گونه شناسي هويت جنبش زنان درافغانستان پس از طالبان(١)

گونه شناسي هويت جنبش زنان درافغانستان پس از طالبان(١)

ابراهيم داريوش


 جنبش زنان افغانستان پس از دورۀ طالبان با روی کار آمدن نظام جدید و حضور جامعۀ جهانی در کشور ،رونق تازه به خود گرفت و توانست خواسته های خود را در سطوح بالای جامعه مطرح نماید و با کمک نهادهای بین المللی آنها را به تمکین وادارد. ولی برعکس در سطوح پایین جامعه و محلات روستایی اقبال چندانی نداشته است. به گونه ای که به شکل گسترده شاهد خشونت های بیشتر و زن ستیزیها در سطح کشور هستیم .به باور برخی از پژوهشگران خواسته ها و مطالبات فعالان این جنبش مبتنی بر نیازهای زنان و شرایط اجتماعی –اقتصادی کشور نیست و منحصر به گروه مشخصی از زنان است. در این پژوهش از طریق مصاحبه با فعالین جنبش زنان دریافتیم، جنبش زنان افغانستان یک جنبشی است که توسط زنان تحصیل کرده و روشنفکری که در پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ و یاخارج از کشور زندگی میکنند و باورمند به نابرابری و ستمگری جنسیتی نسبت به زنان افغانستان هستند رهبری می‌شود و خواهان برابری جنسیتی و ارتقای جایگاه زنان در جامعه هستند.

در جوامعی که شرایط گذار را تجربه می کنند وجود جنبشهای تغییر و گذار امر لازمی است. بگونه ای که از یکسو این جنبشها برخواسته از شرایط تغییر هستند که یک عده از افراد را بر انگیخته و هم نوا ساخته است که بدین شکل مسیر تغییر را مشخص می سازند و از سوی دیگر این جنبشها تسریع کنندۀ تغییرات اجتماعی هستند. در جوامع سنتی مانند افغانستان تمرکز سه عنصر مهم قدرت اجتماعی، نظیر منزلت، ثروت و آزادی عمل در دست مردان عرصه را برای زنان نهایت محدود و دشوارتر ساخته است(واعظی ،۱۳۹۲). اما، با روی کارآمدن نظام نوین سیاسی، قانون اساسی نسبتا مدرن، برگشت افراد، به ویژه زنان تحصیل کرده و نخبه به کشور، رشد تحصیلی در میان زنان، زمینه را برای حضور فعال زنان در جامعه، درخواست ها و مطالبات تازه، اعتراض به وضعیت موجود و نابرابری های جنسیتی مهیا ساخته است. امروز ما شاهد، ایجاد نهادها، تشکل ها و گروه های مختلف از سوی زنان هستیم که  برای برابری، شهروندی، ارتقای سطح جامعه، و گسترش دموکراسی در فرایند گذار جامعه سهم مؤثر دارند .  

ازدیاد بی سابقۀ فعالان حقوق زن در افغانستان و نهادهای فعال در این بخش از دستاوردهای مهم و ارزنده ای است که برای توسعه دموکراسی و عبور از شرایط گذار خیلی مهم و ارزشمند است.

اما پراکندگی، نبود وحدت نظر و نداشتن تعریف روشن از وضعیت موجود  زمینه را برای هماهنگی و انسجام در میان این نهادها و مدافعین حقوق زن  دشوار ساخته است. گسست نسلی و فکری از دیگر ویژگیهای جامعه افغانستان است که چند دهه جنگ و تغییرات مکرر نظام متفاوت به وجود آورده است ،زنانی که سازمان دموکراتیک زنان افغانستان را در دهۀ هفتاد با گرایش سوسیالیستی تأسیس کردند، زنانی که در مطابقت با اسلام سیاسی فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را سامان میدهند،زنانی که از مهاجرت دوباره به وطن با مدارک تحصیلی عالی و تجربیات متفاوت برگشته اند. همۀ آن ها اکنون مشغول فعالیت های اجتماعی – سیاسی و مبارزه برای تغییر وضعیت به نفع زنان هستند.

