یافتن معنا در ادامه یا ترک یک رابطه‌ی زناشویی

یافتن معنا در ادامه یا ترک یک رابطه‌ی زناشویی


✍🏼 Susan Pease Gadoua 

▫ ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو

@alipsychiatrist

اگرچه هیچ گزینه‌ی سریع، قطعی و ساده ای برای پاسخ به سوال پیرامون لزوم یا غیرضروری بودن طلاق وجود ندارد، اما فاکتورهایی وجود دارند که تعمق پیرامون آنها، تصمیم گیری برای ترک یا ادامه ی یک زندگی زناشویی را تسهیل می‌کند.

برخی زوج درمانگران بر این باورند که، زمانی که میل به ادامه ی یک زندگی زناشویی، مبتنی بر حرکتی به سمت جلو و دست یابی به یک هدف است، به طور مثال "میخواهم فرزندانم را بزرگ کنم و شاهد پیشرفتشان باشم" یا "میخواهم بر روی حملات خشم خود کار کنم شاید شرایط تغییر کند"، احتمال باقی ماندن درازمدت فرد در تأهل افزایش می یابد.

اما هنگامی که افراد، اجتناب از مواجهه با درد و ترس را به عنوان توضیحی برای علت ادامه زندگی زناشویی گزارش می‌کنند، به طور مثال "دیگر هیچ کس به اندازه او من را دوست نخواهد داشت"، این موضوع تزلزل بیشتری را در رابطه زناشویی نشان می‌دهد.

به طور مشابه، افرادی که تصمیم آنها برای طلاق مبتنی بر حرکت به سوی یک هدف است، به طور مثال "من چیزهای بیشتری، بیش از ماندن در یک تأهل رنج آور، از زندگی ام میخواهم"، به احتمال بیشتری قادر به ترک رابطه ناسالم میشوند، در مقایسه با افرادی که میل به جلوگیری از هرگونه درد و رنج هیجانی در آنها غالب است.

در بسیاری از تصمیم گیری های مهم زندگی، از جمله حفظ یا ترک یک رابطه زناشویی، تجربهٔ هیجان 'ترس'، یک عامل تعیین کننده در انتخاب میان حرکت به سوی اهداف، یا اجتناب از تغییر و اصلاح شرایط است. در گروهی از افراد که در هنگام تصمیم گیری های مهم زندگی بر پیامدهای دردناک انتخاب های خود متمرکز میشوند، احساس محاصره شدن با ترس، و احتمال باقی ماندن در شرایط رنج آور صرفا برای حفظ امنیت و دور ماندن از خطر، بالاتر است. در مقابل، در افرادی که برای رسیدن به اهداف و آنچه سزاوار خود میدانند، ریسک پذیری بالاتری دارند، احتمال اقدامات عملی و حرکت رو به جلو بالاتر است.

بدون شک،‌ درجاتی از هر یک از این وضعیت ها، تجربه‌ی ترس از پیامدهای دردناک، و از آن سو میل به تغییر فعالانه ی شرایط ناسالم، در هر فردی وجود دارد. اما در نهایت عامل تعیین کننده در تصمیم گیری این است که کدامیک از دو وضعیت، ترس یا جرأت مندی، بر فضای روانی فرد غلبه دارد. وضعیت هایی که با شناخت عمیق‌تر ترس‌ها، اهداف، و انتظارات خود از زندگی و روابط، قابل تعدیل و تغییر هستند.

علاوه بر عوامل درون‌روانی، تأمل بر فاکتورهای دیگری در رابطه زناشویی، تصمیم گیری پیرامون کارایی یا ناکارآمدی رابطه، ماندن و تلاش برای اصلاح، یا ترک آن را، تسهیل می کنند. از یک دیدگاه، قابلیت یک زندگی زناشویی برای اصلاح و تبدیل شدن به رابطه ای سالم و رضایت بخش، بستگی به میزان کارایی آن در برآورده کردن برخی نیازهای اساسی دارد.

هرم نیازهایی که در زندگی زناشویی برآورده شدن آنها مورد انتظار است، در پنج سطح قابل توصیف است: نیاز به بقا، امنیت، عشق، احترام، و شکوفایی.

هنگامی که توجیه ادامهٔ زندگی زناشویی صرفا به تامین نیازهای مربوط به حفظ بقا محدود شده است، می‌توان آن را رابطه ای ناکارآمد در ارضای نیازهای هیجانی دو طرف دانست و از آن سو، رابطه ای که در آن، فراتر از نیازهای مربوط به بقا و امنیت، خودشکوفایی ممکن می‌شود، رابطه ای با کارآمدی بالا در نظر گرفته میشود.

اعتماد دوسویه، صداقت، احساس امنیت و عدم وجود سوء استفاده در بعد فیزیکی، جنسی و کلامی، از جمله مؤلفه هایی هستند که تحت عنوان کلی نیازهای مرتبط با بقا و احساس امنیت قرار میگیرند. ابراز دوسویهٔ دوست داشتن، تعهد، توجه و مراقبت، تحت عنوان کلی نیاز به عشق قرار می‌گیرند؛ حفظ احترام و حریمهای انسانی و خصوصی تحت عنوان نیاز به عزت نفس، و امکان تحقق بخشیدن به علائق و اهداف شخصی تحت عنوان نیاز به خودشکوفایی، قرار میگیرند.

وجود موانع اساسی در جریان ارضای هر یک از این نیازها، در قالب سلب شدن اعتماد، احساس ناامنی یا قرار گرفتن تحت سوء رفتار یا سوء استفاده روانی یا فیزیکی، و عدم دریافت توجه، احترام و حمایت طرف مقابل در مسیر خودشکوفایی، مطرح کنندهٔ نیاز به مشارکت طرفین برای ترمیم رابطه و در بسیاری از موارد استفاده از منابع حمایتی بیرونی و مداخله‌ی حرفه ای برای ترمیم رابطه است. در صورت عدم مشارکت هر یک از طرفین در بازسازی احساس امنیت، علاقه و عزت نفس در طرف مقابل، و احساس محرومیت مزمن از برآورده شدن نیازهای اساسی، در نظر گرفتن امکان ترک رابطه‌ی ناکارآمد و یا یافتن معنایی برای ماندن در آن، اجتناب‌ناپذیر است.


www.psychologytoday.com/intl/blog/contemplating-divorce/201101/how-do-you-know-if-you-should-stay-or-go


Report Page