کردستان و انقلاب، چهل سالگی بیانیه 8 ماده ای مهاباد

کردستان و انقلاب، چهل سالگی بیانیه 8 ماده ای مهاباد

صلاح الدین خدیو

چهل سال قبل در روزی چون امروز هیاتی از طرف دولت بازرگان به ریاست داریوش فروهر به مهاباد آمد تا رودرو با نمایندگان احزاب و شخصیت های سیاسی کرد گفتگو کنند.

فروهر را کسانی چون احمد علی بابایی، ابراهیم یونسی، محمد مکری، اسماعیل اردلان و ... همراهی می کردند.

 طرف کرد را اما طیف گوناگون و ناهمگونی تشکیل می دادند: از نمایندگان شورای انقلاب شهرهای کردستان گرفته تا اشخاص منفرد و رهبران احزاب سیاسی که از میان آنها می توان به کسانی چون شیخ عزالدین حسینی، عبدالرحمن قاسملو، صلاح مهتدی، فواد مصطفی سلطانی و غنی بلوریان اشاره کرد.

هیات کردها پس از گفتگو با هیات مرکز خواسته هایشان را در هشت ماده به شرح ذیل به آنها تقدیم کردند:


۱- خلق کرد همراه و همگام با سایر خلقهای ایران انقلاب ایران را تایید می‏نمایند و تصمیم دارد با تحکیم پیوند مبارزاتی با سایر خلق‏های ایران در ایجاد جامعه آزاد و آباد آینده نقش اساسی ایفا کند.

 

۲- خلق کرد مانند سایر خلق‏های ایران، خواهان رفع ستم ملی و تأمین حق تعیین سرنوشت خود بصورت فدراتیو در چهارچوب کشور ایران میباشد و هرگونه اتهام تجزیه طلبی را رد میکند و از دولت موقت آقای مهندس بازرگان میخواهد که وضع خود را در قبال این خواست رسماً اعلام دارد.

 

۳- ما برآنیم که زحمتکشان ایران، سهم اساسی را در انقلاب ایران ادا کرده‏ اند و بهمین جهت حق مسلم زحمتکشان و کارگران و دهقانان است که در دولت انقلابی شرکت داشته باشند.

 

۴- کردستان ایران ضمن دارا بودن منابع دست نخورده فراوان یکی از عقب افتاده ترین مناطق ایران است، بنابراین رفع ستم اقتصادی یکی از خواستهای اساسی است.

 

۵- همه پادگانها در کردستان باید تحت نظر شورای انقلابی اداره شود و بدین منظور باید یک کمیته مشترک نظامی از افسران میهن پرست و نمایندگان شورای انقلابی تشکیل گردد.

 

۶- افسران جنایتکار که دستور تیراندازی داده و موجب شهادت فرزندان خلق شده‏ اند، باید تحویل دادگاه انقلابی خلق گردند و بمنظور تبدیل ارتش ارتجاعی به ارتش خلقی باید ارتش از عناصر ضد انقلابی تصفیه گردد.

 

۷- همه نمایندگان حاضر که نماینده شهرستانهای کردنشین هستند، اعلام میدارند که حضرت آیت الله سید عزالدین حسینی، صلاحیت دارند در رأس هر هیاتی قرار بگیرند و از طرف خلق کرد با دولت مرکزی مذاکره نمایند و دستگاه رهبری انقلاب و دولت موقت را از مذاکره و تماس با عناصر ارتجاعی کرد برحذر میدارند.

 

۸- از آنجا که ملامصطفی بارزانی و گروه معروف به «قیاده موقت» عمال سازمان سیای آمریکا و ساواک ایران و «میت» ترکیه بوده‏ اند و می‏باشند و مورد نفرت تمام خلق کرد هستند. لذا از دولت انقلابی میخواهیم هر نوع ارتباط و تماس با این دارو دسته قطع گردد و رهبران خائن آنها از ایران اخراج شوند، بدون آنکه این سیاست به وضعیت خانواده‏های پناهنده بی بضاعت لطمه ای وارد آورد."

سطور فوق بعنوان یک سند سیاسی نه نشانی از پختگی سیاسی در خود دارد و نه مفاد و فحوای آن حکایت از آن دارد که قبلا به اندازه کافی درباره آن رایزنی صورت گرفته و هماهنگی و هم اندیشی های کافی انجام شده است.