    در حال حاضر نبود رهبری تاثیرگذار در جنبش زنان افغانستان از چالش های مهمی است که نیرومندی و امکان اثرگذاری آن را کاهش می دهد. پژوهشگران بر این باور هستند که جنبش زنان تاهنوز نتوانسته است درمیان زنان و همۀ لایه های اجتماعی نفوذ نماید و از افق زنان به جامعه نگاه کند .به گونهای که بتواند وضعیت زنان را زیر سوال ببرد .انتقاداتی که صورت میگیرد نگاهی از بیرون به وضعیت زنان است که روشنفکران آن را سر می دهند. اگر این نگاه به متن منتقل شود و زن را وادار به نگاه به خودش بدارد، میتوان امیدوار بود که رهبران تأثیرگذار از متن جنبش رشد کند(موسوی ،۱۳۹۳).

    علی‌الرغم آن، چالشهای مهم هویتی و سیاسی فراروی زنان وجود دارد که دشواریهای جنبش زنان را بیشتر ساخته است .عدم استقلال ذهنی و محیط به سیطرۀ سیاسی و فکری مردان توأم با وابستگی اقتصادی به مردان، نرسیدن به یک مانیفیست تدوین شده و اندیشهای هویت محور و برابری طلب، نبود تعریف روشن از نیازها ،امکانات قابلیتها، آرمانها، باورها و ملزومات یک جنبش زنان، نبود یک تشکل پویا، منسجم و متحد زنانه از چالشهای مهم جنبش زنان در افغانستان است(واعظی ،۱۳۹۲). 

    در سطوح بلند حکومتی و قوانین جاری اصلاحات زیادی به نفع زنان به وجود آمده است ،تصویب قوانین خاص، به نفع زنان، قانون منع خشونت علیه زنان، مقررۀ جنسیت، تبعیض مثبت در ادارات و ارگانهای حکومتی و مشارکت سیاسی نسبتا وسیع زنان، حاوی این مساله است که از لحاظ حقوقی و سیاسی مشکلات برای زنان کاهش یافته است .اما به نظر می رسد چالشهای مهم و مسألۀ اساسی برای زنان افغانستان وضعیت اجتماعی و فرهنگی است که در سطج جامعه و روستاها زنان قربانیان اصلی آن هستند. خشونت علیه زنان، در سطح خانواده، اجتماع، و  محل کار ،نبود مصئونیت برای زنان تبعیضهای جنسیتی و جنس دوم دانستن زن در فرهنگ عمومی مسایلی هستند که از سوی نهادهای مدافع حقوق زنان و حرکتهای زنانه از طریق کمپاینها، اعتراضات، و تبلیغات مورد اعتراض قرار میگیرند و علیه آنها مبارزه مینمایند. 

    زنان کنشگر تا کنون از شیوههای مدنی برای آگاهسازی عمومی استفاده کرده اند، این شیوۀ مبارزاتی با سبک زندگی، و باورهای آنان بستگی دارد. نوع نگرش و ارزیابی فعالین جنبش زنان درارتباط با شرایط زندگی آنها هویت جنبش زنان را تشکیل می دهد و هویت این جنبش، حرکتها ،استراتیژی و تاکتیک مبارزاتی آنها را تعیین می کند.در این مقاله سعی می شود یک تصویر روشن از ویژگیهای فعالان جنبش زنان در افغانستان و ارزیابی آنها از موقعیت و جایگاه خود ارائه شود.

 

نگاهی به وضعیت جنبش زنان در افغانستان

    جنبش زنان افغانستان  هرچند در گذشته های دورتر ریشه دارد؛ اما با روی کار آمدن نظام جدید سیاسی، دچار تحولاتی در بخشهای مختلف گردیده است. در افغانستان امروز، اگر بخواهیم جنبش زنان را در یک حرکت اجتماعی برای حقوق بشر و دموکراسی طبقه بندی کنیم؛ خواهیم دید که این جنبش به سبب تأثیر و وابستگی آن به شبکه های اجتماعی و اینترنتی و ارتباط مستقیم با رسانه ها در گروه جنبشهای نوین اجتماعی طبقه بندی می شود. این جنبش از یک سو، در افکار نوین دنیای زنان که از  دل افکار مدرن غربی بیرون میآید، ریشه دارد و از سوی دیگر، ریشه هایش در لایه های مختلف جامعه ی افغانستان، ضعیف است و یا اینکه آگاهی سیاسی و اجتماعی در همه لایه ها و طبقات اجتماعی، رشد کافی ننموده و این جنبش را در سطوح مختلف، دچار مشکل کرده است.

