گزارش مشروح نشست گفتوگو دربارهی کتاب یک سند سیاسی از دوران فاطمی متقدم: بررسی خاستگاههای عهدنامه مالکاشتر
علیرضا دهقانی (دبیر مدرسه مطالعات دین باشگاه اندیشه)نشست گفتوگو دربارۀ کتاب «یک سند سیاسی از دوران فاطمی متقدم: بررسی خاستگاههای عهدنامۀ مالکاشتر» نوشتهٔ وداد قاضی و اسماعیل پوناوالا با حضور حنیف افخمیستوده، محمدکاظم رحمتی، حسین خندقآبادی و مجید منتظرمهدی روز یکشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۳ به میزبانی مدرسه مطالعات دین باشگاه اندیشه با همکاری نشر کرگدن برگزار شد.
محمدکاظم رحمتی (عضو هیأتعلمی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی) در دو بخش مباحث خود را ارائه داد یکی مطالعات اسماعیلیه و اهمیت این متن و یکی شیوۀ پژوهشی کتاب حاضر. از اواخر قرن نوزدهم تصحیح متون اسماعیلی شروع شد که ابتدائاً همراهی با آن نمیشد. اگر به کتاب مکاتبات هانری کربن و ولادیمیر ایوانف مراجعه کنید که آقای روحبخشان به زیبایی ترجمه کرده است، نگرانی آقای ایوانف این است که مؤسسه مطالعات اسماعیلی در بمبئی همکاری نمیکرده و نسخهها را در اختیار قرار نمیداده است. اما اوضاع تغییر کرد و در نیمه اول و دوم قرن بیستم شاهد انتشار بسیاری از متون اسماعیلی بودیم. تقریبا اکثر میراث اسماعیلی منتشر شده است. آقای اسماعیل قربان حسین پوناوالا کتابی مفصل در کتابشناسی و شرححالنگاری میراث اسماعیلی دارد که شبیه الذریعة در میراث شیعی است. کارهای قاضی نعمان از جمله دعائم و شرح الأخبار مورد توجه قرار گرفت. کتاب الإیضاح که برای مشخص کردن سرچشمههای فقه اسماعیلی بسیار مهم است البته ناقص به دست ما رسیده و بخش صلات آن در دسترس است در همین سالها منتشر شد. درباره میراث اسماعیلیه پرسشهایی داریم که کتاب الإیضاح به بخشهایی از آن پاسخ میدهد. یک عالم اسماعیلی که میراثهای گستردهای از شیعه و زیدیه را در اختیار داشته شخصی است به نام ابوعبدالله محمد بنسلّام بنسیّار کوفی که به شمال آفریقا مهاجرت کرده و بخش زیادی از میراث قاسم بنابراهیم رسّی و محمد بنمنصور مرادی را در اختیار داشته است. متنی که قاضی نعمان در کتاب دعائم در بخش کتاب السِّیَر و کتاب الجهاد آورده است و نقل میکند، نمیگوید که دقیقا از چه شخصی نقل کرده است. شیوه تحلیل این متن مهم است که نمونههای درخشانی از این سبک را داریم مثل پژوهش ماهر جرّار تحلیل کتاب الجهاد عبدالله بنمبارک است که در بافت زمانی و تاریخی خودش تحلیل کرد. نمونه دیگر مقتل ابنابیالحقیق که موتزکی منتشر کرده یا مقالۀ دوین استوارت دربارۀ قضایای قتل شهید ثانی از همین سبک و سیاق است. انتقاداتی به کار وداد قاضی شده است، اما آنچه لبّ مطلب وداد قاضی است این است که متن دعائم به صورت واضح با متن نهجالبلاغه متفاوت است. در انتهای کتاب مقایسه سه تحریر قاضی نعمان، نهجالبلاغه و تحف العقول با یکدیگر را داریم.
