10

10

عشق سخت

۱۰

انگار برق سه فاز بهم وصل شد

شوکه بهش نگاه کردم.اما صورت اون آروم و کاملا عادی بود

ریلکس سوالشو تکرار کرد

- منظورم از رابطه از عقب، رابطه مقعدی هست ... از نظر درد و لذت و بار روانی که داره میخوام‌حستو بدونم 

من اونجا نشسته بودم

در حالی که همین حرف های دکتر احمدی هم تحریکم کرده بود 

اما نمیدونستم چه جوابی بدم 

حس میکردم هیچ چیز این جلسه شبیه یه مشاور عادی نیست

نباید اینجوری باشه

اینجوری که حرفای روانشناسم منو تحریک کنه ...

من بازم فقط نگاهش کردم

لبخندی زدو یاد داشت کرد

چی یادداشت کرد؟

من که جوابی نداده بودم 

دکتر احمدی گفت 

- حیف الان تو جلسه مشاوره هستیم و دست و بالم بسته است

زبون قفل شده ام فعال شد

لب زدم‌

- چرا؟

قلبم انقدر تند میزد صدای خودمو خوب نشنیدم 

دکتر احمدی سرشو بلند کرد

دقیق نگاهم کردو گفت 

- میتونی بری تو پارکینگ مجتمع کنار یه ای بیست مشکی منتظرم بمونی تا بهت بگم چرا !!

قلبم ریخت

یهو انگار ایستاد 

دیگه نبض نمیزد

این مردو که حالا از راز های من باخبر بود بیرون اتاق مشاوره ببینم !؟

چرا؟

جوابش تو سرم بود 

چون باهام کار داشت

نه یه کار عادی

یه کار غیر عادی!

همه چی تو سرم گذشت

بوسیدن. لمس کردن. مالیدن. حتی سکس از عقب 

اما همه رو ریختم دور و گفتم

- عیبی نداره؟ 

چشم هاش انگار ازش آتیش میومد سمتم

چون با نگاهش داشتم میسوختم.

بدون تغییر حالت صورتش گفت

- چرا ... داره... جرمه ... برای من عواقب بدی داره 

- اوه ...

- اما اگه تو بری من... میام ...

چی داشت میگفت؟

بین پام داشت نبض میزد 

کجا برم؟

تو پارکینگ؟

میخواد باهام چکار کنه؟

برای من چه عواقبی داره؟

من همه عمرم ترسو بودم 

اما اینبار بدنم و شهوتی که توش بیدار شده بود منو نترس کرده بود

خیلی از این شهوت عذاب کشیده بودم

دوست داشتم تجربه کنم 

یه واقعیشو تجربه کنم نه فقط تصور کنم تو سرم 

آب دهنمو غورت دادمو لب زدم 

- میرم ...

دکتر احمدی آروم سر تکون داد 

لبخند محوی زدو از کشو میزش سوئیچ رو بیرون آورد. به سمت من گرفت و گفت 

- ای بیست مشکی ... پشت بشین تا بیام ...

Report Page