245- "کیم روزولت"  ؛ فرمانده عملیات  "اژکس"  //  یکی بود ؛ یکی نبود..."

245- "کیم روزولت"  ؛ فرمانده عملیات  "اژکس"  //  یکی بود ؛ یکی نبود..."


جمعه    ؛  21/2/403 :     قیطریه - تهران


محمدرفیع جلالی : «آنکس که نداند چه گذشت؛ نمیتواند بداند چه می گذرد»

 

دالس:  «خب، این راه خلاصی ما از دست مصدق دیوانه را نشان می‌دهد»



خب؛ ما تا اینجای کار با نیت کیم روزولت و منویاتش که همانا انجام براندازی دولت در ایران بود اشنا شده بودیم. تفکرات او همان تفکراتی بود که دولت انگلستان هم بدان میاندیشید و برای ان طرح هائی فراهم اورده بود. کیم روزولت هم طرح هائی داشت برای سرنگون کردن مصدق؛  اما برای آن که طرح برانداختن مصدق پذیرفته شود باید اوضا ع آماده‌تر میشد . روی کار آمدن محافظه‌کاران در انگلستان ، در اواخر پائیز ۱۹۵۱ (۱۳۳۰) نقطهٔ عطف خوبی بود. چرچیل و ایدن اساساً به راه حل سیاسی نفت اعتقادی نداشتند. روزولت میگوید:

-       «اگر بخواهم به نرمی بیان کنم، آن‌ها (انگلیسی ها) به سیاست معتدلی در مورد ایران گرایش نداشتند. اگر سیاست  قایق های  توپدار   هنوز عملی و طردنشده بود حتماً به ان دست می‌زدند. در آن وضع، خیال نمی‌کنم که کوشش‌های سیاسی را که برای حفظ ظاهر از آن‌ها انتظار می‌رفت خیلی جدی تلقی می‌کردند. از همان زمان فکر خود را به روش‌های دیگری برای مقابله با وضع متوجه می‌داشتند»

دیپلماسی قایق‌های توپدار


در پائیز 1952،  پس از قطع رابطهٔ دولت ملی مصدق با انگلیس (۳۰ مهر ۱۳۳۱)، چرچیل و ایدن «به آنچه احتمالاً از آغاز شروع به کار خود در ذهن داشتند پرداختند»

در نوامبر ۱۹۵۲ (آبان / آذر ۱۳۳۱)، آقای روزولت از تهران راهی واشنگتن می‌شود. سر راه، به ‌لندن که می‌رسد، وزارت خارجه فوری با او تماس می‌گیرد و دست او را می‌گذارد در دست آقای کاچران (Cochran) و همکاران


آقای کاچران سخنگوی شرکت نفت انگلیس و ایران است و لب کلامش این است:

-        "دیگر وقت را نباید تلف کرد و باید فوری دست به کار شد."


جلسه، جلسه‌ای است چهار نفره: هنری مونتیگ، (H.Montague)، گوردون سامرست (G.Somerset). کاچران و آقای روزولت. انگلیس‌ها طرح دقیقی را عرضه می‌کنند. مصدق باید برود و شاه باید بماند. فکر می‌کنند که متحدان قویدستی هم در ایران دارند که با دربار و شاه در تماس نزدیک هستند .


ارزیابی انگلیس‌ها از وضع ایران تفاوت چندانی با ارزیابی آقای روزولت و برادران بوسکو ندارد. ارتش که عکس‌العمل‌هایش قابل پیش‌بینی است، به دانشگاه و دانشجویان هم نباید هیچ امیدی داشت. اما انگلیس‌ها به نقش روحانیون با خوش‌بینی بیش‌تری نگاه می‌کنند . کاچران می‌گوید ایدن و چرچیل هم از این طرح کاملاً پشتیبانی می‌کنند .



روزولت که منتظر نتیجه انتخابات امریکا و تغییرات در مدیریت سیا بود؛ در خصوص این پیشنهاد انگلیسی ها میگوید:

-       «برای ما یک کمی زود بود که پیشنهاد آن‌ها را جدی تلقی کنیم. ترومن و آچسن در دیدار مصدق از آمریکا در اکتبر ۱۹۵۱ سخت تحت تأثیر او قرار گرفته بودند. آلن دالس و من هم ممکن بود که با انگلیس‌ها همدرد باشیم؛ همانطور که بودیم.  با اینحال باید منتظر انتخابات آمریکا بمانیم – انتخابات که تازه صورت گرفته بود – تا پیش از شروع به عملیات، تغییراتی در سازمان سیا بوجود بیاید»


خب؛ انتخایات امریکا انجام میشود و همانطور که پیش بینی میشد؛ ایزنهاور ؛ ادالای استیونسون  را شکست میدهد و اماده میشود برای رفتن به کاخ سفید.

