کدام جنبش؟ کدام آینده؟
امیرحسین محمدی فرد
کدام جنبش؟ کدام آینده؟
امیرحسین محدی فرد
این واقعیت دارد که دولت بورژوازی در ایران، به یک بیماری کهنهی اقتصادی و سیاسی دچار است! سیستم سیاسی و اقتصادی بورژوازی در ایران، از یک بیثباتی سیاسی و بحران اقتصادی، به طور دائم رنج برده است. در حقیقت بورژوازی و حکومت آن در ایران، به یک ناکارآمدی مزمن گرفتار هستند که امروز، پس از خیزش «گرسنگان» و «ستمکشان» به شدت عود کرده است. روندی متلاطم آغاز شده که عاقبت سیاسی بورژوازی در ایران را تهدید کرده؛ جنبش محرومان و محکومان از جناحهای حکومت رد شده و اکنون کل جریانهای بورژوازی را به وحشت انداخته است.
اتفاقات خودجوش در دیماه، شروع دوبارهای بود تا نفرت لایههای پایین جامعه از بانیان فقر و گرانی، بردگی مزدی و استبداد را در کل سطوح جامعه گسترده کند. در حقیقت حکومت سرمایه در حال تلاشیست و منافع «مقدس» بورژوازی و آیندهی سیاسیاش تهدید شده؛ یکبار دیگر رویارویی دو جنبش اجتماعی جدیتر و شکاف میان دو طبقهی متخاصم در جامعه عمیقتر شده است. آنچه در آینده شاهد خواهیم بود، نتیجهی جدال میان دو جنبش متضاد در اتفاقات جاری است.
دو طبقه با منافع متضاد، مدام در حال جنگیدن با هم هستند. اقلیتی ابزار تولید را تصاحب کرده و جایگاه ممتازش به فرودستی و بردگی اکثریت جامعه بسته است؛ این آغاز صفبندی اجتماعی میان دو طبقه در جامعه است. کشمکشهای طبقاتی هیچگاه مستقیم و عیان صورت نمیگیرند؛ جنبشهای اجتماعی، ابزارهای جدال میان طبقهی کارگر و بورژوازی هستند. نیاز به پاسخ گرفتن از مسایل سیاسی و اقتصادی مبرم در جامعه، جنبشهای اجتماعی را شکل میدهند، که نقش پیش برندهی مطالبات اقتصادی و سیاسی را برعهده دارند. جریانهای سیاسی متعدد نیز از درون این جنبشها حرکت میکنند و به این واسطه تعلق طبقاتیِ نیروهای سیاسی مشخص میشود.
امروز پس از «خیزش دیماه»، مرزبندی بین صفوف این دو جنبش معین پررنگتر و تقابل میان دو طبقهی اجتماعی شدیدتر ازقبل در عرصهی سیاسی و اقتصادی دیده میشود. بورژوازی از نظر اقتصادی به بن بست رسیده و عاقبت سیاسیاش نیز از سوی مردم محروم و مزدبگیران زحمتکش در خطر است. جوشیدن لایههای اجتماعی از پایین جامعه به منظور عبور از بحرانهای اقتصادی، کل جامعه را متلاطم کرده؛ اینکه کدام یک از این دو جنبش اجتماعی، میتواند برای مسایل سیاسی و اقتصادی جاری راه حل بدهد، تکلیف سرنوشت جامعهی ایران را نیز رقم خواهد زد. هر یک از این جنبشها، با رویکردشان به «بحرانهای انقلابی» و سبک و سیاقشان برای تحرک در روندی که آغاز شده، ویژگیهای مشخص و معینی از خود نشان میدهند، که یکدیگر را متمایز از هم میکند.
بهطور همزمان دو جنبش اجتماعی در عرصهی رویدادهای فعلی حضور دارند؛ یکی جنبش طبقهی کارگر و مردم محروم جامعه که رهایی از بند فقر و استبداد از ویژگیهایاش است، و در مقابل جنبش دست راستی و ارتجاعی که احیای نظام اقتصادیِ رو به احتضار را آرزو میکند. در این مدت، هر زمان که جنبش محرومان و محکومان در ایران به جوش و خروش رسیده، امیدی نیز برای خلاصی مردم خاورمیانه از زندگی تحمیلیِ فلاکتبار بوده است. در مقابل جنبش بورژوایی قرار گرفته که پاسخاش به بحران اقتصادی، مجموعهای از بیراهههایی است، با پرچمهای رنگ شده به شعارهای ارتجاعیِ «بازگشت به گذشته» و دهنپُرکنِ «تمامیت ارضی» تا عَلَم و کُتلهای سیاه ملی و مذهبی، که تنها پیامشان نابودی زندگی اجتماعی انسانها در منطقه است! این جنبش بورژوایی هویت خود را از جوش و خروش لایههای پایین در جامعه نمیگیرد، بلکه سنت لابیگری و گرایش به «نخبه گرایی»، این جنبش را با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه و پروژهی آلترناتیو سازی توسط رسانههای جریان اصلی تداعی میکند.