حنیف افخمیستوده (مترجم کتاب) در ادامه به ارائۀ مباحث خود پرداخت و گفت: خیلی از زحمات این کتاب متعلق به آقای خندقآبادی است. نقد ادبی و سبکشناسی از علایق وی بوده است. چیزی که مترجم را جذب کرده شیوه پرداختن وداد قاضی در مقاله است که قدم به قدم مثل یک پلیس به بحث میپردازد. از آنجا که برخی حاضران در جلسه کتاب را نخواندهاند گزارشی مختصر از آن ارائه شد. روایتهایی هست که این نامه را رسول خدا به علی بنابیطالب گفت که وداد قاضی این را رد میکند. وداد قاضی میگوید که یک نسخه مغربی داریم و یک نسخه عراقی که نسخه عراقی از طریق نهجالبلاغه در کتابهای دیگر میآید. نهجالبلاغه متن اسلامیتری است که اشاره به وقایع زندگی امام علی هست که در دعائم نیست. مطالبی در این نسخه هست که طبری هم نقل میکند که امام علی به مالک اشتر توصیه کرده است کفاک برأیک. شواهد متنی دیگر هم هست که خشکسالی شده و نباید خراج از مردم گرفت که در دوره عمر بنعبدالعزیز آمده و نمیتواند برای دوره امام علی باشد. کسانی که بعدا با وداد قاضی محاجه کردند بر سر نصیحةالملوک است که در ایران رایج بوده و به جهان عربی هم راه پیدا میکند. سؤال باقی است که چه کسی نویسندۀ این متن است؟ خلاصه آنکه در نظام اسماعیلی یک داعی داریم که میتواند تا ایجاد یک دولت حرکت کند. داعی منظور ما ابوعبدالله شیعی است که در جنگها موفق شد و مهدی عباسی را از زندان درآورد و به خلافت رساند. حدود یک سال بعد مهدی عباسی با ابوعبدالله شیعی به مشکل خورد و او را کشت. وداد قاضی میگوید قاضی افلح بنهارون بنموسی که سلف قاضی نعمان بوده این نسخه مغربی از عهدنامه را نوشته است. پوناوالا تقریبا اغلب مدعیات قاضی را تأیید میکند و بر آن صحه میگذارد اما میگوید نصیحةالملوک خطاب به شاه است نه خطاب به والی منصوب شاه. پوناوالا یک نقل از قاضی عبدالجبار در تثبیت دلائل النبوة را نقل میکند که عبدالجبار میگوید نویسنده مضامین رایج در نصیحةالملوک را آورده است. نهاد دعوت و نهاد دولت دوگانهای هستند که سه مرحله را طی میکنند که ابتدا به صورت زیرزمینی تشکیلات دارند و بعد انقلاب میکنند و بعد دولت مهدیگونه و نجاتبخش تشکیل میشود که به دیکتاتوری منجر میشود.
حسین خندقآبادی (عضو هیأتعلمی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و سرویراستار ترجمه) در ادامه مطالب خود را ارائه کرد. او گفت با اینکه ۶۰-۷۰ سال از این مقاله وداد قاضی میگذرد اما به این کار توجه نشده بود. این کار صرفاً یک مقاله از وداد قاضی بود که بعداً متوجه شدیم اسماعیل پوناوالا یک مروری بر این مقاله دارد که همان مطالب وداد قاضی را به استثنای نکتهای که آقای افخمیستوده گفتند تأیید کرده است. ابتدا سرویراستار گزارشی کوتاه از نهجالبلاغه ارائه داد. او گفت نهجالبلاغه مثل اصول کافی یک کتاب مسند و موثق نیست بلکه بیشتر براساس ذوق سید رضی آمده که از خصائص الأئمه شروع شد و بعد مطالب منقول از امام علی را مستقلا در نهجالبلاغه آورده است. شکل جمعآوری نهجالبلاغه هم نشان میدهد