه شدن قدرت جدید و حذف خود از معادلات سیاسی، نمود.
نتیجه این عملکرد آن بود در در انتخابات 88 برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی، بخش مهمی از نهاد سنت در کنار جریان غربگرا و پشت سر میرحسین موسوی، قرار گرفت. هرچند بسیار سعی گردیده است که این همراهی چندان عیان نگردد، اما جهت گیریهای علی لاریجانی در دعوت از سران نهضت آزادی به مناسبت صد سالگی مجلس و حرکت در جهت ایجاد دولت وحدت ملی از ناطق تا خاتمی و هاشمی در مقابل احمدی نژاد، گویای بسیاری از واقعیات پشت پرده است. هراس ساختهای قدیمی قدرت از تولد این نوزاد جدید و حذف خود از چرخه قدرت، گویا آنگونه بوده است که در برخی رده ها حتی به پیوند با نهادهای خارجی و دشمنان انقلاب اسلامی نیز منجر گردیده و زمینه ساز بروز فتنه 88 گردید. البته این هراس بی دلیل نیز نبود. کافی است به خاطر آوریم که قدرت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این موجود جدید ظرف مدت 4 سال ایران را از شاگرد گوش به حرف کن مذاکرات سعد آباد به برنده جنگهای 33 روزه و 22 روزه مبدل کرد. روند این وقایع به نحوی بود که در سالهای 87 و 88 اوباما به دنبال مذاکره سیاسی و حل مسائل با ایران بود و عدم توجه وی به فتنه گران 88، شعار "اوباما اوباما یا با اونا یا با ما" را در میان ایشان پدید آورد.
با پشت سر گذاشتن فتنه 88، بخش مهمی از جریان پرشور انقلابی که کار جریانهای رقیب را تمام شده می انگاشتند، قصد یکپارچه نمودن قدرت را داشتند. با این وجود و در کمال بهت و ناباوری ایشان، اینبار رهبری جمهوری اسلامی در مقام حفظ و پشتیبانی از نهادهای سنتی در قدرت برآمدند. با وجود فشار بسیار زیاد برای کنار گذاشته شدن هاشمی رفسنجانی از نظام، کماکان ایشان به عنوان رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب گردید و با حرکات تند و بعضا خشن برای حذف لاریجانی، علنا مخالفت نمودند. از دیگر سو برادر علی لاریجانی و داماد آیت الله وحید خراسانی به عنوان شاخصی از سنتی ترین نهاد حوزه، به ریاست قوه قضائیه منصوب گردید. همچنین در سفر بسیار استراتژیک و معنی دار ایشان پس از فتنه 88 به قم فرمودند: "اگر آن چيزى كه گزارش شده است كه به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع يك وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانيد اين قطعاً انحراف است، اين خطاست. اقتضاى انقلابيگرى، اينها نيست."
رویکرد جدید رهبری برای بسیاری از این طیف انقلابیون که کار را تمام شده می دانستند، غیر قابل توجیه بود و منجر به پدیده هایی چون خانه نشینی گردید. با این وجود گذشت زمان نشان داد که کار هنوز تمام نشده بود. با از بین رفتن حمایت جریان سنتی از جریان انقلابی، دوران افول انقلابیون آغاز گشت و فشارهای خارجی و داخلی در عرض چهارسال به ریاست جمهوری روحانی انجامید. در این بین اگر ممانعت رهبری و سماجت و پرده دری احمدی نژاد نبود، حتی عدم کفایت احمدی نژاد از ریاست جمهوری نیز بعید به نظر نمی رسید. از دیگر سو حمایت پدرانه رهبری از جریان سنتی و حفظ هاشمی رفسنجانی موجب گردید که نقش ایشان به عنوان متوازن کننده جریانهای قدرت تثبیت گردد و شکاف عمیقی که در اثر فتنه 88 ایجاد شده بود، تا حدی فروکش نماید. گویا تقصیر جنگ جمل بر عهده مالک اشتر افتاده بود، تا از جنگهای بعدی ممانعت گردد.