اعتصابهای سراسری رانندگان کامیون، تحصن معلمان در شهرهای متعدد و مطرح شدن آلترناتیو شوراهای مستقل مردمی از سوی کارگران رادیکال گروهملی و نمایندگان شورای هفتتپه، مختصات جنبش سوسیالیستی را نشان میدهند. دخالت اکثریت جامعه در ادارهی امور زندگی در عرصههای اقتصادی و سیاسی، پرچم پایینیهای جامعه است؛ جنبشی که بورژوازی را وادار کرده تمام گزینهها را برای خلاصی از این «بحران انقلابی» بهکار بگیرد. جنبش ناسیونالیستی و ارتجاعی، تمام بیراههها را از متوسل شدن به مجلس سنای آمریکا تا ادا درآوردن به سبک «ارتش آزاد سوریه» را میآزماید، تا قدرت را ازبالای سر مردم جابجا کند، بلکه سایهی گورکنِ بورژوازی برای مدتی چند از سر نظام سرمایه کم شود!
جنبش ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی کهنهتر و واپسگرا تر از آن است که غیر از «بازسازیِ» نظام اقتصادی و ابقای دوبارهی نظام بردگی راه حلی داشته باشد. به دنبال این جنبش اصلی در جناح راست، فرقههای ملی و مذهبی حرکت میکنند که کلا نیازی به پاسخ اقتصادی ندارند! این سکتهای حاشیهای و بیربط به سوخت و ساز جامعه بیشتر نقش «لولو» را دارند برای بورژوازی؛ به این منظور که جنبش کارگران و محرومان را از دگرگونی بنیادی بر حذر دارد. البته شانس به کار افتادن این «مومیاییها» به تصمیم بورژوازی برای خودکشی بستگی دارد! این سکتهای جنایی که ته ماندههای جنبش ملی – مذهبی در ایران هستند، نیازهای هیچکدام از اقشار تحت ستم در این جامعهی طبقاتی را برآورده نمیکنند؛ بلکه فقط اهرمی هستند برای راضی کردن طبقهی کارگر و محرومان به دور دیگری از استثمار و استبداد! در سمت چپ این صفبندی اجتماعی، جنبش سوسیالیستی گریزی ندارد برای گذار از این بحران اقتصادی، مگر کل مناسبات سرمایهداری موجود را واژگون کند و نظام جدیدی بسازد.
ساختار اقتصادی در حال فرو پاشیدن است و در پی این روند، کل جامعه متلاطم شده است. دوطبقهی کارگر و بورژوازی برای پاسخ دادن به این بحران اقتصادی، به تحرکهایی سیاسی دست میزنند که مخصوص به آن جنبشهای اجتماعی است، که نیروهای متعدد سیاسی از درونشان تودهها را بسیج میکنند. جنبش ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی و سوسیالیستی، در دو جناح چپ و راست در عرصهی سیاسی ایران قرار دارند، که هر یک صورت مساله را در جهت منافع طبقهای معین نگاه میکنند.
به تبع دوگرایش سیاسی و اصلی وجود دارد که نسبت به اتفاقهای اخیر، دو رویکرد متمایز دارند و بهمنظور راهبَری تودههای متمرکز در جنبشهای اجتماعی، افقها و آلترناتیوهای متضادی را نمایندگی میکنند. جنبشی که «تمامیت ارضی»، هویت اجتماعیاش را میسازد، «احیای سلطنت» نیز پرچم سیاسیاش خواهد بود. «ایران را پس میگیریم» یا «ایران فدرالی»، هر دو از ویژگیهای جنبشهای دست راستی و ارتجاعی است، که در دو سر سناریوی سوریهای شدن ایران و دست بهدست شدن قدرت، بدون دخالت مردم هستند. این جریانهای سیاسی که از درون جنبش ناسیونالیستی و مذهبی ایران سر برآوردهاند، رزومهشان برای مردم ایران در پادویی آمریکا و کشورهای مرتجع منطقه آشکار است. این نیروهای سیاسی یک روز مدافع «دخالتهای بشر دوستانه» بودند و امروز حامی «تحیرمهای هوشمند». اینها به امید ایجاد نوع دیگری از ساختار سیاسی برای نظام سرمایه در ایران، دورهای از حملهی نظامی آمریکا و ناتو به ایران و کشورهای خاورمیانه حمایت میکردند، اکنون نیز به تحریم اقتصادی دل بستند که بار فقر و استبداد را بر دوش کارگران سنگینتر میکند.
