247- "کیم روزولت" و داستانش در ایران // یکی بود ؛ یکی نبود..."
جمعه ؛ 21/2/403 : قیطریه - تهران
محمدرفیع جلالی : «آنکس که نداند چه گذشت؛ نمیتواند بداند چه می گذرد»
روزولت : «من با نام جعلی «لاکریج» وارد ایران شدم و به منزلی در نواحی کوهستانی تهران رفتم»
خب ؛ به نظر میامد که همه چیز روبه راه است. روزولت میخواهد از واشنگتن به تهران برگردد که میرود معاینه پزشکی (جاسوس باید سالم باشد) و معلوم میشود سنگ کلیه دارد. دکتر اصرار میکند که باید حتماً عمل کرد. آلن دالس ؛ رئیس سیا دخالت میکند که سنگ او را ول کنید که کودتا عقب میافتد. و آقای روزولت را خلاص میکند /. و آقای روزولت توضیح میدهد که در جریان فعالیتهای کودتا، سنگ مزاحمتی ایجاد نکرد و بعد از ختم جریانات هم که بالاخره به اطاق عمل میرود. سنگ از قدرتی خدا، خیلی پائین آمده بود اما مشکل این بود که باید بیهوشش کنند: از ترس این که مبادا در بیهوشی حرفی بزند یک پرستار جاسوس میآورند که مواظب باشد. بعد از عمل روزولت میپرسد: «حرفی که نزدم؟» «نه چیزی که اسرار دولتی را فاش کند.» و او هم اضافه میکند: «من که جز اسرار دولتی چیزی ندارم».
در هر حال روزولت میآید به بیروت و از آنجا به دمشق میرود، در دمشق فرانسیس گرانجر را برمیدارد و با هم میآیند به تهران از راه بغداد و خانقین و قصرشیرین. البته بهتر بود که ورود به ایران مخفیانه صورت گیرد و یا شاید هم صلاح بود از گذرنامهٔ قلابی استفاده شود. اما استدلال آقای روزولت این بود تا فهرست واردین را از مرز به تهران بفرستند و رسیدگی کنند که کی آمده و کی رفته، کار از کار گذشته است .
19 ژوئیه ۱۹۵۳ ( یکشنبه؛ 28 تیرماه 1332) از مرز میگذرند. مأمور گذرنامه آدم سادهای بود: به جای اسم مسافر، نشانهٔ مخصوص او را در دفتر واردین نوشت:
- «آقایِ جای زخم بخیه در روی قسمت راست پیشانی»!!!.
به این ترتیب یک ماه پیش از ۲۸ مرداد، اواخر تیر ۱۳۳۲، آقای روزولت به ایران میآید که طرح «آژاکس» را پیاده کند و دولت مصدق را سرنگون سازد و موجبات بهجت خاطر امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا، شرکتهای چند ملیتی نفت و عمال داخلی آنها شاه و همدستانش را فراهم کند. ...
روزولت در مصاحبه ای میگوید:
- «من با نام جعلی «لاکریج» وارد ایران شدم. پس از ورود به ایران، به منزلی در نواحی کوهستانی تهران، که دور از عبور و مرور مردم بود رفتم و به تنظیم کارهایم پرداختم. ما یک میلیون دلار داشتیم و کمتر از 75000 دلار آن را برای به راه انداختن دمونستراسیون خرج کردیم. بقیه پول را در یک محل مطمئن در سفارت گذاشتیم و چندی بعد آن را به شاه دادیم.»
روزولت اعتراف میکند که 75000 دلار به یک شبکه که شامل سه نفر آمریکایی و پنج نفر ایرانی بود برای تجهیز دمونستراسیون پرداخت شد. عوامل ایرانی در این شبکه، با صدها تن مردم محلی ارتباط داشتند. آنها یک گروه را سازمان داده بودند و از طریق آن گروه پولها را بین مردم تقسیم میکردند.»
روزولت اشاره میکند:
- «تنها سه نفر از هویت واقعی من اطلاع داشتند، یکی از این سه تن، شاه بود. من به دیدن او رفتم و به او گفتم مصدق را عزل کند و سرلشکر فضلالله زاهدی را به نخستوزیری بگمارد. شاه این پیشنهاد را با مسرت استقبال کرد. فقط میخواست اطمینان حاصل کند که از او پشتیبانی خواهد شد. با توجه به احترام و پذیرایی که ترومن و آچسن در ایالات متحده از دکتر مصدق به عمل آورده بودند، اکنون میخواست مطمئن شود که دیگر از مصدق حمایت خواهد شد.»
