گفتگو با "نفرت"
فرناز سیفیوقتی هیلکه وگنر به سمت مدیریت موزهی هنرهای مدرن «آلبرتینوم» در شهر درسدن آلمان را برعهده گرفت، تصمیم گرفت در اولین برنامه میزی در میدان اصلی شهر بگذارند، چند اثر تازه را در شهر نشان بدهند و با مردم علاقهمند هنر گفتگویی صمیمانه در شهر داشته باشند. هیلکه انتظار داشت اهالی مشتاق هنر، سراغ میزشان آمده و دربارهی هنر مدرن، هنرمندان محبوب، برنامههای فرهنگی پیشرو موزه و … گپ بزنند. اما هیچچیز طبق انتظار او پیش نرفت. به جای مردم مشتاق هنر، ناگهان با سیلی از اعضای گروههای راست افراطی و طرفداران حزب افراطی «آلترناتیو برای آلمان» و «پگیدا» مواجه شد که خشمگین و عصبی به سمت آنها آمده، حرفهای نژادپرستانه و خارجیستیز میزدند و هتاکی میکردند. هیلکه و همکاراناش مضطرب به موزه بازگشتند، دور هم نشستند و گریه کردند.
درسدن، شهری است که نازیها، راستهای افراطی و طرفداران باورهای سیاسی خطرناک خارجیستیز و معتقدان به برتری نژادی، در هر گوشه به چشم میخورند. شهری که جنبش راست افراطی «پگیدا» اصلا از اینجا شروع شد و بنیان نهاده شد. طرفداران راست افراطی، آدمهایی هستند که همکار/فامیل/همسایهی روبرویی/معلم بچهها و …. تو هستند. در ماه نوامبر سال گذشته، شورای شهر رسما اعلام «وضعیت اضطراری نازی» کرد!
هیلکه وگنر با این امید و تصمیم مدیریت موزهی معروف هنرهای مدرن در درسدن را برعهده گرفت که این موزه را بیشتر از همیشه چندفرهنگی کند و جایی برای انعکاس آثار هنرمندانی از پیشینههای گوناگون. او در مصاحبهای بعد از شروع کار خود گفته بود که قصد دارد نشان بدهد که فرهنگ، ترکیبی از هزار خردهفرهنگ و پیشینه ریشهدار در فرهنگهای دیگر است و هرگز یک امر مجزا نیست که دور از تاثیر آداب و رسوم و فرهنگهای دیگر رشد کند. حالا اما هر روز با سیل ایمیلها و تلفنهای تهدیدآمیز و توهینآمیز مواجه بود که او را «خائن» و «هرزه» نامیده و امنیت روانی او را برهم زده بودند.
یکی از طرفداران «پگیدا» یادداشتی در روزنامهی محلی شهر منتشر کرد و از هیلکه انتقاد کرد که او هم یکی دیگر از دماغ سربالاهایی است که در آلمان غربی بزرگ شده و نگاه از بالا به آلمان شرقی، مردم و هنر آن دارد. هیلکه وگنر در یادداشتی به نویسنده نامه پاسخ داد، از او تشکر کرد که نکات مهمی را مطرح کرده است. در یادداشتاش به این واقعیت تلخ تاکید کرد که ۳۰ سال بعد از فروپاشی دیوار برلین و اتحاد دو آلمان، هنوز ۹۸٪ سمتهای مدیریتی سراسر کشور در دست افرادی است که در آلمان غربی متولد شده و بزرگ شدند. نوشت منکر نمیشود که شاید او هم ناخواسته این سویهگیری را دارد و در انتخابهایش ناخودآگاه آثار هنرمندان آلمان شرقی را گاه نادیده میگیرد.
دو روز بعد از انتشار یادداشت هیلکه، یکی از سیاستمداران حزب «آلترناتیو برای آلمان» در شهر، درخواستی را تحویل شورای شهر داد تا فهرست کامل آثار هنرمندان آلمان غربی و شرقی را که در آن زمان بر دیوارهای موزهی هنرهای مدرن درسدن بود و همینطور فهرستی از برنامههای هیلکه وگنر برای موزه را در اختیار او قرار دهند. سیل ایمیلها، توئیتها، تلفنها و یادداشتهای تهدیدآمیز و پر از ناسزا علیه وگنر چند برابر شد. حالا دیگر مردم شهر چهرهی او را هم میشناختند، در خیابان ناگهان یک راست افراطی جلوی او را میگرفت، فحاشی و تهدید میکرد. آرامش و امنیتی برای وگنر باقی نمانده بود.
هیلکه وگنر اما قصد نداشت از برنامهاش برای چندفرهنگی کردن موزه عقبنشینی کند، قصد هم نداشت سیل طرفداران باورهای راست افراطی در شهر را نادیده بگیرد. باوری هم نداشت که همهی این مخالفان لزوما برنامهی سیاسی مشخص دارند و این یقهگیری در راستای آن برنامه است. اصلا هم نمیخواست رویهی بعضی دیگر از موزههای معروف آلمان از جمله موزهی هنرهای مدرن برلین را در پیش بگیرد که نمایش هرگونه آثار از هنرمندان طرفدار راست افراطی را ممنوع کردند. به دنبال راه دیگری رفت.