کل این سیاستهای راست و مرتجع، بی راهههایی هستند که قرار است به یاری جنبش ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی بیایند، بلکه دوربرگردانی باشند برای عقبگرد اعتراضهای کارگران و مزدبگیران محروم! ریاکاری رذیلانهای است که هدفی غیر از توقف مبارزهی کارگران هپکو و گروهملی و هفتتپه ندارد؛ بورژوازی میخواهد از اعتراضهای مردم محروم در کردستان و معلمان، زنان بیحقوق و جوانان جویای آزادی و برابری سوء استفاده کند. بورژوازی تلاش میکند با آلترناتیوهای قلابی، نظام سرمایه را از خطر واژگونی به دست لایههای پایین جامعه نجات دهد.
بورژوازی ایران و دولت حامی آن، تمام جناحهای سیاسی که درون حاکمیت هستند تا باندهای خارج از آن، با برجام و بیتحریم، دیگر قادر به پاسخگویی به مسایل بحرانی در عرصهی اقتصاد و زمینهی سیاست نیستند. به همین دلیل بورژوازی گزینههای دیگر سیاسی و اقتصادی را از طریق جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی پیش میبرد، تا شاید بار دیگر تودهی کارگران را به بردگی مزدی مجبور کند. این شرایط منجلابیست که به دست خود بورژوازی و سیاستگذراناش جامعه را درون آن پرت کرده است؛ رهایی از این وضعیت تحمیلی تنها به دست طبقهی کارگر و تولید کنندگان واقعی ثروت ممکن است.
اکنون شکاف میان دو اردوگاه طبقاتی دهن باز کرده؛ اوجگیری جدال دو طبقه با یکدیگر در بستر جنبشهای اجتماعی، گزینهها و نیروهای سیاسی را نیز برای تعیین تکلیف آیندهی ایران، در مقابل هم قرار داده است. یک صف نیروهای راست و باندهای جنایی ملی و گنگهای مذهبی، و دیگری جریان سوسیالیستی و آلترناتیو شوراها، برای رویارویی نهایی آماده میشوند. هر یک در جهت تامین منافع طبقهای مشخص، تودههای متمرکز در جنبشهای اجتماعی را بسیج میکنند. تصویر جنگ آخر میان دو جبههی اجتماعی و دو صف سیاسی را میتوان ورای گرد و خاکها، از همین امروز دید؛ یکی صف عناصر سیاسی راست، ناسیونالیستی و مذهبی است، دیگری سوسیالیستی، سکولار و متعلق به جنبش شورایی.
با توجه به ویژگیهای دو جنبش بورژوایی و کارگری و رویکرد این دو صفبندی اجتماعی به روند بحرانی امروز، دو پاسخ متضاد به بن بست اقتصادی وجود دارد؛ جنبش بورژوایی برای برون رفت از این بنبست اقتصادی، در پی تجدید حیات نظام بردگی مزدی و نوسازی نظام اقتصادیِ سود محور است، جنبش سوسیالیستی نیز دخالت مستقیم مردم در امور اقتصادی و سیاسی را تضمین کنندهی رفاه و آزادی میداند. واژگون کردن کل مناسبات موجودنظام سرمایهداری و ساختن نظام تازهی اقتصادی، چارهی طبقهی کارگر برای رهایی از قید بندگی است. آیندهی روشن برای جامعهی ایران تنها با پیش روی جنبش محرومان و محکومان تامین میشود. در صورت شکست جنبش سوسیالیستی، بازگشت دوباره به نظام استثمار و حتی خطر سناریوهای سیاه و شوم، آیندهی ایران را انتظار میکشد؛ آزادی و امنیت و رفاه برای ایران در گرو پیروزی جنبش طبقهی کارگر و محرومان جامعه با اتکا به ارادهی مستقیم آنان است.
جنبش رادیکال طبقهی کارگر برای هدایت اعتراضها و راهبَری تودههای زحمتکش، باید قدرت خود را با تشکیل شوراهای کارگری و کمیتههای اقتصادی بر کل جامعه اعمال کند؛ وظیفهی تاریخی طبقهی کارگر، ایجاد مناسبات انسانی و رهایی جامعه از حاکمیت اقلیتی فاسد و مفت خور است؛ این مهم ممکن نخواهد شد مگر اینکه جنبش محرومان و محکومان، شوراها و مجامععمومیها را در محیطهای کار و محلهای زندگی گسترده کنند. باید «بحران انقلابی» را به رسمیت شناخت و به پیشواز جدال نهایی رفت؛ مطمئنا با قدرت اتحاد و همبستگی دست بورژوازی از سرنوشت مردم جامعه کوتاه خواهد شد!
آبان 1397
منتشر شده در شماره هجدهم نشریه گام
https://t.me/gam1395