روزولت در ادامه میگوید:
- «طی ملاقات کوتاهی که با او(شاه) داشتم، متقاعد شد که ما ترتیبات لازم را برای انجام کارمان دادهایم (ایالات متحده آمریکا و انگلستان با کودتا موافقت کردهاند) و این توافق با اظهارات وینستون چرچیل و آیزنهاور، تأکید شده است. نشانه توافق چرچیل تغییر لحن او در سخنرانی رادیو بیبیسی و همچنین نطق آیزنهاور که در غرب آمریکا بود که از شاه حمایت کرد.»
روزولت گفته بود که اقدام آمریکا در انجام کودتای ایران کاملاً محرمانه بود و جز چند تن از افسران ارتش ایران که با آنها مذاکره کردیم، هیچکس از جریان کار اطلاع نداشت. ما توافق کرده بودیم که «هندرسون» سفیر ایالات متحده در مخفیگاه خود واقع در ناحیه کوهستانی تهران، با افسران طرفدار شاه و همینطور با کسی که با استفاده از بودجه «سیا» گروهی را برای تظاهرات جمعآوری کرده بود تماس برقرار نماید . دو هفته پس از ورود من به ایران، همانطور که قبلاً پیشنهاد کرده بودم، شاه مصدق را عزل کرد و زاهدی را به نخستوزیری برگزید. ولی مصدق حاضر به کنارهگیری نشد و علیه شاه و طرفداران او به مقابله پرداخت.
روزولت که احتمال این واقعه را پیشبینی کرده بود میگوید:
- «عدهای از افسران طرفدار شاه در محلی که «سیا» تعیین کرده بود - مجاور سفارت آمریکا در تهران - مخفی شدند و شاه نیز از کشور خارج شد».
او میگوید:
- «... من به شاه گفتم: "اگر برخی از کارها موفقیتآمیز نبود، شما با هواپیمای خودتان به بغداد پرواز کنید." ولی چون سفیر ایران در بغداد، از طرفداران مصدق بود، شاه، ناگزیر به طرف رم پرواز کرد"
-
سرلشگر زاهدی در تهران با شاه تماس منظم داشت و پسرش اردشیر زاهدی نیز که بعدها سفیر ایران در ایالات متحده شد از کسانی بود که با روزولت تماس داشته است.
روزولت میگوید:
- به دنبال تظاهرات خیابانی و پس از اینکه نظامیان قدرت را به دست گرفتند، شاه به تهران برگشت. من و زاهدی به او تلگراف کردیم به ایران برگردد. مصدق نخست مخفی شد و روز بعد، خود را معرفی کرد. سپس بازداشت و محاکمه شد و سه سال در زندان ماند.
- هنگامی که شاه به ایران بازگشت و بار دیگر قدرت را به دست گرفت، معامله نفت با کشورهای غربی به سهولت انجام گرفت. به موجب آن قرارداد شرکتهای آمریکایی 45 درصد محصول نفت ایران را به خود اختصاص دادند به انگلیس نیز اجازه داده شد به ایران مراجعت کند و سهم قابل توجهی از نفت ایران را به دست آورد. اجرای عملیات مربوط به کودتا، از آغاز تا پایان، فقط سه هفته طول کشید، سپس من از ایران خارج شدم.
- آنچه روی داد، به وسیله گروه کوچکی از افسران ارتش بود که در مقامات بالا بودند و مصدق آنها را به کار گمارده بود و همه کارها ظرف سه روز به نتیجه رسید.
روزولت پس از مراجعت به آمریکا مورد تقدیر رئیسجمهوری قرار میگیرد و به دریافت نشان «امنیت ملی» نائل میشود. وی در این مورد میگوید:
- «برای اهمیت این نشان کافی است بگویم که پیش از من فقط یک تن، یعنی ادگار هوور، رئیس مقتدر «اف بی آی» به دریافت چنین نشانی نائل شده بود.»
- جان فاستر دالس که از موفقیت در این عمل بسیار خوشحال شده بود عقیده داشت که در آینده این نوع اقدامات وسیلهای برای مواجه شدن با مسائل دشوار خارجی خواهد بود. من نیز خاطرنشان ساختم که ما پیش از انجام کار، اوضاع را به دقت مطالعه کردیم و خوشحال شدیم که ارتش، به استثنای چند مورد معدود از افسران که مصدق آنها را به کار گمارده بود، همگی طرفدار شاه بودند...