مصاحبۀ اختصاصی نشریۀ «جدال» با دکتر حسین بشیریه (استاد دانشگاه سیراکیوس نیویورک، جامعه‌شناس و پژوهشگر علوم سیاسی)

مصاحبۀ اختصاصی نشریۀ «جدال» با دکتر حسین بشیریه (استاد دانشگاه سیراکیوس نیویورک، جامعه‌شناس و پژوهشگر علوم سیاسی)

Jedal Journal
شمارۀ ششم دوفصلنامۀ علمی جدال

مصاحبه‌کننده: علیرضا رحمتی

مدیرمسئول نشریۀ جدال


علیرضا رحمتی: با درود و احترام به استادمان، دکتر بشیریۀ گرامی. با آرزوی بهروزی و تندرستی و سپاس از وقتی که در اختیار نشریۀ علمی- دانشجویی «جدال» قرار دادید. برای ما بسیار ارزشمند است با استادی که به‌عنوان یکی از اولین متخصص‌ها در حوزۀ جامعه‌شناسی سیاسی در ایران آثار ارزشمندی را به رشتۀ نگارش درآورده، شاگردانی را که اکنون مشغول به تربیت دانشجویان جدیدتر هستند، پرورش داده و دانشجویان نوظهور علوم سیاسی و اجتماعیْ به‌جای بهره‌مندی از وی به‌طور مستقیم در کلاس‌های درس، بیشتر در کتاب‌های علوم سیاسی و درس‌هایی مانند اندیشه‌های سیاسی در غرب، جامعه‌شناسی سیاسی و نظریه‌های انقلاب‌و‌جنبش‌های اجتماعی با او آشنا شده‌اند، فرصت مصاحبه یافته‌ایم. ابتدا دوست دارید چه نکته‌ای راجع‌به سرگذشت «علوم سیاسی» در ایران بگویید؟ اگر سخنی با دانشجویان علوم سیاسی و اجتماعی در ایران دارید، خواهش می‌کنم که بفرمایید.

دکتر بشیریه: با درود و احترام. به نظر من چنآن‌که در کتاب احیای علوم سیاسی مطرح کرده‌ام، علوم سیاسی تا امروز هویت روشنی در ایران نداشته و هدف اصلی دانش سیاسی را که از دیرباز «تغییر و بهسازی» جامعه و دولت بوده‌است (نه صرف توصیف و توضیح آن) دنبال نکرده‌است. علوم سیاسی در ایران نیازمند «بازاندیشی» است و این مهم برعهدۀ دانشجویان، دانش‌پژوهان و دانشوران نسل امروز است.

علیرضا رحمتی: سپاس از شما. با اجازه‌تان پرسش اول را مطرح می‌کنم. شما از یک‌سو به نظریه‌های سیاسی (اندیشۀ سیاسی) علاقه‌مندید و در این حوزه کار کردید و از طرف دیگر به نظر می‌رسد کارها و علاقه‌تان، صبغۀ جامعه‌شناختی هم دارد، اگر ممکن هست لطفا درموردِ این ویژگی، توضیحی بفرمایید؛ می‌شود گفت که این به‌خاطر تأثیر مارکسیسم است؟

دکتر بشیریه: به نظر من گسست یا تباینی میان آن دو وجود ندارد. اندیشۀ اندیشمندان سیاسی همواره معطوف به شناخت و تغییر جامعه و دولت بوده‌است. با نگاه از زاویۀ اندیشه‌ها، جامعه و دولت را بهتر می‌شناسیم. پیش‌از عصر مدرنْ «علم سیاست» همان «اندیشۀ سیاسی» بود. مثلا اگر دقت کنیم، هابز در حقیقت جامعه‌شناس سیاسی است و من از این‌حیث زیر تأثیر او بوده‌ام. به‌طور کلی‌تر، اندیشه و فلسفۀ سیاسی، شناخت دولت را در کانون توجه خود قرار داده‌است. از این دیدگاه دربارۀ ماهیت دولت، چهار چشم‌انداز نظری را مطرح کرده‌اند:

1.   بعضی می‌گفتند که دولت‌ها از اساس، قائم‌بر مشروع‌پنداری و رضایت مردم هستند؛

2.   برخی دیگر می‌گفتند که دولت‌ها قائم‌بر کارکردها و خدمات عمومی هستند؛

3.   بعضی دیگر استدلال می‌کردند که دولت از اساس، مؤسسۀ اجبار، زور و سرکوب است؛

4.   برخی هم بر آن بودند که دولت در ماهیت خود، بازتاب منافع خصوصی و طبقاتی است.