که جنبه ادبی برایش مهم است نه جنبه حدیثی یا وثاقت. بین ۲۴۰ خطبه و ۷۰ نامه و ۴۰۰ و اندی حکمت فقط در ۱۵ مورد سند نقل میکند. ابنخلکان در الوافی بالوفیات ذیل مطلب سید رضی گفته است نهجالبلاغه را به سید رضی منتسب کردهاند ولی به سید مرتضی نیز منتسب شده است. در ادامه میگئید اما منتسب به هرکدام از این دو برادر هم باشد، معلوم نیست قابل انتساب به امام علی باشد. ابنابیالحدید اشاره میکند به فضایی که حول نهجالبلاغه شکل گرفته و میگوید بسیاری از اهل هوا میگویند بسیاری از مطالب نهجالبلاغه کار ادبای شیعه بوده است و خود سید رضی را نیز جاعل میدانند. او این حرف را نقد میکند که از روی تعصب شکل گرفته است. یک قرن قبل از ابنابیالحدید ابوالحسن بیهقی شاعر شیعی میگوید در انتساب نهجالبلاغه تردیدهایی شده که خطبه اول سید رضی در اول نهجالبلاغه تفاوت زیادی با بقیه خطبهها ندارد و به این صورت میخواهند نویسنده کل کتاب را سید رضی جلوه دهند. پاسخی که ابنابیالحدید میدهد شبیه نقد ادبی در روزگار ماست. او میگوید یا کل یا بعض نهجالبلاغه را میتوان مدعی شد که جعلی است. کلش که نمیشود چون برخی خطبهها را در حد تواتر سند داریم. بعض را هم نمیشود گفت جعلی است. چطور میگوییم فلان شعر از ابونواس است؟ چون سبک و سیاق و ساختار و اصطلاحات و شیوه بیان شاعر را بررسی میکنیم که نشان میدهد از ابونواس است. نهجالبلاغه هم همین است. کسانی مثل احمد امین و احسان عباس و محمد سید کیلانی در اثر التشیع فی الأدب العربی انتقاداتی که به نهجالبلاغه شده را پاسخ دادهاند. مثلا اصطلاحاتی در نهجالبلاغه داریم که به سدۀ اول نمیخورد و به دوران ترجمه از یونان بیشتر شبیه است. یا مواردی را داریم که نهجالبلاغه مقدمه و بدنه و نتیجه دارد و خیلی منظم و منسجم است. در برخی موارد هم در نهجالبلاغه مشاهده میشود که مضمون واحد ولی الفاظ متعدد است و اختلاف پیدا میکند. تعابیر منفی درباره خلفا از نهجالبلاغه گفته است که تیز و تند است. برخی ادعاهایی هم امام علی کرده که برای شیعه عادی است ولی برای مذاهب دیگر عادی نیست مثل شنیدن صدای صیحه شیطان یا ادعای علم غیب. از اولین کتابهایی که نهجالبلاغه را مستند کرده هادی کاشفالغطاء با عنوان مدارک نهجالبلاغة است. امتیازعلیخان عرشی کتابی به انگلیسی با عنوان استناد نهجالبلاغه نوشت و به عربی ترجمه شد. سیدعبدالزهرا حسینی کتاب مصادر نهجالبلاغة را نوشت و سیدمحمدحسین حسینی جلالی با عنوان مسند نهجالبلاغة است. در برخی از این کتب اشکالات تاریخی با کلامی آمیخته شده است و به مطالبی میرسیم که مدام تکرار میشوند. خلاصه پاسخها این است که وقتی برخی ابیات شاهنامه را میگویند از فردوسی نیست به شاهنامه خللی وارد نمیشود. یکی از اشکالات طولانی بودن این نامه است که به سدۀ اول نمیخورد. با وصیت امام علی به امام حسن که مقایسه کنیم آنجا مطالب بعضا تکرار میشود ولی اینجا خیلی مرتب و منظم است. در اینجا مطالبی دربارۀ قضاوت و صدارت و وزارت و... گفته شده که به سیاق نظام قضایی آن دوره