افول جریان انقلابی احمدی نژاد و زاویه گیری او از نهاد روحانیت موجب گردید او صریح تر و آزادانه تر به تفکیک مرزهای فکری و فرهنگی جریان خود با جریان سنتی بپردازد. متن دستور کتبی او به وزرای بهداشت و علوم دولت دهم بلافاصله پس از اجلاسیه خبرگان رهبری و بیانیه آن که در آن صراحتا بر پیگیری تفکیک جنسیتی در دانشگاهها تاکید گردیده بود، گویای وضعیت آن دوران است: "ضروری است فوری از این اقدامات سطحی و غیر عالمانه جلوگیری شود." این رویکردهای احمدی نژاد بخش سنتی تر جریان انقلابی را دچار بهت و حیرت کرد به نحوی که در بسیاری مواقع کاملا در پازل جریان غربگرا بازی می کردند. در کنار این امر مهمترین اقدام احمدی نژاد حذف لاریجانی به عنوان مهمترین رقیب جریان انقلابی از عرصه ریاست جمهوریبود. این کار با شوی سیاسی فیلم فاضل لاریجانی در مجلس رخ داد. همچنین دوگانه مشایی-هاشمی منجر به حذف هر دو گردید. بدین ترتیب رقابت سیاسی به رقابت بین چهره های درجه چندم جناح های قدرت تبدیل گردید.
آنچه در این بین تاکنون گذشته است، خود نیازمند بحثهای مفصلی است اما بطور خلاصه باید گفت اجماع جریانهای مخالف جریان انقلابی، بر روی گزینهای به ناکارآمدی حسن روحانی از یکسو و ظهور پدیدهای مانند ترامپ از سوی دیگر، بهترین هدیه برای این جریان بود. ریاست جمهوری روحانی زمان لازم را در عرصه جهانی و اجماع لازم را در عرصه داخلی، برای ظهور مجدد و بسیار پرقدرت تر جریان انقلابی فراهم میکند. از سوی دیگر جریان سنتی نیز به مرور در حال تطبیق خود با شرایط جدید است. رفراندوم عجیب عمومی در ماجرای هدفمندی یارانه ها و محک جایگاه جدید مرجعیت در عرصه عمومی جامعه و حال و روز دولت روحانی که هیچکس حاضر به قبول مسئولیت آن نیست، جریان سنتی را به این آگاهی رسانده است که حد و مرزهای جدیدی برای خود ترسیم نماید و پذیرای روندی گردد که از سال 98 آغاز خواهد گردید. نشانه این امر آن است که علیرغم پاس گل خوبی که جناب آقای یزدی برای تحکیم اتحاد جریان سنتی و جریان غربگرا با نامه خویش فرستاد و کل رسانه های زنجیرهای را به خط کرد، اما در فضای عمومی و حتی حوزوی نیز تحرک چندانی ملاحظه نشد. در این میان برخوردهای اخیر برخی مراجع با رویکردهای قوه قضائیه و دولت و تنزل رای و رتبه علی لاریجانی در انتخابات مجلس شهر قم، نشانگر آغاز روند جدیدی است که تصور آن می تواند شخصیتی به فراست و آیندهنگری هاشمی رفسنجانی را به افسردگی و سکته در استخر، برساند.
بر این اساس هرچند که در این امر با جناب دکتر سبحانی هم عقیدهام که دوران جدیدی از رابطه جریان انقلابی با نظام سنتی حوزه آغاز گردیده است، اما بر این باورم که زمانبندی دقیق آن و حرکت حساب شده شخص رهبری بر خلاف عجله ذاتی احمدی نژاد، موجب خواهد گردید که جریان سنتی حوزه نسبت به شرایط جدید اقناع شده و در تقابل جدید حداقل بیطرف بایستد.سال 98 سالی سرنوشت ساز برای جمهوری دوم است. انتخابات مجلس، تغییر رئیس قوه قضائیه و تغییر فرمانده سپاه.