مسالۀ انسجام در رهبری حرکتهای اجتماعی از مهمترین مولفه‌ها برای رسیدن به اهداف مورد نظر است که متأسفانه در جنبش زنان افغانستان، مفقود و یا کمرنگ است. این جنبش مثل دیگر جنبشهای نوین اجتماعی، سراسری نیست؛ بلکه بنابر دلایل متعدد محیطی، متمرکز در پایتخت و برخی کلانشهرهای دیگر مانند بلخ، هرات و دیگر نقاط امنتر کشور است. فاکتور مهمی که باعث عدم گسترش این جنبش به نقاط دور دست در میان زنان ولایات مختلف میشود، ناامنی است .

ناامنی به زنان پیشرو و نخبگان جنبش زنان اجازه نمی دهد که به شهرهای کوچک و روستاها سفر نمایند و به بسیج زنان بپردازند؛ بنابراین محدودۀ فعالیت آنها در پایتخت و برخی کلانشهرهای دیگر که از امنیت نسبی برخوردار هستند، متراکم گردیده است. جنبش زنان در افغانستان رویموضوعات خاصی انگشت میگذارد که فکر میکنند برای زنان افغانستان از اولویت بیشتر برخوردارهستند؛ نظیر توانمندسازی، رفع خشونت علیه زنان و مشارکت در عرصه های سیاست، اجتماع ،اقتصاد و فرهنگ. با وجود این که فعالیتهای گروهی زنان افغانستان پس از طالبان، باروی کارآمدن نظام جدید، بیشتر در قالب سازمانها و نهادهای رسمیی بوده است که برنامه‌هایشان را به شکل پروژهای و با حمایت جامعۀ جهانی و دیگر کمک کنندهه ای خارجی تطبیق نموده اند. به همین خاطر ،محققان کمتری به جنبش زنان در افغانستان، باورمند هستند(باختری، ۱۳۸۹). به نظر می رسد که نگاه این عده از نویسندگان، به مفهوم جنبش زنان، یک نگاه کلاسیک است که مبتنی بر نظریه های سنتی از جنبشهای اجتماعی در علوم اجتماعی استوار است. با این نگاه، ما نمیتوانیم فعالیت ها و کنش زنان افغانستان را در این دوره زیر نام جنبش زنان قلمداد نماییم. 

    برای نخستین بار اعضای کمیتۀ مشارکت سیاسی زنان و اعضای کمپاین ۵۰درصد که در ۸مارچ  ۱۳۸۹ از ضرورت برپایی جنبش زنان در افغانستان صحبت کردند و زنان سراسر کشور را به پیوستن به این جنبش فراخواندند(بیانیۀ کمیته مشارکت سیاسی زنان افغانستان و کمپاین ۵۰ درصد ،۱۳۸۹).  از دیگر کنشگریهای زنان افغانستان در سال ۲۰۱۳ پیوستن به حرکت "قیام میلیونی زنان سراسر جهان" میباشد. مفهوم اصلی قیام یک میلیونی زنان، ایستادگی دسته جمعی زنان در برابر انواع خشونتها است. شبکهۀ زنان افغان و وزارت امور زنان، این حرکت را در سراسر افغانستان به راه انداخته و تلاش میکنند تا پیامشان را علیه سوء استفاده از زنان، به مردم برسانند .

همین طور گروهها و سازمانهای دیگری نیز با محوریت مسایل زنان، در این دوره، شکل گرفتهاند؛ مانند: زنان جوان برای تغییر، شبکهۀ زنان افغانستان، اتحادیه سراسری زنان افغانستان، از دیگر تشکلهای مشهور زنان افغانستان هستند که در همین دوره یادشده، شکل گرفته اند و به شیوه های گوناگون فعالیت دارند.

