𝐈 𝐅𝐞𝐥𝐭 𝐢𝐭 | ﺣﺳش ﻛﺭﺩﻣ

𝐈 𝐅𝐞𝐥𝐭 𝐢𝐭 | ﺣﺳش ﻛﺭﺩﻣ

ﺳﺑنا Sabna |نویسنده


اتاق تاریک

سکوت

صدای زنگ تلفون

تهیونگ: چیکار کردی یونگ تونستی چیزی بفهمی؟

تهیونگ: لعنتی الان خودمو میرسونم


معرفی:

تهیونگ یکی از بزرگترین مافیا های سئول که به سلطان عذاب شهرت داشت.

لی یونگ سو دست راست


تهیونگ: کجاست؟

یونگ: خوش اومدین قربان تو گاراجه

تهیونگ دستشو برد توی شلوار تنگش و قدم برداشت.

یونگ: قربان از دیروز حتی یه کلمه هم نگفته

تهیونگ: خودم میدونم باهاش چیکار کنم عوضی دلش مرگ میخواد

تهیونگ با جدیت کامل به سئون( گروگان ) نگاه کرد و با اشاره چشم به افرادش فهموند تا بلندش کنند

وقتی سئون تهیونگ رو دید رو صندلی خودشو جا به جا کرد

تهیونگ: میبینم به زبون خوش نتونستن به حرفت بیارن میخوای من کارمو شروع کنم؟ هااااا


سئون: بهتو...ن که گفته بود...م چیزی ‌.. نمیدون..م

تهیونگ: یعنی اینقد از انگشتان قشنگت سیر شدی که میخوای به خاطر یه اسم ازشون خلاص بشی؟

سئون آب دهنشو قورت داد و با لرزشی که تو صداش بود پاسخ داد:

سئون: چ...ه اسمی؟

تهیونگ: بهم بگو از کی دستور میگیری؟

سئون: من زیاد باهاش کار نکردم از سر اجبار بود اسمشو نمیدونم

تهیونگ: نشد که پسر الان داری واردارم میکنی اذیتت کنم خوشت میاد؟ آره همینطور به نظر میرسه ماک وسیله هارو بیار

سئون فهمید که منظور تهیونگ از اذیت کردن چیه ( شکنجه ) و بی خود نبود که همه بهش سلطان عذاب میگفتن

سئون بدون معطلی

سئون: جونگ کوک .... جئون جونگ کوک

تهیونگ نیشخندی زد و دستشو از جیبش بیرون کشید

تهیونگ: ادامه بده ....

سئون: از اون دستور گرفتم ولی من چیزی دیکه ای نمیدونم گفتم که از روی ناچاری بود اون مرد خیلی خطرناکیه اگه به حرفش گوش نمیدادم جونمو از دست میدادم و همینطور... خانوادم

تهیونگ بدون معطلی اسلحه‌اش رو بیرون کشید و با یه تیر کارشو تموم کرد.

تهیونگ: این عوض رو ببرید یه جایی بندازید

ماک: چشم قربان

تهیونگ: یونگ اطلاعات جئون رو بیارم بیار تا شب

یونگ سرشو به علامه تایید تکون داد


ساعت ۱۰

امارت کیم

یانگ: قربان همینطور که فهمیدم جئون یه مرد شروره گذشته ترسناکی داره آدمای زیاری رو به قتل رسونده ۳۰ سالشه دست راستشم دختره که به جونگ کوک بهش اعتماد زیادی داره رابطه های زیادی رو پشت سر کرده ولی با هیچ کدوم ازدواج نکرده الان جونگ کوک تو سئول سکونت نداره

تهیونگ: کجاست؟

یونگ: اون الان تو لاس و گاسه قربان این مرد زیادی ترسناکه فک کنم باید بیخیال انتقام بشین

تهیونگ که به هیچ وجه شکست رو قبول نداشت

از جاش بلند شد و با لحن خشن

تهیونگ: هواپیما رو حاضر کن فردا صبح زود حرکت می‌کنیم



ادامه دارد....






Report Page