هیلکه وگنر به دفتر کار خود رفت، تلفن را برداشت و به تک تک افرادی که تماسهای تهدید آمیز گرفته بودند و فحاشی کرده بودند، تلفن کرد. بعد سراغ ایمیلها رفت و جواب تک تک ایمیلهای تهدیدآمیز را داد. با هر کدام حرف زد. مخاطب اول جا میخورد، بعد دهان کفکرده شروع میکرد به فحاشی و تهدید و انگ و افترا، حرفهای جنسیتزده یا نژادپرستانه میزد، بعد کمکم گوش میداد، لحناش آرام و مودبانه میشد، میشنید و در برابر استدلال، استدلال خود را میآورد. دست آخر اغلب آنها تشکر میکردند که وگنر زنگ زده و حرف آنها را شنیده است. وگنر میگوید باورش نمیشد که این تصمیم چقدر برای خودش هم رهابخش بود.
هیچ چیز رویایی و «پایان خوش» نبود. وگنر میگوید اغلب گفتگوها به هیچ توافقی نمیرسید. اما در هر گفتگو، هر دو درک بهتری از جایی که دیگر ایستاده، اولویتاش و استدلالاش پیدا کردند و به هم نه به چشم دشمن که به چشم آدمی با باور مخالف من و حفظ احترام هم نگاه کردند.
هیلکه وگنر در اقدام بعدی، برنامهی گفتگوی تازهای در موزه راه انداخت:«باید با هم حرف بزنیم.» در سالن اصلی موزه، میزهای درازی گذاشتند و دور تا دورصندلی چیدند. در جلسهی اول ۶۰۰ نفر حاضر شدند. در میان آنها شمار اعضای «پگیدا» و آدمهایی که با وگنر تماسهای تهدیدآمیز گرفته بودند، کم نبود. ادارهی این جلسه هیچ آسان نبود. آدمها بر سر هم فریاد میکشیدند، درها را میکوبیدند، فحاشی میکردند و انگ میزدند، بعد اما کمکم آرام میشدند و جای فریاد و فحاشی، استدلال میآوردند و با دلیل با استدلال دیگری مخالفت میکردند. در پایان جلسهی اول یکی از مردانی که با وگنر تماسهای تهدیدآمیز گرفته بود، از او تشکر کرد و گفت برای اولینبار حس کرد که موزهی هنرهای مدرن شهر، جایی هم برای او دارد و مثل «سالن نشیمن خانهی خودم» است.
هیلکه وگنر میگوید از خلال این برنامههای «باید با هم حرف بزنیم» فهمید خواستهی واقعی و اصلی خیلی از این مردم که دهان کفکرده فحش میدهند و انگ میزنند، در نهایت یک چیز است: حس میکنند نه تنها تمام آلمان شرقی زیر سایهی آلمان غربی و نگاه از بالای غرب به آنها رفت، بلکه حتا موزهی معروف شهر آنها هم چندان فضایی برای نمایش و بررسی تاریخ مردمان آلمان شرقی ندارد و حتا در موزهی شهر خود نادیده گرفته میشوند. بهویژه خشمگیناند که چرا موزه انقدر آثار کمی از بمباران درسدن در سال ۱۹۴۵ نشان میدهد، بمبارانی که ۹۰ درصد شهر را با خاک یکسان کرد. هیلکه برنامههای تازهای در موزه گذاشت و آثار بیشتری از هنرمندان آلمان شرقی و هنر با موضوع بمباران درسدن بر دیوارهای شهر جا گرفت. آثاری که اتفاقا خیلی از آنها را «هنرمندان خارجی» خلق کردند. هیلکه میگوید او ضمن اینکه خواستههای مخالفان را میشنود و سعی میکند در راستای رضایت آنها هم گام بردارد، مطلقا تن به چارچوب برنامهی آنها نمیدهد. «آلترناتیو برای آلمان» حزبی است که نگاه جنسیتزده به زنان دارد و آنها را اغلب «جنس دوم» میبیند. وگنر به همین دلیل نمایشگاهی از آثار ۳۶ زن هنرمند آلمان شرقی برپا کرد:«خواستهی شما منطقی است که اکران آثار بیشتری از هنرمندان آلمان شرقی و بمباران درسدن میخواهید. من هم آثار هنرمندان خارجی و زنان آرتیست دربارهی این موضوعات مهم را به شما نشان میدهم.»
هیلکه وگنر معتقد است چیزی خطرناکتر از «روایت سادهانگارانه» از «ما» و «دیگری» نیست. روایتی که نه تنها طیف را نمیبیند، بلکه به سادگی با یک نسخه دمدستی میخواهد طومار جمعیتی از مردم مخالف را بپیچد و با تحقیر در یک جمله حساب آنها را مشخص کند. روایت سادهانگارانه و نسخهپیچیهای یک خطی از واقعیت، تنها اختلاف و شکاف را عمیقتر میکند و ما را از درک موضع دیگری و آنها را از درک استدلال ما عاجز میکند. اغلب هیچ معجزهی انقلابی هم رخ نمیدهد و هرگز هم به توافقی نمیرسیم، اما از عمق این شکاف کاسته میشود و یاد میگیریم دستکم بدون فحاشی و پرخاش و انگ به هم گوش بدهیم. هیلکه وگنر میگوید دیگر ماههاست که هیچ تماس تلفنی و ایمیل تهدیدآمیزی دریافت نکرده است. هفتهی پیش در خیابان اتفاقی با یکی از افرادی روبرو شد که بارها برای او پیامهای تهدیدآمیز فرستاده بود. مرد مودبانه سلام کرد و گفت:«من یک نامه مودبانه به شما بدهکارم.»