misfortune
𓆩𝐕𝐊𝐎𝐎𝐊𝐋𝐀𝐍𝐃𓆪↳Writer: missn
↳Part: 9
با چشمهایی تار به نوشته های تیتراژ پایانی فیلم زل زده بود و قطرات اشک یکی پس از دیگری گونههاش رو تر میکردن.
_خیلی قشنگ بود!
با صدایی که به علت گریه، گرفته شده بود زمزمه کرد و توجه پسر بزرگتر رو که در حال چرت زدن بود به خودش جلب کرد.
_جونگکوک؟ داری گریه میکنی؟
سرش رو به سمت پسر چرخوند و با چهره غرق در اشکش مواجه شد. چند لحظه بیحس بهش خیره شد و بعد تکخندی زد. باید با دوست پسر احساساتیش چیکار میکرد؟
_جک... اون...
هقی زد و نتونست جملهش رو کامل کنه. تهیونگ آهی کشید و به جونگکوک خیره شد. ساعاتی پیش دو پسر راجب هیث لجر و نقش جوکری که به بهترین شکل بازی کرده بود، به بحث پرداختن و وقتی که جونگکوک گفت متاسفانه فیلم دیگه ای ازش ندیده، تهیونگ به فیلم کوهستان بروکبک اشاره کرد و بعد پسر کوچیکتر اصرار کرد باهم اون رو ببینند و از اونجایی که تهیونگ قرار نبود دیگه ناراحتش کنه قبول کرد. پس با هم روبه روی تلویزیون روی تشکی که جونگکوک پهن کرده بود، نشستند و مشغول تماشای اون فیلم شدن.
_بیا اینجا...
بعد از چند ثانیه فکر کردن، با شک زمزمه کرد و به آرومی دستهاش رو از هم فاصله داد تا پسرک گریان رو به آغوشش دعوت کنه.
انگار که اونم منتظر همچین چیزی بود با شدت خودش رو به سمت آغوش تهیونگ پرت کرد و بعد از قرار گرفتن در آغوشش و حلقه کردن دستهاش به دور گردنش، با صدای بلندی شروع به گریه کردن، کرد.
تهیونگ که از حجم احساسات پسر شوکه بود، دستهاش رو با کمی مکث به دور جونگکوک حلقه کرد و در حالی که توی ذهنش میگفت: «حالا چه غلطی باید بکنم؟» به پسری که در آغوشش از شدت گریه میلرزید، خیره شد.
_جونگکوک؟
با لحن نرمی که به ندرت ازش استفاده میکرد، پسر رو صدا زد. وقتی جوابی ازش نگرفت آهی کشید و خطاب به خودش توی ذهنش غرید: «فقط انجامش بده لعنتی! اون دوست پسرته!» پس نفسی گرفت و دست چپش رو به آرومی روی ستون فقرات پسر کشید. چندبار کارش رو تکرار کرد و بعد دستش رو به موهای پسر رسوند و به آرومی اون تارهای سیاه رو نوازش کرد.
_جونگکوکی؟
بار دیگر با همون لحن صداش کرد و وقتی دید هق زدن های پسر بند اومده، نفس راحتی کشید.
چند دقیقه ای رو در همون حالت موندن و حالا جونگکوک در حالی که آب بینیش رو بالا میکشید از آغوشی که دوست نداشت ترکش کنه، جدا شد. مقداری آب نوشید و دستش رو توی موهایی که چند لحظه پیش توسط تهیونگ نوازش میشد، کشید.
_میدونی...
توجه تهیونگ رو به خودش جلب کرد و بعد ادامه داد:
_این فیلم واقعا پر از احساس و زیبایی بود. حسی که جک و انیس بهم داشتن خیلی عمیق بود و تونست اعماق قلبم رو لمس کنه. بازی هیث و جیک حرف نداشت! طوری که میخوام بگم بهترین نقش اونهاست...
تهیونگ که در سکوت به پسر کوچیکتر گوش میداد با شنیدن حرفش تکخندی زد:
_درسته فیلم قشنگی بود ولی نه در این حد دیگه! میخوای به شوالیه تاریکی خیانت کنی؟
جونگکوک که تحت تاثیر فیلم بود پوفی کشید. درسته این فیلم رو دوست داشت ولی حق با تهیونگ بود، نمیتونست به سهگانه بتمن خیانت کنه!
_درسته، همچنان جوکر برام بالاتره اما میشه گفت بهترین نقش جیک بود؟ هوم؟
تهیونگ باز هم تکخندی زد و ابرویی برای پسر جوگیر کنارش بالا انداخت:
_جیک فیلم های خوب زیاد داره که مطمئنا این بهترینشون نیست. مثلا از نظر خود من فیلم زندانیان بهترین فیلمیه که بازی کرده....