اگر امروز رویداد اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 بعنوان یک چپ روی غیر ضروری و زیانبار در مسیر انقلاب شمرده می شود، جلسه چهل سال قبل مهاباد و بویژه مواد هفت و هشت آن از شانی مشابه برخوردار است.

در واقع مانند مثال پیشگفته، چپ روی، سکتاریسم، غلبه شور و هیجان بر عقلانیت و انحصارطلبی های معمول شرایط انقلابی که مانع از تشکیل اجماع و همبستگیهای فراگیرتر می شد، دست به دست هم داد و کردها یک هفته پس از پیروزی انقلاب " اشغال سفارت " خود را در مهاباد انجام دادند!

تبعات ویرانگر این قطعنامه تا سالها گریبان جنبش کرد را رها نکرد و از همان ابتدای کار آن را به مسیری کشاند که رویارویی خشن و خونبار دو حزب دمکرات کردستان ایران و عراق یکی از نمودهای آن بود.

تحلیل محتوای بیانیه مذکور آشکارا "سر درون" آن را آشکار می سازد. ادبیات چپگرایانه نوشته به روشنی از دلمشغولی و ارجحیت های نگارنده یا نگارندگان آن خبر می دهد.

گرچه تا به امروز نویسنده و تدوین کننده نهایی متن روشن نشده و مظنونان اصلی سعی در فرافکنی و سلب مسئولیت از خود دارند، اما شواهد و قرائن متقن در این باره کم هم نیست.

بندهای هفت و هشت بیانیه در کنار اظهارات شهود عیان می تواند مانند سرنخی پژوهشگر را به سمت انگیزه های پیدا و پنهان طراحان آن ببرد.

بند هفت که تلاش دارد شیخ عزالدین حسینی را تا مقام زعامت سیاسی و مذهبی کردها بالا برد، تامین کننده منافع احزاب و اشخاص و دستجات چپگرایی بود که در مقطع انقلاب فاقد چهره های مشهور و شناخته شده میان مردم بودند و بویژه دستشان در برابر رهبری وقت حزب دمکرات که سابقه و اعتبار بیشتری داشتند ، به روشنی دستشان کوتاه بود.

بر حذر داشتن رهبری انقلاب از تماس با چهره های مرتجع کرد قرینه دیگری است.

"مرتجع" مورد اشاره بیانیه به ظن قریب به یقین احمد مفتی زاده بود که در سنندج سیمای اصلی انقلاب ضد سلطنتی به شمار می رفت و از دید چپگرایان رقیبی جدی محسوب می شد و در جلسه مهاباد هم نه خود و نه نمایندگانش حضور نداشتند.

غیر از اختلافات مسلکی در این زمینه نباید از نقار و کدورت های شخصی هم گذشت که تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است.

صلاح مهتدی که یکی از حاضران نشست مهاباد بود و از سوی بسیاری بعنوان تدوین کننده نهایی نوشته محسوب می شود، قوم و خویش نزدیک مفتی زاده بود که در این مقطع مخالف سرسخت هم به شمار می رفتند.

این مساله به تضادهای سیاسی و فکری میان این دو، حساسیتی درون خانوادگی و فامیلی هم می بخشید که برای براورد اهمیت و میزان تاثیرگذاری آن می توان به کودتای مارکسیستی سازمان مجاهدین خلق اشاره کرد.

مجاهدین خلق بعنوان سازمان اصلی چریکهای مذهبی در مقطعی مورد تایید و حمایت روحانیت مبارز بودند. انشعاب مارکسیستی اما زخم بازی میان طرفین ایجاد کرد که سالهای پس از انقلاب، شطی از خون از آن جاری شد.

همراه شدن بسیاری از فرزندان روحانی هم با شاخه مذهبی و هم با سازمان پیکار بعدی نه تنها موجب نزدیکی طرفین دعوا نشد، بلکه بر شدت و حدت اختلافات و کدورت ها افزود.

بند هفت بیانیه مهاباد بعنوان تسویه حسابی زودهنگام با مذهبی های هوادار مفتی زاده شایسته است از این زاویه هم مورد کنکاش قرار گیرد. کما اینکه در سالهای بعد این گروه از فعالان مذهبی کرد هدف خشونت های سازمان یافته و گسترده ای از سوی سازمانی قرار گرفتند که در راس آن خویشاوندان نزدیک مفتی زاده حضور داشتند.