    جنبش زنان در افغانستان، یک جنبش برابری خواهانه و از نوع جنبشهای جدید اجتماعی است که برای ابراز وجود و ابراز هویت خود توأم با تغییر اذهان عمومی در مفهوم جنسیت، مبارزه می کند. آخرین کمپاینی که زنان در افغانستان به راه انداختند، با عنوان« نامم کجا است؟» بود. این کمپاین، در برابر نام نبردن زنان در جامعۀ افغانستان و مورد خطاب نمودن آنها با عناوین خویشاوندی، به راه افتاد. در افغانستان، معمول است که از زنان، بیشتر تعریف خویشاوندی صورت می گیرد و آنها را با اوصافی مانند: همسر، مادر، خواهر، دختر و... مورد خطاب قرار می دهند. و از اسم خاص آنها به ندرت استفاده می شود. این موضوع، ریشه در ذهنیت عمومی و فرهنگ حاکم بر جامعه دارد که در ساختارهای اجتماعی نیز نهادینه شده است. ناموس پنداری زنان در افغانستان در قدم نخست، هویت فردی و شخصی زنان را کتمان می کند و آنها را شئ گونه می سازد. ناموس پنداشتن زنان، علاوه برکتمان هویت فردی، سایر حقوق اساسی آنها را نیز نقض می نماید. استقلالی فردی، حق انتخاب و دیگر حقوق بشری زنان قربانی اصلی این موضوع می گردد. ناموس از مفاهیم و ارزشها در نظام اخلاقی حاکم بر کشورهای اسلامی است. در این جوامع، حفاظت از ناموس ،افتخار بهشمار میآید. در جامعۀ افغانستان، ناموس، مترادف است با یک سلسله خصایل اخلاقی؛ مانند: حیا ،عفت، شرافت، پاکدامنی و برخی رفتارها ویژگی های رفتاری دیگر و همین طور برای ملکیت مانند، زمین، و اموال، و خویشاوندانی که جنسیت زنانه دارند نیز بکار میرود. که حفاظت و و نگهداری آن غیرت تلقی میشود. (صادقیار ،۱۳۹۱). این کتمان هویت فردی و شخصی از سوی اذهان عمومی و ساختارهای نهادی شدۀجامعه یکی از مهمترین موانع رشد زنان تلقی میشود که جنبش زنان به شیوه های گوناگون  در برابر آن مبارزه میکند.

    جنبش زنان در افغانستان در اکثر موارد، هم‌سو با قانون و دولت است. قوانینی که فردیت زنان را به رسمیت شناخته است؛ قوانینی که حقوق بشری زنان را پذیرفته و برای آنها در نظر گرفته است؛ اما این قوانین به دلیل مقاومت‌هایی که از  متن جامعۀ مردسالار تولید می‌شود، تطبیق نمی‌گردد .

در بیرون از شهرها، به جای اجرای قانون، به ویژه قوانین مرتبط با خانواده و احوال شخصیه، مردم از عدالت غیررسمی یا همان روشهای قضایی سنتی استفاده می‌کنند و قربانی اصلی این روشهای سنتی قضایی، زنان هستند؛ بنابراین جنبش زنان، هم‌سو با قوانین و نهادهای دولتی و در مقابل هنجارهای مسلط اجتماعی و فرهنگ سنتی حاکم حرکت می کند. این مساله در برخی از کشورهای همسایۀ ما، تقریبا بر عکس است؛ به عنوان نمونه کشور ایران که ما بیشترین تعاملات فرهنگی رابا آن داریم، زنان کنشگر در این کشور از پایین جامعه شروع کرده و به سطوح بالاتر ارتقا می‌کنند.

آنها در نخست سعی کردند تا از هرگونه رویارویی سیاسی با حکومت بپرهیزند؛ اما اکنون با ارتقای میزان آگاهی عمومی، تلاش می ورزند تا برخی از خواسته های زنان در سطح سیاسی مطرح شود که کمپاین« تغییر چهره مجلس» درسال ۱۳۹۵نمونه ی آن بود(وحدتی ،۱۳۸۹). در افغانستان، جنبش زنان پس از طالبان  مسیر عکس این را پیموده است .از سطوح بالای جامعه، ساختارهای دولتی فعالیته ای خود را آغاز کرد. از کمیتۀ مشارکت سیاسی زنان شروع تا اصلاح قوانین و تنفیذ قوانین خاص در پشتیبانی از زنان. اکنون نیز در افق جامعه، حرکت خود را اغاز نموده و به ارتقای آگاهی عمومی و به حرکت درآوردن زنان بهخاطر حمایت از قوانین خاص و  مشارکت آنها در چارچوب قانون میپردازد.