_شت راست میگی اصلا یادم نبود!
تهیونگ چشمکی به پسر زد و با لحنی که به وضوح علاقهش از بحث پیش آمده رو نشون میداد، گفت:
_اون فیلم معرکهس مخصوصا با بازی ای که هیوجکمن و جیک داشتن؛ اما این رو باید بگم که بازیش توی بروکبک هم واقعا خوب بود طوری که...
بالشتی رو پشتش گذاشت و بعد از اینکه به حالت نیمه خوابیده در اومد، ادامه داد:
_اون موقع بعد اکران فیلم مردم گفتن جیک حتما همجنسگراس و جیک هم در جواب گفت «خوشحالم که نقشم رو طوری ایفا کردم که باعث ایجاد این تفکر توی مردم شدم!»
_واو!
پسر کوچیکتر هم حرکت تهیونگ رو تقلید کرد و دراز کشید؛ طوری که ساق پاهاش روی شکم تهیونگ قرار گرفتن.
_چیکار میکنی؟
تهیونگ با تعجب پرسید و به پسری که با نیشخند شیطانی نگاهش میکرد، خیره شد.
_یکم پاهام رو ماساژ بده دوست پسرم...
با شیطنت گفت و در انتهای حرفش لبهاش رو غنچه کرد و بوسه ای واسه پسر پوکر فیس فرستاد.
به پاهای رو تنش خیره شد و خطاب به خودش گفت:« باید عادت کنی بالاخره!» پس دمی گرفت و با گرفتن نگاهش از چهره خندان پسر، طوری که انگار چند دقیقه پیش تهیونگ در حال زاری بود نه اون، آماده ماساژ دادن پاهاش شد.
انگشتهای بلندش رو دور مچ پاش حلقه کرد و کمی فشرد. با دودلی پاش رو بالا آورد و سریعا بوسه ای روی مچش نشوند. بعد بی توجه به لبخند پسر، پاش رو دوباره روی شکم خودش گذاشت و دستش رو بالاتر کشید و ماهیچه پشت ساق پاش رو محکم فشرد.
_اخ!
_دردت گرفت؟
_نه خوبه، همینطوری ادامه بده!
سرش رو تکون داد و بعد کارش رو دوباره تکرار کرد. نگاهش رو به جونگکوکی که چشمهاش رو بسته بود و با اخم محوی زیر لب ناله میکرد، داد.
_اه فاک خودشه! دقیقا همونجا!
اون چهره... طوری که ناله میکرد... فاک! تهیونگ دویدن خون توی پایین تنه ش رو به وضوح حس میکرد.
آب دهانش رو به سختی قورت داد و نگاهش رو از چهره پسر گرفت و چندتا نفس عمیق کشید تا به خودش بیاد.
_ته؟
لعنت... لعنت به جونگکوک و دلبریهاش... الان توی این وضعیت نباید تهیونگ رو اینطوری و با این لحن خشدار صدا میزد! پس تقصیر تهیونگ نبود وقتی پای پسر رو خیلی محکم بین دستش فشرد، اصلا تقصیر اون نبود! اصلا!
_اخ ته آرومتر!
با لحن شاکی پسر کمی از افکار کثیفش بیرون اومد و نگاهش رو به چهره خمار پسر داد. نفس عمیقی کشید و سعی کرد بیتوجه به تنشی که به وجود اومده بود، حرفی بزنه.
_چی میخواستی بگی؟
_خواستم... اه.... بپرسم فیلم مورد علاقهت چیه؟
فیلم! درسته فیلم! احتمالا بحث کردن راجب فیلم میتونست افکارش رو محو کنه!
_گلادیاتور
_جدی؟ چرا اونوقت؟
_چون نشونت میده چطور توی فاکداپ ترین شرایط هم دوام بیاری.
تنش بینشون حالا کمتر شده بود و تهیونگ خشنود ازش سعی کرد بحث رو ادامه بده:
_تو چی؟ فیلم مورد علاقهت؟
_من...؟ اوم فکر کنم غرور و تعصب؟
_چی؟
تهیونگ با چشمهای گشاد شده داد زد و پاهای پسر رو تقریبا از روی خودش پرت کرد و صاف نشست. جونگکوک هم با دیدن واکنش پسر بزرگتر با تعجب نشست و پرسید:
_چرا مگه؟ چی شده؟
_تو نمیتونی جدی باشی! آخه از چی اون فیلم مذخرف خوشت میاد؟
_اقای دارسیش؟
_اون یه عوضی بود!
با داد تهیونگ اخمی کرد و کمی خودش رو جلو کشید.