 

طبعا همۀ این نظریات وجهی از حقیقت را نشان می‌دهد. فلاسفه معمولا اغراق می‌کنند و به همین دلیل نام‌بردار می‌شوند. اما با گذار از اندیشۀ سیاسی به جامعه‌شناسی سیاسی، ما از همۀ آن نظریات بهره‌برداری می‌کنیم. این کاری است که من در نوشته‌های خودم انجام دادم. از جمله در کتاب‌های دولت و انقلاب در ایران، آموزش دانش سیاسی و از بحران تا فروپاشی. به مارکسیزم اشاره کردید؛ باید بگویم که آن هم مستثنا نیست. برخی از دستاوردهای آن، جزئی از علم جامعه‌شناسی و آسیب‌شناسی سیاسی شده‌است. البته آن را با نظریه‌هایی که پایه و ماهیت اساسی دولت را زور و کارکردهای عمومی و مشروعیت می‌دانند، درآمیخته‌ام.

دکتر حسین بشیریه در هفتاد سالگی


علیرضا رحمتی: در ادامه، پرسش دوم و اصلی که ارتباطی ناگسستنی با این شماره از نشریۀ ما دارد، این است که شما در توسعۀ حوزۀ «جامعه‌شناسی سیاسی» در ایران نقش مهمی داشته‌اید. همچنین دو تا از مشهورترین آثارتان، کتاب‌های جامعه‌شناسی سیاسی و دولت و انقلاب در ایران (که به دومی اشاره کردید) است. به نظر خودتان، چه ارتباطی میان بحث اصلی این دو کتابْ و فضای کنونی جامعۀ دانشگاهی ایران (به‌عنوان یکی از جریان‌های اصلی)[1] وجود دارد؟ یکی از رخ‌دادهای موجود در این مورد، اعتراضات دانشگاهی و دانشجویی (فارغ از هرنوع ارزش‌گذاری نسبت‌به آن) در سال‌های 1378، 1388، 1398 و 1401 خورشیدی است که یکی از شگفت‌انگیزترین ویژگی‌های آن، این است که پیش‌گامی دانشجویان رشته‌‌های فنی- مهندسی و تجربی (به‌لحاظ کیفی و کمی) به‌مراتب بیشتر و باشدّت‌تر از دانشجویان علوم انسانی [به‌طور عام] و علوم سیاسی و اجتماعی [به‌طور خاص] بوده‌است. به‌عنوان فردی که در زمرۀ یکی از نظریه‌پردازان نسل چهارم انقلاب‌ها به شمار می‌رود، تحلیل شما در این مورد چیست؟

دکتر بشیریه: بحث اصلی من در آن دو کتاب و برخی نوشته‌های دیگر، متمرکز بر نقش نیروهای اجتماعی بر زندگی سیاسی بوده‌است. یعنی به‌جای تمرکز بر قدرت سیاسی که معمولا موضوع علم سیاست بود، من بر قدرت و نیروی اجتماعی تمرکز کردم. به عبارت دیگر، «نگاه از پایین به بالا». چون همین نگاه به تعبیری مردم‌سالارانه است. از همان‌جا به موضوع جدایی‌ناپذیر «گذار به دموکراسی» هم علاقه‌مند شدم و چند نوشته در آن بابْ تهیه کردم. ارتباط این دیدگاه با نقش و اهمیت دانشگاه به‌عنوان نهادی که باید رسالت آن «نقد و روشنگری» باشد، البته آشکار است. چنآن‌که در جای دیگر هم گفته‌ام که وظیفۀ اصلی دانشگاه مدرنْ نقد بوده‌است.

    اما بحث دلایل فعال‌تربودن دانشجویان رشته‌های علوم فنی و تجربی در مقایسه با دانشجویان علوم انسانی، موضوع دامنه‌داری است که باید کارشناسان درموردِ آن نظر دهند. چیزی که عجالتا به نظر من می‌رسد، این است که دانش‌های تجربی و فنی احتمالا از بند اوهام و قیودات رهیده‌اند و به روشن‌اندیشی که مقدمۀ فعالیت اجتماعی است بیشتر دامن می‌زنند؛ درحالی‌که علوم انسانی آمیخته به ابهامات و اوهام گذشته است. احتمالا چنین نگرشی دست‌و‌پای عمل را می‌بندد (البته ممکن است برخی از آن به‌عنوان عمق نظر و اعتدال و همه‌سویه‌نگریْ تمجید کنند که منجر به انفعال یا محافظه‌کاری می‌شود). درهرحال نیروهای اجتماعی هم باید منافع خودشان و مصالح عموم را بشناسند، هم باید سازمان‌یافته باشند و همچنین باید از «خودآگاهی» به‌معنی شناخت نقش و جایگاه و رسالت تاریخی خود، برخوردار باشند. همۀ این‌ها نیازمند تولید «علوم اجتماعی و انسانی نقاد و مستقل» است.

علیرضا رحمتی: سپاس از این‌که فرصت مصحابه را در اختیار ما قرار دادید. آرزوی سلامتی و بازگشت شما به دانشگاه‌های ایران را داریم.


[1] Main stream




Report Page