    فعالان زن افغانستان، فقط روی تغییر در وضع زنان فکر نمی کنند. آنها روی مشکلات مهم کشوری و تغییر در وضع زندگی تمام شهروندان فکر میکنند و برنامه ارائه می نمایند. زنان تحصیلکرده و روشنفکر افغانستان به این باور رسیده اند که تغییر در وضع زنان، بدون تغییر در وضع جامعه، امکان پذیر نیست(یوسف‌زاده ،۱۳۹۲). در جامعۀ افغانستان، زنان فرهیختۀ زیادی را می توان یافت که در میدانهای جنگ رزمیده اند؛ زنانی که در حوزۀ فرهنگ و هنر، دست بالایی داشته و در بخش آموزش و پرورش تأثیر زیادی گذاشته اند؛ زنانی که در بخش صحت و بهداشت پیشقدم بوده اند؛ اما این زنان، هیچگاه رهبر نشدها ند. هرچند در تاریخ جبنش زنان افغانستان بوده اند .از زنان نخبه ای که حداقل رهبری گروهی از زنان را در جامعه بر عهده داشته اند، می توان ملکه« ثریا» ،«مینا کشور کما» و «اناهیتا راتب زاد» را نام برد که در زمان خود، رهبری بخش عمده ای از فعالان زن را عهده دار بوده اند. (موسوی ،۱۳۹۳) با روی کار آمدن نظام نوین سیاسی در افغانستان، روحیۀ اجتماعی و وضعیت زندگی افراد جامعه به ویژه زنان نیز دچار تغییر شد. آزادی بیان و آزادی اجتماعات و ظهور دموکراسی در کشور، زمینه را فراهم ساخته است تا زنان با اندیشه‌ها و جریانهای فکری گوناگون رایج در جهان آشنا شوند و با روشهای متنوع، حقوق خود را مطالبه نمایند. این ویژگیهای تاریخی، زمینه را برای ایجاد جنبش زنان افغانستان در تعریف جدید، آن فراهم نموده است. این جنبش، دارای رهبری واحد و مرجعیت خاص نیست؛ بلکه دارای شبکه ها و مراجع متعدد است که با مطالبات مشابه عمل می نمایند. ساختار این جنبش حالت سیال، بدون تمرکز، باز ،داوطلبانه و مشارکتی دارد. هرچند این مسأله از مهمترین موانع برای تعریف اهداف مشترک و برنامه ی مشترک در میان فعالان زن در افغانستان است .

برخی از پژوهشگران افغانستان در زمینۀ جنبش زنان و فعالیت های اجتماعی، سیاسی زنان در افغانستان نوشته اند که نمونۀ آن ها را ذکر می نماییم. دکتر عالمه، مقاله ای با عنوان «ان جی او ایزم در برابر جنبش زنان افغانستان، ۱۳۸۹» در مورد پیامدها و آثار منفی پروژه ای شدن فعالیت های زنان روی این جنبش تحلیلی را انجام  داده اند.

شیرین نظیری مقاله ای «تاریخچۀ جنبش زنان افغانستان، ۲۰۰۴» را به تحریر و به نشر سپرده است. منیژه باختری نویسنده دیگر افغانستان در مقالۀ «بازشناسی نقش زنان در افغانستان در مبارزات آزادی خواهی زنان جهان،  فاخره موسوی  پژوهشگر افغانستانی در مرکز مطالعات دانشگاه لیون فرانسه مقاله های متعددی «رهبری در جنبش زنان افغانستان در سال ۱۳۹۳»، « روزنه های روشنفکری و جنبش زنان در افغانستان درسال ۱۳۹۳»،  « زنان و تاریخ افغانستان، ۱۳۹۳» به نگارش درآورده است که روی موضوعات مختلف جنبش زنان بحث نموده اند. اما این پژوهش بطور خاص بحث هویت در جنبش زنان افغانستان را به مطالعه گرفته و ابعاد آن را توضیح می دهد.

ادامه دارد...

 

این مقاله به صورت اکادمیک قبلا در فصلنامه علمی پژوهشی رنا، دورۀ ۱، شماره ۷ زمستان سال ۱۳۹۶ چاپ شده است. 


Report Page