_اون یه جنتلمن بود! من واقعا خوشم ازش میومد...
_تو کلا از هرچی عوضیه خوشت میاد!
حرفش رو نامفهوم زیرلب زمزمه کرد و چشمهاش رو چرخوند.
_چی گفتی؟
_گفتم دراز بکش!
پسر کوچیکتر چشمی بابت لحن تند تهیونگ چرخوند و بعد دوباره دراز کشید.
با قرار گرفتن رون های درشت و سفید پسر درست روی پای خودش، بار دیگه افکار بیشرمانه توی ذهنش بالا پایین شد و باعث شد تهیونگ با حرص نفسش رو بیرون بده. توی ذهنش با خودش گفت:« درسته الان دوست پسرته ولی همچنان ازش متنفری درسته؟ پس به خودت بیا لعنتی!» دستهاش رو روی رونهای درشتش گذاشت و کمی فشرد. فاک! اون رون های عضلهای... «بهش فکر نکن تهیونگ! بهش فکر نکن!» خطاب به خودش با بدبختی غرید و سعی کرد با فکر کردن به فیلم حواس خودش رو از اون ماهیچه های وسوسه انگیز پرت کنه.
_ته...
طرف دیگر جونگکوک حالش از تهیونگ هم بدتر بود. اون لعنتی به شدت رون هاش حساس بود و اینطوری لمس شدنش توسط کسی که عاشقش بود، به شدت حالش رو بد میکرد.
_ته!
با بالا اومدن دست پسر، با صدای بلندتری گفت و شروع به نفس نفس زدن کرد.
_هوم؟
تازه توجه پسری که معلوم نبود حواسش کجا پرت بود، بهش جلب شد. پس فقط با نفس لرزونی گفت:
_بسه، ولم کن!
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و نگاهش رو روی پسر چرخوند. اون.... اون تحریک شده بود؟
لیسی به لبهاش زد و با لحن شیطانیای گفت:
_مطمئنی میخوای بس کنم؟
کمی اذیت کردن دوست پسرش که عیبی نداشت؟ هوم؟
پس دستش رو به قسمت داخلی رون پسر برد و انگشتهاش به آرومی پوست حساس اون قسمت رو لمس کردن. نفس پسر کوچیکتر بند اومد و با فشردن رونهاش به هم دست تهیونگ رو گیر انداخت.
_خواهش میکنم...
با شنیدن لحن ملتمس پسر متوقف شد. به هر حال قرار نبود کارشون به سکس بکشه، پس فقط خودش رو عقب کشید و به جونگکوک فضا داد تا به خودش بیاد.
دقایقی سپری شد و دو پسر فقط در سکوت به دیوارهای خونه خیره بودن. جونگکوک که به خودش اومده بود لیسی به لبهاش زد و با نشستن سرجاش سکوت رو شکست:
_میگم...
_هوم؟
_یه فیلم دیگه ببینیم؟
تهیونگ نگاهی به سر پایین افتاده پسر کرد و جواب داد:
_اره ببینیم ولی یه اکشنش!
جونگکوک سرش رو به سرعت بالا آورد و با چشمهای درشت و براقش گفت:
_جان ویک؟
_که بعد یاد بگیری چطور با مسواک بکشیم؟ نه ممنون!
پسر با شنیدن حرفش، با صدای بلندی خندید و صدای خندهش باعث شد تهیونگ هم لبخندی بهش بزنه. اون خنده و طوری که گوشه چشمهای پسر چین افتاده بود فقط به شدت قشنگ بود و این تقصیر تهیونگ نبود که نگاهش خیره اون تصویر شده بود.
_خیلی خب...
جونگکوک با اتمام خندهش گفت و تهیونگ رو به خودش آورد.
_بیا ببینیم اینجا اکشن چی هست...
کنترل تلویزیون رو در دست گرفت و مشغول گشتن داخل نتفلیکس شد.
_این خوبه؟ مرد خاکستری اسمشه تقریبا جدید هم هست...
_بازیگراش کیان؟
_رایان گاسلینگ، کریس ایوانز، آنا-...
_کاپیتان آمریکا؟ شت خیلی دوستش دارم. همین رو بذار.
جونگکوک لبخندی به لحن هیجان زده پسر زد و زمزمه کرد:
_باشه بیبی
•••••••••••••••••••••
پارت مورد علاقه خودم>>>
دوستش داشتید؟
اسم فیلمهایی که منشن کردم توی این پارت👇🏻
*Brokeback mountain 2005
*The dark knight 2008
*Prisoners 2013
*Gladiator 2000
*Pride & prejudice 2005
*John Wick
*The Gray Man 2022