نمیخورد. ابنابیالحدید میگوید در ایران باستان و جهان عرب هم مضامین مشابهی داریم مانند عهد اردشیر. وداد قاضی میگوید اینجا زیرکی ابنابیالحدید است که به شباهت مضمونی اشاره میکند. انگار ابنابیالحدید کد میدهد که مضامین مشترک داریم. خارخار این مطلب در ذهن محققان شیعی نیز بوده است. محمدتقی دانشپژوه در مقدمه مفصلی نزدیک به ۸۰ صفحه دربارۀ ترجمۀ حسین آوی از کهنترین ترجمههای نهجالبلاغه نیز به شباهت عهدنامه به نصیحةالملوکها اشاره میکند. به باور دانشپژوه تلقی در گذشته این بوده که متون متناظر را با وجود اشتراک با اسامی و صاحبان متعددی میآوردند و ایرادی هم نداشته است. اگر خیلی مشترک شود توارد به وجود آمده که به ذهن دو نفر مستقلا رسیده است. محمود عبادیان مصحح آثار عبادی است و مقالهای درباره عهدنامه دارد که با احتیاط اشاره میکند خیلی از شخصیتهای بزرگی که در تاریخ پدید آمدهاند جدای از زمانۀ خودشان نبودهاند. از جمله علی بنابیطالب که نمیشود ایشان را مستثنی کرد. نوع تلقی کلامی ما درباره امامت میتواند در نگرش تاریخی اشکال ایجاد کند که اگر هرگونه بدهبستان با زمانه را نفی کنیم مباحث تاریخی در این میان گم میشود.
مجید منتظرمهدی (پژوهشگر مؤسسه مطالعات اسماعیلی) در ابتدا از کار مترجم تشکر کرد و به ارائۀ نکات خود پرداخت. او گفت مقاله وداد قاضی را که میخوانید ارزش افزوده خوبی در ترجمه فارسی وجود دارد که تلاش مترجم است و باید بابت آن تشکر کرد. کار وداد قاضی مثل کارآگاه است که از یک سرنخ شروع میکند و میخواهد بفهمد که قاتل کیست. بزرگترین کار مورخ این است که مثل کارآگاه که به صحنه قتل رسیده و جنازهای آنجاست اما قاتل فرار کرده و آنجا نیست باید از روی شواهد و زمینهای که وجود دارد بفهمد که قاتل کیست. خیلی از نقدهایی که شده و مترجم کتاب هم سه تا از این اشکالات را آوردهاند یکی را محمد عافی خراسانی و یکی را حسن انصاری و یکی را جعفر مرتضی عاملی نوشته است اما در دو نقد انگار یک لکهای وارد حریم الهی شده و میخواهند آن را پاک کنند. پیشفرض وجود دارد که این مطالب از حضرت علی است و هر کسی که بگوید از حضرت علی نیست میخواهد از ارزش حضرت علی کم کند و به آن حضرت جسارت کند. اما مورخان میخواهند ببینند موضوع چیست و چگونه به وجود آمده است؟ یکی از مشکلات این است که در دیدگاه کلامی، مسأله را شبهه میبینند و در پی رفع شبهه هستند. مسأله برای مورخان این است که با نقد متون بفهمید که ریشههای این متن به کجا میرسد. یک متن داریم که محتوا و سبک غریبی دارد. برای محقق سؤال پیش میآید که چرا اینگونه است؟ تفاوت ماهوی بین نگاه تاریخی و نگاه متألهانه هست؛ نگاه متألهانه میخواهد همه چیز را همانگونه که هستند بپذیرد و تغییری ندهد، اما نگاه تاریخی میخواهد به تحلیل بپردازد. در ادامۀ صحبت آقای رحمتی مقالۀ رابرت گلیو دربارۀ سلیم بن قیس شبیه اثر وداد قاضی است و سعی دارد با نگاه بیرونی به وضعیت انتساب این اثر به سلیم بپردازد؛ از جمله استفاده از کلمۀ رأی در آن دوران که زمانپریشانه است و نمیتواند برای امام علی باشد. یک نکته در کار وداد قاضی جالب بود که سعی کرد نشان میداد چرا سید رضی ... همانطور که دوستان گفتند یک نسخه دعائم داریم و یک نسخه نهجالبلاغه داریم و یک نسخه تحف العقول ابنشعبه است و نسخه تحف العقول با نهجالبلاغه یک روایت است. یک روایت دیگر از دعائم وجود دارد که مثلاً ۵۰ درصد شبیه روایت نهجالبلاغه است و ۵۰ درصد متفاوت است و انسان احساس میکند پس ۲ روایت وجود دارد. قسمت عجیب این است که وداد قاضی از مقایسه این دو نتیجه میگیرد که نهجالبلاغه از دعائم گرفته شده و کسی به نام افلح در مصر دوره فاطمی جعل کرده است. این اکنون دیگر خیلی نظر عجیبی است. در زمان وداد قاضی این تصور بود که ما جاعلی داشتهایم که با فرآیند Copy + Paste جعل میکند. باید برای تجدیدنظر در این تصور وداد قاضی باید به منابع مختلف توجه کرد. ممکن است یک متن مرکزی داشته باشد و حاشیهای دارد که رشد میکند و به رشد مرکز نیز کمک میکند. گویا قارچگونه رشد میکند. متن مثل کپک رشد میکند که یک هسته اصلی دارد که تدریجاً گسترش پیدا میکند. با این نگاه ما با دو روایت مغربی و روایت عراقی مواجهیم که متن قدیمیتری وجود دارد که هر دو روایت از آن متن قدیمیتر الهام گرفته شدهاند. یک سرنخ را وداد قاضی میگیرد که به طرز عجیبی آن را ول میکند و آن هم نامه طاهر ذوالیمینین است که سعی نمیکند با نسخه عراقی و نسخه مغربی بسنجد. آیا ممکن است هستۀ مرکزی وجود داشته که رشد کرده باشد؟ در این صورت متن نامه طاهر ذوالیمینین که احتمالا تا حد زیادی بنابر گزارشها خود طاهر نوشته است میتوان به این نتیجه رسید که از طاهر آمده و رشد کرده است. اینکه چطور به امام علی نسبت داده شده را باید جداگانه بررسی کرد. این کاری است که با دانش امروزین میتوان پیش برد. اسماعیل پوناوالا از یک نسخه خراسانی که به نامه طاهر ذوالیمینین اشاره کرده استفاده میکند. وداد قاضی خیلی سید رضی را دستبالا گرفته و گفته است بعضی مطالبی که سید رضی حذف کرده است به دلیل این بوده که زمانپریشانه بوده و سید میدانسته اینها نبودهاند. نمیتوان مطمئن بود که سید رضی چنین دغدغهای بوده و در آن محققان دوران میانه اصولاً چنین دغدغهای بعید است وجود داشته باشد و این دغدغه بیشتر یک دغدغه متأخر است. مقایسه متونی که از مبدئی حرکت میکند تا به یک مورخ مثل طبری برسد، یک تفاوت معرفتشناختی به دست میدهد که نشان میدهد آن متن یا گفتار وقتی از ماقبل طبری به طبری منتقل میشود، طبری آن گزارش و متن را امروزین میکند تا روایت یکدستی داشته باشد. این موضوع در متون دیگر هم دیده میشود. بنابراین سید رضی بعید است حساسیتهای زمانپریشانه داشته بوده است؛ چرا که برخی مطالب هنوز در نهجالبلاغه دیده میشود که مشخصاً برای قرن اول نیست و سید رضی حذف نکرده است. احتمالاً بحث حذف توسط سید رضی به خاطر ملاحظات زمانپریشانه نبوده است؛ بلکه دغدغههای دیگری وجود داشته که متعلق به سید رضی در قرن پنجم هجری بوده است.
#مطالعات_دین #باشگاه_اندیشه