رمزگشایی از بند هشت بیانیه اما آسانتر است. نوشته بی هیج رودروایستی خواهان اخراج ملا مصطفی بارزانی و خانواده و حزب متبوعش از خاک ایران شده است.

 این بند که ظاهرا پیوند معناداری با مطالبات کردهای ایران ندارد، بیش از همه می توانست کار گروههای رقیب آنها در عراق باشد. به بیان بهتر ماده هشت ترجمان منویات اتحادیه میهنی کردستان در آن روزگار بود.

اتحادیه میهنی حدود یک و نیم سال قبل از این رخداد، صدها تن از نیروهایش را در درگیری با افراد حزب دمکرات کردستان ـ عراق ـ از دست داده و طبیعی بود دل پری از آنها داشته باشد.

در بهار 1977 یک نیروی هزار نفره این حزب به قصد باز کردن مسیری تدارکاتی برای دریافت اسلحه از سوریه به مرزهای ترکیه و عراق در منطقه حکاری رفتند که از جانب نیروهای حزب دمکرات و عشایر متحدشان آماج حمله قرار گرفته و قتل عام شدند.

حزب دمکرات کردستان عراق که در تور قرارداد الجزیره گرفتار آمده بود، نمی خواست شاهد این باشد که رقبای دیرینه اش در اتحادیه میهنی کردستان تازه تاسیس شده به تدریج به بدیلش تبدیل شود.

آن دوران البته مثل اکنون نبود که عامه مردم به مدد وسایل ارتباط جمعی از رویدادهای دهشت انگیز حکاری باخبر باشند. اما در یک دو سال منتهی به انقلاب اتحادیه میهنی به هدف تامین تدارکات خود و پشتیبانی لجستیکی، موفق شده بود شبکه ای از هوادارانش را در شهرهای کردستان ایران سازماندهی کند.

" انتشارات اسماعیل شریف زاده " که یک بنگاه نشر زیرزمینی بود و کتابهای جلد سفید چاپ می کرد، در یک مجلد بیانیه تاسیس اتحادیه میهنی و مشاجرات نظری مرتبط با آن را به زبان فارسی چاپ کرده بود.

ادبیات این کتاب مشحون بود از حمله به پارت دمکرات کردستان و " رهبری عشیره ای بارزانی " و نسبت دادن القاب و عناوینی چون عامل سیا و موساد و امپریالیسم و ...

ادبیات این جزوه به لحاظ نظری مهم، آشکارا طنینی مائوئیستی داشت و نشان از همکاری اشخاص و گروههایی می داد که پس از انقلاب در طیف "خط سه" چپ ایران صورت بندی می شدند.

طالبانی علاوه بر آنکه خود از اواخر دهه شصت میلادی قسمی علائق مائوئیستی پیدا کرده بود، با گروهها و کادرهای بریده از حزب توده ایران نیز ارتباطی دیرینه و صمیمانه داشت.

اینها کسانی بودند که پس از انشعاب سازمان انقلابی از حزب مادر جدا شده و سپس خود به احزاب و دستجات مختلفی تقسیم شدند.

نقطه عزیمت "چپی" که قیاده موقت و ملا مصطفی بارزانی را در بیانیه مهاباد نواخت، نوعی مائوئیسم و عاملان آن هم گروندگان بعدی به خط سه بودند.

"خط سه" ایها تجربه شوروی را بعنوان سوسیال امپریالیسم مردود شمرده و احزاب نزدیک به آن را مطرود می دانستند.

بر خلاف این اتمسفر مائوئیستی که پارت دمکرات را تا حد یک عضو پیمان آتلانتیک شمالی! بالا می کشید، حزب مزبور دارای پیوندهایی دوستانه با حزب کمونیست عراق بود و در داخل حزب هم یک جناح چپگرای نیرومند داشت.

تردیدی نیست که ماده هشت تراوش و برونداد اختلافات و جنگ دو جناح عمده کردهای عراق بود که سر از یک سند سیاسی مهم کردهای ایران در آورد.

