01
Monioنمیدانم روز چندمیست که مهسای ایران چشم بسته.
اما میدانم این مردم حدود ۲۰ روز است که جان خود را برداشته و برای خون او میجنگند.
از دانشآموز و دانشجو بگیر تا سلبریتی و خواننده، همگی برای یک چیز از پا خواستند و فریاد میزنند، زن، زندگی، آزادی.
پارههای تن ایران هرروز با شجاعتی که انگشت به دهان همه گذاشته در مقابل این وحشیها میایستند.
یکی موهایش را میبندد و روبهرویشان قد علم میکند،
دیگری مصمم قدم برداشته دست برگردن هموطن میگذارد که بگوید تنهایی در اتحاد معنا ندارد.
آن یکی تلفن بردست جهان را از وحاشت این زبالهها آگاه میکند.
دیگری زبانش هنر است.
تصویر میسازد که شاید روزی، کسی، صدایی، ببیند و بشنود و بخواند که چه گذشت بر این مردم سالها رنج دیده.
مردمِ "قبل تاریکی خانه باش."
مردمِ "فعلا پس انداز کن تا بعدا بخریم."
مردمِ دیکتاتوری و خفقان.
مردمی که صدایشان مدتهاست در نطفه خفه شده.
این جوانها روزهاست که سکوت رو فراموش کردند.
مشت خود را گره میکنند و فردا برایشان مهم نیست.
مشت خود را گره میکنند و ندای آزادی سر میدهند تا شاید جایی کسی صدای درماندگی آنها رو بشنود.
بشنود صدای گریهی مادرهایی که پارههای تن ایران را با دستان خود کفن کردند.
بشنود صدای دوستانی که با دستهای پر از خون تن بیجانِ جان خود را به آغوش میکشند.
بشنود صدای زنده بودن و زندگی نکردن را.