 

در اواخر ۱۹۵۲ و اوائل ۱۹۵۳ (زمستان ۱۳۳۱) انگلیس‌ها، یعنی نمایندگان شرکت نفت انگلیس و ایران به گفتهٔ آقای روزولت، به واشنگتن می‌روند و دربارهٔ قضیهٔ کودتا صحبت می‌کنند. سفر اول مقدماتی بود و آلن دالس هم سری به جلسه می‌زند. و بیدل اسمیت (Beedl Smith) هم اصلاً شرکت نمی‌کند. جلسه‌ای است فقط میان سیا و انگلیس‌ها. دوباره انگلیس‌ها نقشه خود را به دقت به بحث می‌گذارند.

بیدل اسمیت (Beedl Smith)


اما جلسهٔ دوم، جلسهٔ دوشنبه سوم فوریه ۱۹۵۳ (سوم اسفند ۱۳۳۱) است. در آغاز ۱۹۵۳، پیش از آنکه رسماً دولت آیزنهاور کار خود را شروع کند و بیدل هم به وزارت خارجه برود، روزولت به دیدار بیدل می‌رود تا با او گفت‌و‌گوای کند. بیدل، بیدلی و بی‌تابی می‌کند که چرا انگلیس‌ها نمی‌جنبند وسراغ ما نمی‌آیند. روزولت می‌گوید همین که آیزنهاور کار خود را شروع کند می‌آیند. بیدل اسمیت می‌گوید باید کار را شروع کرد. روزولت هم می‌گوید همین الان که رفتم طرحی تهیه می‌کنم که طرفین دربارهٔ آن توافق کنند. اسمیت می‌گوید: «با لندن که گرفتاری نخواهید داشت. هر چه را ما پیشنهاد کنیم قاپ می‌زنند. مطمئنم که چنان چیز معقولی را خواهید آورد که موافقت دالس را جلب کند: آیزنهاور هم موافقت می‌کند… ». من احساس کردم که داشت می‌گفت با هر چه به انها  بگوئیم، موافقت میکنند.


همان طور که ذکر شد دوشنبه سوم فوریه ۱۹۵۳ (سوم اسفند۱۳۳۱ و شش روز پیش از واقعه  ۹ اسفند) دوباره مذاکرات در واشنگتن دنبال می‌شود. ما از طریق دفتر استاندارد اویل نیویورکمان کاملا در جریان کار قرار داشتیم ومیدانستیم که   در این مذاکرات آلن دالس هم شرکت دارد. «سر پاتریک دین (Sir Patrick Dean) هم از طرف وزارت خارجهٔ انگلیس همراه هیئت آمده است  اما در جلسه شرکت نکرده بود». باز هم «طرح» به بحث گذاشته می‌شود. حرف تازه‌ای نیست. فقط انگلیس‌ها از ضرورت انتخاب یک «فرمانده عملیات» صحبت می‌کنند و آقای روزولت را برای احراز این مقام پیشنهاد می‌کنند. قرار می‌شود تصمیم گرفتن در این مورد را به دین، اسمیت و فوستردالس واگذار کنند.


جلسهٔ دیگری با حضور این افراد تشکیل می‌شود و پس از معرفی طرح، دوباره مسألهٔ انتخاب فرمانده عملیات طرح می‌شود. فوستر دالس فیلسوفانه می‌گوید:

-        «فراموش نکنیم که کیم را اعلیحضرت شخصاً می‌شناسد. و بعد هم نام خانوادگی مشهوری دارد. اگر بتواند خود را از دید دور نگهدارد و کسانی که او را می‌شناسند نبینند من فکر می‌کنم که احتمالاً انتخاب خوبی باشد.».

-        

و بالاخره اضافه می‌کند: «بله، فکر می‌کنم خوب باشد. اما خودش را باید از هر که او را می‌شناسد دور نگهدارد. خصوصاً از شاه.»