همانگونه که گفته شد پس از سقوط رژیم شاه بدلیل سابقه همکاری جنبش بارزانی با آن و بویژه تعقیب کادرهای حزب دمکرات کردستان با همکاری ساواک، ایرانیهای طیف چپ نزدیک به اتحادیه میهنی کردستان تا حد زیادی مقهور تبلیغات " ضد پارتی " این اتحادیه شده بودند.

این امر بخصوص درباره سازمان نوپای کومله که به شدت تحت تاثیر "جناح کومله رنجبران اتحادیه میهنی " بود، صدق می کرد. اما این وضعیت درباره عموم مردم کردستان صادق نبود که بی اعتنا به تبلیغات فوق، بارزانی را یک رهبر افسانه ای می دانستند که ناجوانمردانه از جانب شاه مخلوع هدف "خدعه و نیرنگ" قرار گرفته بود.

نزدیکترین فرد به جریان پیشگفته در نشست مهاباد صلاح مهتدی بود که غیر از تعلقات فکری، دارای مراودات دوستانه با جلال طالبانی نیز بود.

بنابر این این فرضیه که طراح اصلی دو بند آخر بیانیه مهاباد، شخص مزبور باشد، چندان دور از ذهن نیست.

اما اینکه چگونه وی و اقلیت همراهش توانستند خواسته های خود را به دیگر اعضا بقبولانند و با مقاومت مهمی هم روبرو نشدند، جای پرسش دارد.

دقیقا دو هفته پس از این رخداد، ملا مصطفی بارزانی بر اثر بیماری درگذشت و مراسم تدفینش که با شرکت هزاران و به روایتی دهها هزار نفر از کردهای ایرانی در اشنویه برگزار شد، حاضران نشست مهاباد را مبهوت کرد.

پس از این تشیبع جنازه شکوهمند، رهبری حزب دمکرات کردستان ایران تلاش کرد از ماده هشت فاصله بگیرد و تماسهای محدودی هم با رهبران پارتی برقرار نمود.

هرچند رسما پیام تسلیتی خطاب به پارت دمکرات صادر نکرد و در مهاباد نیز مجلس ترحیم برگزار نشد.

علیرغم این تکاپوها اما ماده هشت، اثر خود را گذاشت و روابط دو حزب را دچار اختلال نمود.

این تحول سبب شد پارتی بیش از پیش به حکومت انقلابی ایران نزدیک شود. امری که اهمیتی راهبردی برای حزب مزبور داشت که نگران دسترسی به مرزهای ورودی به عراق و تامین پشت جبهه خود بود.

از یک منظر، بی درایتی نویسندگان بیانیه هشت ماده ای دست آویز محکمی در اختیار بارزانیها گذاشت تا در محیط استراتژیک کردستان، به نیرویی قویتر تکیه و شکست 1975 را جبران نمایند.

در ادامه در دهه شصت برخوردهای خونینی میان احزاب کرد ایران و حزب دمکرات کردستان عراق صورت گرفت و تا دهه هفتاد روابط میان طرفین به حالت عادی بازنگشت.

پرسشی که پس از چهل سال می توان پرسید این است که درست است می توان رد پای تعجیل، شتابزدگی، انحصارطلبی، فرقه گرایی و پیگیری منویات شخصی و گروهی را در نشست مهاباد پیدا کرد، اما کسی تا الان هزینه های گزاف این رفتارهای ضداجتماعی را حساب کرده است؟

چرا باید جلسه ای بغایت مهم به محفلی کوچک و بدون اجماع دمکراتیک فروکاسته شود؟

گزارشات متعددی وجود دارد که بانیان اصلی جلسه ابتدا حتی از ورود دبیرکل وقت حزب دمکرات نیز جلوگیری کرده و تلاش نموده بودند به کلی آن را یکدست و تک صدایی نمایند.

یا چرا باید شکاف میان انگاره های طیفی از نخبگان سیاسی با اکثریت مردم اینقدر بزرگ و پرناشدنی باشد؟

پاسخ این پرسشها در گرو یک تحلیل جامعه شناختی از جامعه توده وار آن روز است که در ابتدای توسعه اجتماعی و سیاسی قرار داشت و خواص و نخبگان تاثیرگذاری بیش از اندازه ای داشتند.


صلاح الدین خدیو


کانال شارنامه

Report Page