‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌- 📜 نامه‌ای از چوی یونوو به گمشده‌اش .

‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌- 📜 نامه‌ای از چوی یونوو به گمشده‌اش .

𝖼ɦ᥆𝗂 ᥡꫀ᥆ꪀ𑜏᥆᥆

نمیدانم نام این احساسات چیست و حتی از درست یا غلط بودن آن‌ـها هم اطلاعی ندارم، تنها چیزی که میدانم این است که من حتی یک ثانیه از فکر کردن به تو غافل نمیشوم .

وقتی خودم را پیدا میکنم متوجه میشوم ساعت‌ها را با فکر کردن به تو گذرانده‌ام و در سکوتی طاقت‌فرسا فرو رفته‌ام .

قلبم بی‌قرار است برایِ دوباره به آغوش کشیدن و بوییدنِ تو .

فکر کردن به تمام این‌ـها باعث میشود هر ثانیه قلبم بخاطر دلتنگی بی‌حد و مرز فشرده شود و درد زیادی را با خود به دوش بکشد .

از افکار خود وحشت دارم ، از افکار دیگران نیز وحشت دارم... اما مشتاق شنیدن و کشف کردن افکار تو هستم .

تو با تمامِ انسان‌هایی که تا به امروز دیده‌ام متفاوت هستی .

چیزهایی که تو را از دیگران متمایز می‌سازد همان احساسات ناشناخته‌ای است که من به تو دارم و نمیدانم نام آن‌ـها را چه بگذارم، چشم‌ـهای سیاه و براق تو، لبخندِ نورانی و قلبِ بی‌گناه توست... .

تو مرا وادار می‌کنی کارهایی انجام دهم که تا به حال انجام نداده‌ام، احساساتی تجربه کنم که تا به حال تجربه نکرده‌ام، چیزهایی بگویم که تا به حال فکرِ گفتن آن‌ـها حتی یک بار هم به ذهنم خطور نکرده است .

آنقدر حرف برای گفتن به تو دارم که نمیدانم از کجا شروع کنم...

پس به عنوان آخرین چیزی که امروز میخواهم به تو اعتراف کنم... به جرئت می‌گویم که تو همان نیمه‌ی گمشده‌ی من هستی که تا به امروز افتخار پیدا کردنَش را در میان این انسان‌های دل‌سنگ و بی‌رحم نداشته‌ام... .

Report Page