214
دختر امروزی
به قلم نارسیس
پارت 214
آدرس پیج اینستاگرام :
narsis. romance
انگشتای دستم دور بازوش گره شد
دوش به دوش میلاد قدم برداشتم و از خونه جهنمی بیرون رفتیم...!
اون شب تا دیروقت بیرون بودیم
اون شب میلاد همونی بود که هر زنی حسرت داشتنش و داره
ولی خب من خوب می دونستم این واسه حال خوشه این لحظاتشه
کافیه اون شخصیت پنهانش ظاهر شه و همه چیز و بهم بریزه!
شب دیروقت بود که رسیدیم خونه
میلاد ماشین و تو پارکینگ پارک کرد و خواستیم پیاده شیم که گوشیش زنگ خورد
از سرشب چندین بار گوشیش زنگ خورده بود و هربار رد تماس می زد
حدس زدم خواهرشه
دستم رو دستگیره در نشست که صدای میلاد و شنیدم که به مخاطب پشت گوشی گفت:
-چیه ملینا؟!
ناخوداگاه متوقف شدم
میلاد سکوت کرد و فقط می شنید
-کی اینجوری شد؟
نگاهم به نیم رخش افتاد
عصبی شده بود
چرخید سمتم و کلافه گفت:
-پیاده شو باید برم
جای سوال پرسیدن نبود
نمی خواستم با رفتار بی جام شب خوبم و خراب کنم
سر تکون دادم و سریع پیاده شدم
میلاد گازش و گرفت و رفت
نفس تازه کردم و با گام های بلند به سمت اتاقمون رفتم
در و پشت سرم بستم و با چرخوندن کلید تو قفل در خیالم از قفل بودنش راحت شد.
گوشی و از زیر تخت براشتم و روشن کردم
یاد حرفای مرصاد افتادم و تمام حال خوش سرشبم دود شد و به هوا رفت.
چندتا بوق خورد و جوابی نشنیدم
بوق های اخر بود که صدای بم و خواب الود مرصاد تو گوشی پیچید:
-الو
-سلام، ببخشید دیروقت زنگ زدم ولی باید حرف بزنیم
از تن صداش فهمیدم داره تکون می خوره و بلند می شه
-میلاد مگه اونجا نیست؟
-نه!
-خب..
یهو با صدای جیغ بلند و زنونه ای که از بیرون شنیدم شوکه چشمم به در موند!
انگار مرصاد هم از پشت گوشی اون صدای بلند و ظریف و شنید:
-چی شده الهه؟
من شوکه با قدم های کوتاه به سمت در رفتم
با تردید گفتم:
-نمی دونم مرصاد این صدا از بیرون اتاق اومد
-ولش کن، توجه نکن، تو اتاقت بمون، احتمالا یکی از خدمه ها بوده
-نه من اینجور فکر نمی کنم
بدون هیچ حرف اضافه ای تماس و بستم
گوشی هنوز تو دستم بود که لرزید
رد تماس زدم و گوشی و خاموش کردم
تو جیبم گذاشتم و در و باز کردم...!
برای خوندن قسمت اول رمان #1 رو جستجوکنید.
این رمان زیبا رو هر روز در کانال دختر امروزی بخوانید 👇
@dokhtare_emruzzi