کلی که خیلی بیشتر از جزء است!
بهزاد خداقلیزادهچند وقت پیش که در توییتر میگشتم، سوالی در یکی از پستها به چشمم خورد که شاید برای شما هم پیش آمده باشد: "آیا کل با اجزا مساوی است یا نه؟" این سوال، شاید یک سوال متافیزیکی به حساب بیاید اما خیلی از اتفاقاتی که در اطراف ما میافتد میتواند پاسخی را برای آن فراهم کند. بیایید با یک مثال دربارهی این موضوع صحبت کنیم.
فرض کنید که شما از یک فرد اطلاعاتی مانند جنسیت، سن، محل زندگی، نوع بیماریهایی که داشته و زمان ابتلا به آن بیماریها را گرفتهاید. احتمالا به غیر از اینکه از سلامتی یک فرد آگاه میشوید، این اطلاعات هیچ ارزش دیگری برای شما نخواهد داشت. شاید با اضافه کردن اطلاعات یک فرد دیگر، آگاهی شما به اطلاعیافتن از سلامتی دو نفر ارتقا بیابد ولی در این حالت، باز هم به نظر میرسد که کل چیزی بیشتر از اجزا نباشد. اما بیاید سطح اعداد را از یک و دو به چند صد هزار و چند میلیون ببریم. آیا باز هم کل با اجزاء برابر است؟ آیا اطلاعاتی که شما از این حجم از دادهها میتوانید کسب کنید، تنها به آگاهی شما از سلامتی افراد میانجامد؟ یا اینکه ممکن است آگاهیای فراتر از اجزا به شما بدهد؟
بنظر میرسد که وقتی حجم اطلاعات به سطحی میرسد که بشود آن را کلانداده نامید، میشود گفت که دانشی که این کل در اختیار ما قرار میدهند بسیار فراتر از دانشی است که اجزا در اختیار ما قرار میدهد. در همین مثال اخیر، با کلاندادههایی که در اختیار شماست، میتوان توزیع بیماریهای مختلف در مناطق مختلف یک کشور را به دست آورد؛ یا میتوان سن ابتلا به برخی از بیماریها را بر اساس منطقه و جنسیت به دست آورد. این کارها و کارهای بسیار متنوع دیگری که میتوان با این کلاندادهها انجام داد، همان کارهایی هستند که سیستمهای هوش مصنوعی و تحلیل کلانداده انجام میدهند. در واقعیت و در همین مثال ما، شرکتهای بزرگی وجود دارند که اطلاعات پزشکی افراد را در حال حاضر در اختیار داشته و پس از تحلیل این دادهها، بسیاری از موسسات و سازمانها را تغذیه میکنند.
مثلاً اگر شما در بخش دولتی مشغول به پژوهش باشید، این تحلیلها میتواند شما را در زمینهی سیاستگذاری سلامت کمک کند تا بتوانید چشماندازها و برنامههای توسعهی سلامت را با دقت بهتری تدوین کنید. یا مثلاً اگر شما در یک شرکت خصوصی داروسازی مشغول به پژوهش باشید، این تحلیلها میتواند شما را با دقت و بازدهی بسیار بالایی به سمت بازارهای هدف هدایت کند. یقیناً در این میان، به کلانیِ همان دادهها، مبادلات مالی بسیار کلانی انجام میشود. رقمهای قابل توجهی که ارزش شرکتهای بزرگ هوش مصنوعی در مسیر رشد قرار میدهد.
اما فارغ از حجم این مبادلات و فارغ از تمام مسائل اخلاقی و اجتماعیای که این سیستمها میتوانند ایجاد کنند، مسئلهای خاص ذهن من را درگیر خودش میکند. از طرفی، به نظر میرسد که صحبت از نوعی ارزش افزوده در میان است که به نحوی در این کل، نهفته است. از طرف دیگر، نفعی که از این ارزش افزوده به وجود میآید، تماماً به جیب کسانی میرود که در واقع، فقط بخشی از تولید این ارزش افزوده، به آنها وابسته است. ما هر روزه اطلاعات خود را در فضای سایبری –آگاهانه یا ناآگاهانه- به اشتراک میگذاریم؛ رفتارها و کنشهای مجازی ما سیستمهای هوش مصنوعی بزرگ را هر روز و هر زمان تغذیه میکنند؛ نرمافزارهای حوزهی سلامت و پزشکی، اطلاعات پزشکی ما را ذخیره و تحلیل میکنند. در زندگی فناورانهی امروز، مردم حاملان اصلی اطلاعات هستند. اگر اطلاعات مردم، سرمنشأ اصلی به وجود آمدن این ارزش افزوده باشد، باید آنها در اقتصاد پرحجم تکنولوژی هوش مصنوعی و کلانداده دخالت داده شوند. درست همانطور که در آزمایشهای پزشکی و روانشناسی، به مردمی که از آنها تستهایی گرفته میشود، پول میدهند، باید شرکتهای بزرگی مانند گوگل و آمازون که از اطلاعات مردم سودهای کلان میبرند، آنها را در این سودها دخیل کنند.
بله! به نظر میرسد که کل از اجزاء ارزش بیشتری دارد؛ ولی نباید سهمِ صاحبانِ اجزاء از این ارزشِ بیشتر، به فراموشی سپرده شود.