پس از حل این معضل، معضل دیگری می‌ماند که آقای روزولت مطرح می‌کند:

-        «آقایان، مایلم به ‌وزارت خارجهٔ آمریکا، وزارت خارجهٔ انگلستان و به همکاران انگلیسی خود نکتهٔ تازه‌ای را گزارش دهم. با توجه به این که طرح آژاکس هنوز به تصویب نهایی نرسیده است ما تا کنون با شاه تماس مستقیم نداشته‌ایم. بلکه با نزدیکان او مذاکره کرده‌ایم. روشن است که باید دربارهٔ کسی که جانشین مصدق خواهد شد با یکدیگر توافق داشته باشیم و روشن است که تصمیم دربارهٔ تعیین این شخص را شاه خواهد گرفت. همکاران ایرانی به ما خبر می‌دهند که انتخاب شاه، به احتمال قریب به یقین سرلشکر زاهدی خواهد بود. لحظه‌ای سکوت شد. فوستر دالس و اسمیت نمی‌دانستند دربارهٔ که صحبت می‌کنم اما انگلیس‌ها خوب می‌دانستند.» .

-        


و بعد بحثی درمی‌گیرد برای قانع کردن انگلیس‌ها که آقای زاهدی که شما در ایام جنگ جهانی دوم به جرم همکاری با آلمان هیتلری توقیف و تبعید کردید دیگر احساسات ضدانگلیسی ندارد( لازم بذکر است که زاهدی احساسات  "المانوفیلی" داشت و در زمان جنگ جهانی دوم توسط انگلیس ها دستگیر و زندانی شده بود)

. نمایندهٔ وزارت خارجه انگلیس می‌گوید ما باید با لندن تماس بگیریم اما اگر تصمیم چنین است که فکر نمی‌کنم کاری از دست ما ساخته باشد. و آقای روزولت اضافه می‌کند:

-        «متأسفانه مثل اینکه وضع چنین است. زاهدی انتخاب ما نیست. به شما قول می‌دهم اما ما فکر می‌کنیم که شاه باید نخست‌وزیر خودش را انتخاب کند. و ظاهراً زاهدی انتخاب اوست»  و اضافه می‌کندکه بنا به قول رابطین ایرانی ما، «سرلشگر، ضدانگلیسی نیست.»

 آقای دالس صندلیش را عقب می‌زند و اعلام ختم جلسه را می‌کند.


پس از ختم جلسه، آقای روزولت و همکاران انگلیسی جلسهٔ دیگری ترتیب می‌دهند. آقای روزولت می‌خواهد بداند که همکاران و عمال انگلیس در ایران کیستند .کاچران نام دو نفر را ذکر می‌کند و از مناقب آن‌ها صحبت می‌کند.


آقای روزولت از این دو با نام مستعار ناسی (Nassey) و کیفرون (Cafron) یاد می‌کند. کاچران می‌گوید آدم‌های پراستعداد، زبروزرنگ و جذاب و فعالی هستند .


روزولت در ماه‌های بعد، سفرهای متعددی به ایران، بیروت و لندن می‌کند. روزولت و همکاران  بیروت  را به عنوان پایگاه خود انتخاب کرده بودند. جلسات بحث و طرحریزی و تماس و غیره در این شهر، سر راه تهران، برگزار می‌شد. از جمله شرکت‌کنندگان در این جلسات یکی هم جرج کوویه (G.Cuvier) مسؤول سیا در ایران است که مدت مأموریتش در ژوئیهٔ ۱۹۵۳ ( تیرماه  1332) به پایان می‌رسید و قرار بود ایران را ترک کند. در فرانسه به دنیا آمده بود و انگلیسی هم زبان مادریش بود. و از زمان جنگ هم در دستگاه‌های اطلاعاتی و جاسوسی (O.S.S) کار کرده بود. یک متخصص لاغر و باریک مسائل ایران که همیشه جدی و شوخی را داخل می‌کرده و آقای روزولت اسمش را نمی‌برد.

 


در اواخر فوریه است که روزولت   از راه زمین به طرف ایران حرکت می‌کند. در بغداد به همراه فرانسیس گرینجر (Francis Granger) از مأموران سیا راهی  ‌تهران میشود.

-        در تمام این مدت روزولت و همکارانش مشغول امادگی برای انجام نقشه هایشان هستند. ...



Report Page